کلمه جو
صفحه اصلی

diversion


معنی : تفریح، عمل پیگم کردن، انحراف از جهتی
معانی دیگر : تغییر مسیر، تغییر جهت، واسویی، دگرسویی، انحراف، واراهی، واراهگی، (به ویژه ارتش) منحرف سازی توجه، اغفال دشمن، وانمود، سرگرمی، وسیله ی تفریح و تنوع

انگلیسی به فارسی

تفریح، سرگرمی، عمل پیگم کردن، انحراف از جهتی


انگلیسی به انگلیسی

• act of turning aside or deflecting; channel which diverts water; distraction; entertainment
a diversion is something that distracts your attention and makes you think about something else.
diversion is the same as enjoyment; a formal use.
a diversion is also a special route arranged for traffic when the normal route cannot be used.
the diversion of something involves changing its course or destination, or changing the thing that it is used for.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] انحراف
[آب و خاک] آب برگردان

مترادف و متضاد

تفریح (اسم)
amusement, break, play, paseo, walk, pastime, recreation, promenade, diversion, divertimento, jaunt

عمل پی گم کردن (اسم)
diversion

انحراف از جهتی (اسم)
diversion

change in a course, path


Synonyms: aberration, alteration, deflection, departure, detour, deviation, digression, divergence, fake out, red herring, turning, variation


Antonyms: conforming, staying


entertainment, recreation


Synonyms: amusement, ball, beguilement, delectation, delight, disport, dissipation, distraction, divertissement, enjoyment, field day, frivolity, fun, fun and games, game, gratification, grins, high time, hoopla, laughs, levity, merry-go-round, pastime, picnic, play, pleasure, relaxation, relish, sport, whoopee


Antonyms: chore, task, vocation, work


جملات نمونه

1. the diversion of government funds for personal uses
واراهی (اختلاس) پول های دولت برای امور شخصی

2. for the diversion of the enemy
برای منحرف کردن توجه دشمن

3. The magician's talk created a diversion of attention.
[ترجمه ترگمان]صحبت جادوگر توجهم را جلب کرد
[ترجمه گوگل]بحث شعبده بازی باعث انحراف از توجه شد

4. High tariffs often cause a diversion of trade from one country to another.
[ترجمه ترگمان]تعرفه های بالا اغلب باعث انحراف تجارت از یک کشور به کشور دیگر می شوند
[ترجمه گوگل]تعرفه های بالا اغلب باعث انحراف تجارت از یک کشور به دیگر کشورها می شود

5. We made a short diversion to go and look at the castle.
[ترجمه ترگمان]ما برای رفتن به قلعه تفریح کوتاهی کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک انحراف کوتاه برای رفتن و نگاه به قلعه ساخته شده است

6. From Poiso we make a short diversion to drive to the top of the mountain.
[ترجمه ترگمان]از Poiso ما یک تفریح کوتاه برای رانندگی به بالای کوه انجام می دهیم
[ترجمه گوگل]از Poiso ما یک انحراف کوتاه را به رانندگی به بالای کوه

7. The robbers threw smoke bombs to create a diversion.
[ترجمه ترگمان]دزدان برای ایجاد اختلاف بمب هایی را پرتاب کردند
[ترجمه گوگل]سارقان بمب های دود را برای ایجاد انحراف ایجاد کردند

8. Finger painting is very messy but an excellent diversion.
[ترجمه ترگمان]نقاشی انگشت بسیار شلوغ است، اما یک تفریح عالی است
[ترجمه گوگل]نقاشی انگشت بسیار ناپایدار است اما یک انحراف عالی است

9. For the government, the war was a welcome diversion from the country's economic problems.
[ترجمه ترگمان]برای دولت، جنگ یک سرگرمی خوشایند از مشکلات اقتصادی کشور بود
[ترجمه گوگل]برای حکومت، جنگ منافقین از مشکلات اقتصادی کشور بود

10. The pilot set the aircraft up for a diversion to the nearest suitable airfield.
[ترجمه ترگمان]خلبان هواپیما را برای یک مسیر انحرافی به نزدیک ترین فرودگاه مناسب تنظیم کرد
[ترجمه گوگل]خلبان هواپیما را برای انحراف به نزدیکترین فرودگاه مناسب تنظیم کرد

11. The party will make a pleasant diversion.
[ترجمه ترگمان] مهمونی باعث سرگرمی خوبی میشه
[ترجمه گوگل]حزب یک انحراف مناسب را ایجاد خواهد کرد

12. The fire was started to create a diversion, allowing some prisoners to escape.
[ترجمه ترگمان]آتش شروع به ایجاد انحراف کرد و به برخی از زندانیان اجازه فرار داد
[ترجمه گوگل]آتش سوزی برای ایجاد یک انفجار آغاز شد، که بعضی از زندانیان را قادر می ساخت تا فرار کنند

13. The cinema provided a welcome diversion from camp routine.
[ترجمه ترگمان]این سینما از برنامه کمپ یک سرگرمی خوشایند فراهم کرد
[ترجمه گوگل]سینما یک وارونگی خوشایند از برنامه اردو را فراهم کرد

14. A smoke bomb created a diversion while the robbery took place.
[ترجمه ترگمان]یه بمب دود تبدیل به یه منحرف شد در حالی که دزدی اونجا رو گرفته بود
[ترجمه گوگل]در حالی که سرقت انجام شد، یک بمب دودش انحراف ایجاد کرد

15. The traffic had to follow a diversion because of an accident on the main road.
[ترجمه ترگمان]ترافیک به دلیل حادثه ای که در جاده اصلی اتفاق افتاد، مجبور به دنبال کردن مسیر انحرافی بود
[ترجمه گوگل]ترافیک به دلیل یک حادثه در جاده اصلی به دنبال انحراف بود

the diversion of government funds for personal uses

واراهی (اختلاس) پولهای دولت برای امور شخصی


for the diversion of the enemy

برای منحرف کردن توجه دشمن


Nowadays, my only diversions are writing and walking.

این روزها تنها سرگرمی من نویسندگی و راهپیمایی است.


پیشنهاد کاربران

[حقوق] قضا زدایی

وقتی داری فرار میکنی من جلب توجه میکنم. / منحرفشون میکنم
I'll create a diversion while you escape

تغییر مسیر دادن

انحراف، عملیات انحرافی، انحراف از جهت، عدول، تفریح، سرگرمی، مشغولیت، کژ راهه

مشغول نمودن بخش اورژانس = emergency department diversions



عامل حواسپرتی یا عامل عدم تمرکز ، سرگرمی لذت بخش یا دلخوشی ، تغییر جهت یا انحراف

مشغولیت ( فعالیتی که باعث سرگرمی می شود )


کلمات دیگر: