کلمه جو
صفحه اصلی

appraisal


معنی : ارزیابی کردن، ارزیابی، تعیین قیمت، تقویم
معانی دیگر : برآورد، ارزیابی (در بررسی میزان خسارت و یا تعیین ارزش چیزی)، تخمین، ارزشیابی، تعیین قیمت کردن، دید زدن

انگلیسی به فارسی

ارزیابی، برآورد، تخمین (در بررسی میزان خسارت و یا تعیین ارزش چیزی)، ارزیابی کردن، تعیین قیمت کردن، تخمین، ارزشیابی


ارزیابی، تعیین قیمت، تقویم، ارزیابی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a judgment about the nature, quality, or value of someone or something.
مترادف: appreciation, assessment, estimate, estimation, evaluation, judgment, valuation
مشابه: calculation, determination, reckoning

- He gave a grim appraisal of working conditions in the factory.
[ترجمه ترگمان] او یک ارزیابی ناخوشایند از شرایط کاری در کارخانه انجام داد
[ترجمه گوگل] او ارزیابی شدید شرایط کار در کارخانه را داد
- Her appraisal of the film was more positive than that of the other critics.
[ترجمه Kraz] ارزیابی او از این فیلم نسبت به دیگر منتقدان مثبت تر بود.
[ترجمه ترگمان] ارزیابی او از فیلم بسیار مثبت از دیگر منتقدان بود
[ترجمه گوگل] ارزیابی او از فیلم مثبت تر از منتقدان دیگر بود

(2) تعریف: an estimate, esp. by an official or expert, of the value of property, such as a house, land, work of art, or jewelry for the purpose of taxation, sale, or the like.
مترادف: assessment, estimate, valuation
مشابه: approximation, determination, estimation, evaluation, judgment, pricing, reckoning, survey

- We took the diamond necklace to the jeweler for an appraisal.
[ترجمه آلما] ما گردن بند الماس را برای تعیین ارزش، به جواهرفروشی بردیم.
[ترجمه ترگمان] ما اون گردن بند الماس رو از جواهر فروشی گرفتیم
[ترجمه گوگل] ما گردنبند الماس را برای جواهر فروشی برای ارزیابی گرفتیم

• estimation of value, assessment
if you make an appraisal of something, you consider it carefully and form an opinion about it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ارزیابی، ارزشیابی، تقویم
[ریاضیات] ارزیابی، تقویم، تعیین قیمت، تعیین قیمت، ارزشیابی، برآورد قیمت، برآورد، تقویم، ارزیابی
[آب و خاک] ارزیابی مرتع

مترادف و متضاد

ارزیابی کردن (اسم)
appraisal

ارزیابی (اسم)
estimate, cost accounting, indiction, appraisal, evaluation, assessment, valuation, appraisement

تعیین قیمت (اسم)
appraisal

تقویم (اسم)
estimate, calendar, appraisal, assessment, valuation

judgment, estimation


Synonyms: appraisement, assessment, estimate, evaluation, opinion, pricing, rating, reckoning, stock, survey, valuation


جملات نمونه

1. his appraisal of the international markets
برآورد او از وضع بازارهای بین المللی

2. rude appraisal
برآورد نسنجیده

3. an eagle-eyed appraisal of the situation
برآورد موشکافانه ای از وضعیت

4. She has written a major critical appraisal/study of Saul Bellow's novels.
[ترجمه ترگمان]او یک ارزیابی انتقادی بزرگ از رمان \"سول Bellow\" نوشته است
[ترجمه گوگل]او یک ارزیابی انتقادی مهم / مطالعهی رمانهای Saul Bellow را نوشته است

5. We should make an objective appraisal of his job.
[ترجمه ترگمان]ما باید یک ارزیابی عینی از کار او ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید یک بررسی عینی از کار خود را انجام دهیم

6. A detailed appraisal of the scheme will now be carried out.
[ترجمه ترگمان]اکنون ارزیابی دقیقی از این طرح انجام خواهد شد
[ترجمه گوگل]اکنون ارزیابی دقیق این طرح انجام خواهد شد

7. The new appraisal scheme is only a taste of things to come.
[ترجمه ترگمان]طرح ارزیابی جدید تنها یک مزه از چیزهایی است که باید بیاید
[ترجمه گوگل]طرح ارزیابی جدید فقط طعم و مزه چیزهایی است که باید برآورده شود

8. What's your appraisal of the situation?
[ترجمه ترگمان]ارزیابی شغلی شما از چه قرار است؟
[ترجمه گوگل]ارزیابی شما از وضعیت چیست؟

9. The appraisal system seeks to assess employees' strengths and weaknesses.
[ترجمه ترگمان]سیستم ارزیابی به دنبال ارزیابی نقاط قوت و ضعف کارکنان است
[ترجمه گوگل]سیستم ارزیابی به دنبال نقاط قوت و ضعف کارکنان است

10. It needed a calmer appraisal of her situation.
[ترجمه ترگمان]به یک ارزیابی آرام تر از وضعیت او نیاز داشت
[ترجمه گوگل]او نیاز به ارزیابی آرامتر از وضعیت او داشت

11. He was asked to give an independent appraisal.
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که یک ارزیابی مستقل انجام دهد
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد ارزیابی مستقل انجام دهد

12. Appraisal has traditionally been seen as most applicable to those in management and supervisory positions.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی به طور سنتی به عنوان بیش ترین کاربرد برای افراد در سمت های مدیریت و نظارت دیده شده است
[ترجمه گوگل]ارزیابی به طور سنتی برای کسانی که در موقعیت های مدیریت و نظارتی قرار دارند، بیشتر قابل اجرا است

13. We are holding staff appraisal interviews.
[ترجمه ترگمان]ما مصاحبه ارزیابی پرسنل را در دست داریم
[ترجمه گوگل]ما در حال برگزاری مصاحبه های ارزیابی کارکنان هستیم

14. Vigorous appraisal of a problem and tenacious pursuit of its solution characterized Edward's whole life.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی شدید یک مشکل و پی گیری شدید راه حل آن، تمام زندگی ادوارد را مشخص کرد
[ترجمه گوگل]ارزیابی نیرومند از یک مشکل و پیگیری شدید راه حل آن، تمام زندگی ادوارد را مورد بررسی قرار داد

15. I have my appraisal today .
[ترجمه ترگمان] امروز ارزیابی خودم رو دارم
[ترجمه گوگل]امروز من ارزیابی می کنم

According to the experts' appraisal, this house is not worth more than ten million.

طبق ارزیابی خبرگان این خانه بیش از ده میلیون ارزش ندارد.


His appraisal of the International markets.

برآورد او از وضع بازارهای بین‌المللی.


پیشنهاد کاربران

ارزیابی
ارزشیابی

سنجش، برآورد

سنجش و ارزیابی ( شفاهی یا کتبی )

ارزیابی, بررسی
Assessment
Evaluation

برانگیختگی

[Noun]
ارزیابی،
برآورد،
بررسی

The recordings that surfaced of Mohammad Javad Zarif, including a blunt appraisal of the country’s internal power struggles
AP. com@

appraisal ( مدیریت )
واژه مصوب: ارزش سنجی
تعریف: سنجش بی طرفانة کار و شرایط و کیفیت براساس معیارهای مشخص


کلمات دیگر: