کلمه جو
صفحه اصلی

ascend


معنی : بلند شدن، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر
معانی دیگر : فراز رفتن، متصاعد شدن، برخاستن از، از (رتبه یا جا یا صدای) زیر به سوی بالارفتن، رفیع شدن، ترقی کردن، به سوی بالا شیبدار شدن، سربالا شدن، دارای اجداد برجسته بودن، رسیدن به، به تاج و تخت رسیدن

انگلیسی به فارسی

صعود، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، بلند شدن، جلوس کردن بر


فرازیدن، بالارفتن، صعود کردن، بلند شدن، جلوس کردن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ascends, ascending, ascended
(1) تعریف: to go upward; climb; rise.
مترادف: climb, rise
متضاد: descend, fall
مشابه: arise, balloon, clamber, escalate, fly, levitate, lift, mount, move up, scale, soar, tower, uprise

- The airplane ascended until it was well above the clouds.
[ترجمه ترگمان] هواپیما تا آنجا که هوا از ابرها بالاتر بود بالا رفت
[ترجمه گوگل] هواپیما صعود کرد تا اینکه خیلی بالاتر از ابرها بود

(2) تعریف: to slant or slope upward.
مترادف: climb
متضاد: descend
مشابه: incline, lean, slant, slope, tilt

- This tangent ascends at a forty-five degree angle.
[ترجمه ترگمان] این تانژانت در زاویه چهل و پنج درجه بالا می رود
[ترجمه گوگل] این مماس در زاویه چهل و پنج درجه قرار دارد

(3) تعریف: to move towards a higher rank or position.
مترادف: climb, get ahead, rise
متضاد: sink
مشابه: accede, advance

- She ascended to the throne upon the death of her father, the king.
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ پدرش به تخت سلطنت رسید
[ترجمه گوگل] پس از مرگ پدرش، پادشاه، به تخت سلطنت رسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to go up on or along; climb or rise on.
مترادف: climb, go up, mount, move up
متضاد: descend
مشابه: scale, shin, shinny up, surmount

- He ascended the staircase.
[ترجمه ترگمان] از پلکان بالا رفت
[ترجمه گوگل] او صعود کرده است
- The notes ascended the musical scale.
[ترجمه ترگمان] نت های موسیقی از مقیاس موسیقی بالا می رفتند
[ترجمه گوگل] یادداشت ها به مقیاس موسیقی رسید

(2) تعریف: to be elevated to.
مشابه: accede to, inherit

- Soon the prince will ascend the throne as king.
[ترجمه ترگمان] به زودی شاهزاده به تخت پادشاهی خواهد رسید
[ترجمه گوگل] به زودی شاهزاده به عنوان پادشاه تخت صعود خواهد کرد

• climb, go up; rise up
if something ascends, it goes upwards; a literary word.
if you ascend a hill or a staircase, you go up it; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] صعود کردن، بالا رفتن، عروج کردن
[آب و خاک] صعود، صعود کردن

مترادف و متضاد

go up


Synonyms: arise, climb, escalate, float, fly, lift off, mount, move up, rise, scale, soar, sprout, take off, tower


بلند شدن (فعل)
rise, arise, get up, levitate, ascend, mount, upheave, louden, uprear

بالا رفتن (فعل)
up, boost, rise, lift, ascend, climb, soar

صعود کردن (فعل)
rise, ascend, mount, climb, go up, ramp, soar

فرازیدن (فعل)
ascend

جلوس کردن بر (فعل)
ascend

Antonyms: decline, descend, go down, lower


جملات نمونه

1. salmons ascend the river
ماهیان آزاد به بالای رودخانه می روند.

2. to ascend stairs
از پلکان بالا رفتن

3. alexander's fortune began to ascend
اقبال اسکندر شروع به صعود کرد (کار اسکندر گرفت).

4. It is easier to descend than to ascend.
[ترجمه ترگمان]پایین رفتن از بالا رفتن آسان تر است
[ترجمه گوگل]آسان تر از فرود رفتن آسان تر است

5. Their inquiries ascend to the antiquity.
[ترجمه ترگمان]inquiries به دوران باستان بستگی داشتند
[ترجمه گوگل]سوالات آنها به قدیم می رسد

6. The stairs in the Five-Star hotel ascend in a graceful curve.
[ترجمه ترگمان]پله ها در هتل پنج - ستاره با انحنای زیبایی بالا رفتند
[ترجمه گوگل]پله ها در هتل پنج ستاره در یک منحنی زیبا ظاهر می شوند

7. The path started to ascend more steeply.
[ترجمه ترگمان]جاده شروع به بالا رفتن کرد
[ترجمه گوگل]مسیر شروع به صعود شدید کرد

8. The divers have begun to ascend to the surface of the water.
[ترجمه ترگمان]غواصان به سطح آب صعود کرده اند
[ترجمه گوگل]غواصان شروع به صعود به سطح آب شده اند

9. Without a word, he began to ascend the stairs.
[ترجمه ترگمان]بی آن که حرفی بزند از پله ها بالا رفت
[ترجمه گوگل]بدون یک کلمه، او شروع به صعود به پله ها کرد

10. It had begun to ascend the stairs . . . and then the weariness had overcome it.
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا رفته بود و خستگی بر آن غلبه کرده بود
[ترجمه گوگل]شروع به صعود به پله ها کرده بود و پس از آن خستگی بر آن غلبه کرد

11. Pihl will become a vice president of Ascend.
[ترجمه ترگمان]Pihl به معاون رئیس جمهور Ascend تبدیل خواهد شد
[ترجمه گوگل]Pihl تبدیل به معاون رئیس Ascend

12. Paul was first to ascend, and the boards shook under him as he gave Junior a hand up.
[ترجمه ترگمان]پل اولین کسی بود که به اوج خود رسیده بود و تخته های کف اتاق او را به لرزه درآورده بود
[ترجمه گوگل]پولس برای اولین بار صعود کرد و تخته ها زیر او را زیر پا گذاشتند

13. It took about twenty minutes to ascend the 212 steps, but it was worth the effort.
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه طول کشید تا از اتاق ۲۱۲ شروع به بالا رفتن کرد، اما ارزش این کار را داشت
[ترجمه گوگل]حدود بیست دقیقه طول کشید تا 212 مرحله را بالا ببرد، اما این ارزش تلاش بود

14. Inside, immensely high piers ascend to the vault without any break for capitals.
[ترجمه ترگمان]در داخل، piers بسیار مرتفع بدون هیچ وقفه ای برای پایتخت به سوی دخمه بالا می رفتند
[ترجمه گوگل]در داخل، منبرهای فوق العاده بالا به سمت غرفه بدون صعود برای پایتخت ها صعود می کنند

A log from which smoke ascended.

کنده‌ای که از آن دود برمی‌خاست.


We ascended the mountain.

از کوه بالا رفتیم.


to ascend stairs

از پلکان بالا رفتن


Salmons ascend the river.

ماهیان آزاد به بالای رودخانه می‌روند.


Alexander's fortune began to ascend.

اقبال اسکندر شروع به صعود کرد (کار اسکندر گرفت).


Gradually, he ascended through the ranks.

بتدریج از رتبه‌ای به رتبه‌ی دیگر ارتقا یافت.


The road ascends sharply all the way to the summit.

جاده تا سر کوه با شیب تند ادامه دارد.


His ancestry ascends to Shah Abbas.

نسب او به شاه‌عباس می‌رسد.


Queen Victoria ascended the throne in 1837.

ملکه‌ی ویکتوریا در 1837 به سلطنت رسید.


پیشنهاد کاربران

مرتب به صورت صعودی

پیشرفت کردن

عروج کردن

رسیدن


کلمات دیگر: