1. a dichotomy into good and evil
دو شاخگی خوبی و بدی
2. the dichotomy between truth and falsehood
تفاوت میان راستی و نادرستی
3. There is a dichotomy between the academic world and the industrial world.
[ترجمه ترگمان]بین دنیای آکادمیک و دنیای صنعتی یک دوگانگی وجود دارد
[ترجمه گوگل]بین دنیای دانشگاهی و دنیای صنعتی دایره ای وجود دارد
4. There is often a dichotomy between what politicians say and what they do.
[ترجمه ترگمان]اغلب دوگانگی بین آنچه سیاستمداران می گویند و آنچه انجام می دهند، وجود دارد
[ترجمه گوگل]اغلب یک تفاوت بین آنچه سیاستمداران می گویند و آنچه انجام می دهند، وجود دارد
5. The dichotomy between private and public sector is not so clear cut as it may appear.
[ترجمه ترگمان]دوگانگی بین بخش خصوصی و دولتی آنقدر واضح نیست که به نظر برسد
[ترجمه گوگل]دوگانگی بین بخش خصوصی و دولتی به نظر نمی رسد
6. Is there really a dichotomy of interests between the two?
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا یک دوگانگی از علایق بین این دو وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا واقعا دوچیزه ای از منافع بین دو نفر وجود دارد؟
7. The artist is concerned with the dichotomy between the way something appears and reality.
[ترجمه ترگمان]هنرمند از دوگانگی بین روشی که به نظر می رسد و واقعیت است، نگران است
[ترجمه گوگل]هنرمند نگرانی در مورد دوگانگی بین چیزی که به نظر می رسد و واقعیت است
8. The dichotomy between rights and privileges provides a clear example of this.
[ترجمه ترگمان]دوگانگی بین حقوق و امتیازات یک مثال روشن از این موضوع ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]دوگانگی بین حقوق و امتیازات یک مثال واضح از این را نشان می دهد
9. The former branch of this first dichotomy takes written language at once into a mode which speakers seldom use.
[ترجمه ترگمان]شاخه سابق این دوگانگی اول، زبان نوشتاری را به شیوه ای در برمی گیرد که speakers به ندرت از آن استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]شاخه اول این دوگانگی اولیه، یک بار نوشته شده در یک حالت که سخنرانان به ندرت استفاده می کنند
10. This is the dichotomy that must be used to form a framework within which any curriculum change must be placed.
[ترجمه ترگمان]این دوگانگی است که باید برای تشکیل یک چارچوب که هر گونه تغییر برنامه درسی باید در آن قرار گیرد، به کار رود
[ترجمه گوگل]این دوگانگی است که باید برای شکل دادن به چارچوبی که در آن هر گونه تغییر برنامه درسی باید قرار گیرد استفاده می شود
11. The value of such a simple dichotomy is questionable.
[ترجمه ترگمان]ارزش چنین دوگانگی ساده سوال برانگیز است
[ترجمه گوگل]ارزش چنین نوعی دوگانگی مشکوک است
12. This dichotomy had less to do with national character than with propinquity.
[ترجمه ترگمان]این دوگانگی در مقایسه با نزدیکی با نزدیکی، کم تر با شخصیت ملی سروکار داشت
[ترجمه گوگل]این دوگانگی با شخصیت ملی کمتر نسبت به مسیحیت داشته است
13. The recent trend is to de-emphasize the classical dichotomy.
[ترجمه ترگمان]گرایش اخیر عبارت است از تاکید بر دوگانگی کلاسیک
[ترجمه گوگل]روند اخیر تاکید بر دوگانگی کلاسیک است
14. Rather than being a dichotomy between the two, there may be a continuum.
[ترجمه ترگمان]به جای یک دوگانگی بین این دو، ممکن است یک پیوسته وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]به جای اینکه یک دوگانگی بین دو نفر باشد، ممکن است یک پیوستگی وجود داشته باشد