کلمه جو
صفحه اصلی

obligingly


از روی مهربانی، لطفا

انگلیسی به فارسی

مودبانه


انگلیسی به انگلیسی

• in an obliging manner; courteously; helpfully

جملات نمونه

1. 'I'll go for you,' she said, obligingly.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی گفت: من برای شما خواهم رفت
[ترجمه گوگل]او گفت، 'من برای شما می آیم، مواظب باشید '

2. They had obligingly reserved a room for me.
[ترجمه ترگمان]آن ها ناچار شدند اتاقی برای من رزرو کنند
[ترجمه گوگل]آنها موظف به نگهداری یک اتاق برای من بودند

3. The other mare obligingly took little interest in the proceedings - until the Beirut-Sharjah leg.
[ترجمه ترگمان]مادیان دیگر مجبور شد تا این روند را تا زمانی که پای شارجه - شارجه برگزار شود، انجام دهد
[ترجمه گوگل]مادری دیگر علاقه مند به پرونده هاست - تا زمانی که پای بیروت-شارجه است

4. The slugs obligingly congregate beneath the citrus dome and can be gathered for disposal.
[ترجمه ترگمان]حلزون ها در زیر گنبد مرکبات جمع می شوند و می توانند برای دفع گرد هم آیند
[ترجمه گوگل]اسلحه به طور ذاتی در زیر گنبد مرکبات جمع می شود و می تواند برای دفع جمع شود

5. The federal government obligingly constructed logging roads into the wildernesses at public expense to accommodate the trucks and men and machinery.
[ترجمه ترگمان]دولت فدرال به این ترتیب با هزینه عمومی برای جای دادن کامیون ها و ماشین ها و ماشین آلات، احداث جاده ها را به the هزینه عمومی تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]دولت فدرال به طور مساعی جاده های ورودی به بیابان ها را در هزینه های عمومی برای جابجایی کامیون ها و ماشین آلات و ماشین ها ساخت

6. A grass snake swimming obligingly from island to bank in full view of watchers.
[ترجمه ترگمان]یک مار علف با نگاهی پر از مراقبان از جزیره به ساحل دیگر شنا می کند
[ترجمه گوگل]یک مار علفی که به طور چشمگیری از منظره تماشاگران از جزیره به بانک شنا می کند

7. Obligingly it had allowed time for everyone to note its zig-zag back stripe ending with the V on its head.
[ترجمه ترگمان]پس از آن به هر کسی فرصت داده بود تا خط back - را که به سرش ختم می شد، یادداشت کنند
[ترجمه گوگل]لازم به ذکر است زمان برای همه بود که توجه داشته باشید که خط زایگ زاگ را به پایان رسانده بود

8. If the prey obligingly offers itself as an immobilised piece of meat, what advantage does it gain?
[ترجمه ترگمان]اگر طعمه خود را به عنوان یک تکه گوشت تثبیت شده خود عرضه کند، چه مزیت دارد؟
[ترجمه گوگل]اگر شکار به طور موقت خود را به عنوان یک قطعه بی حرکت از گوشت ارائه می دهد، چه مزیتی به دست می آورد؟

9. Wexford found the lead, obligingly left by Sheila in a prominent position on top of the refrigerator.
[ترجمه ترگمان]Wexford این سرب را پیدا کرد و obligingly را در جایگاه برجسته ای در بالای یخچال جای داد
[ترجمه گوگل]Wexford هدایت را به دست آورد، که توسط شیلا به طور قابل توجهی در سمت چپ بالای یخچال قرار گرفت

10. There was a piano and Charlie obligingly played dance music so the girls could charleston.
[ترجمه ترگمان]یک پیانو و چارلی ناچار بودند موسیقی برقصند تا دخترها بتوانند در چارلستون کار کنند
[ترجمه گوگل]یک پیانو وجود داشت و چارلی موظف به موسیقی رقص بود تا دختران بتوانند چارلستون باشند

11. I stepped back obligingly and let him heft the box up off the floor and carry it to my car.
[ترجمه ترگمان]من ناچار شدم از روی زمین بلند شوم و جعبه را از روی زمین بلند کنم و آن را به ماشین خودم حمل کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور به عقب برگشتم و اجازه دادم جعبه را از کف بپوشم و آن را به ماشینم حمل کنم

12. Another is expressing controversial opinions, so we obligingly lined up a few that focus on guitars and amps . . . .
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر بیان نظرات بحث برانگیز است، بنابراین ما مجبور شدیم تعداد کمی از تمرکز بر روی گیتار و تقویت کننده را ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از بیانات بحث برانگیز است، بنابراین ما ملزم به تعدادی که تمرکز بر روی گیتار و آمپر است

13. Thereafter the reaction occurs obligingly every time they eat the food - but the response is a psychogenic one.
[ترجمه ترگمان]از آن پس، هر بار که غذا را می خورند، این واکنش به تدریج رخ می دهد - اما واکنش یکی از آنهاست
[ترجمه گوگل]پس از آن واکنش اتفاق می افتد مضر هر بار که آنها غذا خوردن - اما پاسخ یک روانشناس است

14. Obligingly, I did, and he fiddled with the lock.
[ترجمه ترگمان]من این کار رو کردم و اون با قفل ور رفت
[ترجمه گوگل]من به طور کامل، من انجام دادم، و او با قفل fiddled

15. Hung - chien relaxed somewhat and said obligingly, " There's always trouble with mail between the interior and Shanghai.
[ترجمه ترگمان]هانگ (chien)کمی آرام گرفت و با مهربانی گفت: \" همیشه با پست بین داخل و شانگهای مشکل وجود دارد
[ترجمه گوگل]آویزان - چیان تا حدودی آرام شد و گفت: مودبانه: 'همیشه بین پست بین داخلی و شانگهای مشکل است

پیشنهاد کاربران

از سر ادب
مودبانه
بزرگوارانه

با اکراه، از روی اجبار، به زور

obligingly ( adv ) =با تمایل، از روی محبت، از روی انجام وظیفه، با گشاده رویی، با تمایل، با مهربانی، از سر لطف، به طور با ملاحضه

examples:
1 - They obligingly invited us to their house and showed us warm hospitality
آنها ما را از روی محبت به خانه خود دعوت کردند وبه ما مهمان نوازی گرم نشان دادند.
2 - He laughed obligingly at nearly all my jokes.
او تقریباً به تمام شوخی های من با گشاده رویی می خندید.
3 - She obligingly moved over to make room for him.
او از روی انجام وظیفه به آنجا رفت تا برای او جا فراهم کند.


کلمات دیگر: