کلمه جو
صفحه اصلی

palliated

انگلیسی به فارسی

گلوله، موقتا ارام کردن، کاهش دادن، تسکین دادن


انگلیسی به انگلیسی

• relieved, alleviated, lessened; mitigated, moderated

جملات نمونه

1. the hot bath palliated my muscle
حمام گرم درد عضلات مرا تسکین داد.


کلمات دیگر: