کلمه جو
صفحه اصلی

objectively


جنانکه در خارجمعقول باشد، با داشتن وجود خارجی، بطورواقعی یا خارجی

انگلیسی به فارسی

بی طرفانه، منصفانه، با بی طرفی، برون گرایانه


به طور عینی، خارج از ذهن


انگلیسی به انگلیسی

• in an unbiased manner, neutrally, impartially

مترادف و متضاد

impartially


Synonyms: considerately, detachedly, disinterestedly, dispassionately, equitably, evenhandedly, indifferently, justly, neutrally, on the up and up, open-mindedly, soberly, squarely, with an open mind, with impartiality, with objectivity, without favor, without prejudice


Antonyms: emotionally, subjectively


جملات نمونه

1. Everything that exists objectively can be understood.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که به طور عینی وجود داشته باشد، می تواند درک شود
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که به لحاظ عینی موجود هستند قابل درک است

2. His work was judged objectively as well as subjectively.
[ترجمه ترگمان]کار او به صورت عینی و نیز به طور ذهنی مورد قضاوت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]کار او به صورت عینی و به لحاظ ذهنی قضاوت شد

3. Stand back and look objectively at the problem.
[ترجمه ترگمان]عقب بایستید و به طور عینی به مشکل نگاه کنید
[ترجمه گوگل]پشت سر گذاشت و به طور عینی به مشکل نگاه کرد

4. Can these effects be objectively measured?
[ترجمه ترگمان]آیا این آثار می توانند به طور عینی اندازه گیری شوند؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان این اثرات را به صورت عینی اندازه گیری کرد؟

5. Judges must weigh the evidence logically and objectively.
[ترجمه Asma] داوران باید مدارک را به صورت منطقی و واقع بینانه مورد ارزیابی قرار دهند.
[ترجمه ترگمان]داوران باید شواهد را به طور منطقی و به طور عینی ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]قضات باید شواهد منطقی و عینی را وزن کنند

6. We simply want to inform people objectively about events.
[ترجمه ترگمان]ما بسادگی می خواهیم مردم را به طور عینی در مورد حوادث مطلع کنیم
[ترجمه گوگل]ما فقط می خواهیم مردم را به طور عینی در مورد رویدادها مطلع کنیم

7. Looked at objectively, the situation is not too bad.
[ترجمه ترگمان]به طور عینی، وضعیت خیلی بد نیست
[ترجمه گوگل]به لحاظ عینی نگاه کرد، وضعیت خیلی بد نیست

8. Try to view the situation objectively.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید وضعیت را به طور عینی مشاهده کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید وضعیت را به صورت عینی ببینید

9. Try to view situations more objectively, especially with regard to work.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید شرایط را به صورت عینی و به خصوص با توجه به کار مشاهده کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید شرایط را بیشتر به صورت عینی، به ویژه در مورد کار مشاهده کنید

10. He hoped they would write objectively about China.
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که آن ها به طور عینی در مورد چین بنویسند
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که آنها درباره چینی به طور عینی بنویسند

11. I was too upset to see things objectively.
[ترجمه ترگمان]من خیلی ناراحت بودم که چیزها رو در واقعیت می بینم
[ترجمه گوگل]من خیلی ناراحت شدم که چیزها را به صورت عینی ببینم

12. Look at your skills objectively when deciding on a career change.
[ترجمه ترگمان]زمانی که در مورد تغییر شغل تصمیم گیری می کنید، به مهارت های خود نگاه کنید
[ترجمه گوگل]در هنگام تصمیم گیری در مورد تغییر شغل، به مهارت های خود نگاه کنید

13. But what happens if work is demonstrably and objectively a bad experience?
[ترجمه ترگمان]اما اگر کار به روشنی و به طور عینی یک تجربه بد باشد چه اتفاقی می افتد؟
[ترجمه گوگل]اما اگر کار بطور آشکار و عینی یک تجربه بد است چه اتفاقی می افتد؟

14. They must take a realistic view and look objectively when deciding which movements will best describe individuality.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید دیدگاه واقع گرایانه داشته باشند و هنگام تصمیم گیری درباره اینکه کدام حرکات می تواند فردیت را توصیف کند، واقعی به نظر برسند
[ترجمه گوگل]آنها باید یک دیدگاه واقع بینانه را بیابند و به طور عینی تصمیم بگیرند که کدام جنبشها بهترین فردیت را توصیف کنند

15. Ballater was trying to assess the situation objectively.
[ترجمه ترگمان]Ballater سعی داشت وضعیت را به طور عینی ارزیابی کند
[ترجمه گوگل]Ballater در تلاش بود تا وضعیت را به طور عینی ارزیابی کند

پیشنهاد کاربران

به صورت عینی

با بی غرضی

هدفمند

بی غرضانه، به طور بی غرض

از دیدگاه بی طرف

بی طرفانه

بدون غرض ورزی

مبتنی و بر پایه عینیات و واقعیات، واقع بینانه


کلمات دیگر: