quaintly

1. This may seem a quaintly old-fashioned idea.

[ترجمه ترگمان]این فکر خیلی قدیمی و عجیب به نظر می رسه
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک ایده عجیب و غریب قدیمی باشد

2. The choice is endless, from the quaintly historic to the truly exotic.

[ترجمه ترگمان]این انتخاب بی پایان است، از تاریخی که به راستی عجیب و غریب است
[ترجمه گوگل]انتخاب بی پایان است، از عجیب تاریخی به واقعا عجیب و غریب

3. He became almost quaintly obsolete, like the handle crank on the automobile.

[ترجمه ترگمان]او مثل دسته هندل ماشین تقریبا منسوخ شد
[ترجمه گوگل]او تبدیل به تقریبا منحصر به فرد منسوخ شده، مانند دستگیره دسته در خودرو

4. The old lady expressed herself somewhat quaintly.

[ترجمه ترگمان]پیرزن با لحن عجیب و عجیبی خود را نشان داد
[ترجمه گوگل]بانوی پیر خود را تا حدودی بیان کرد

5. He is quaintly dressed, what a strange one he is.

[ترجمه ترگمان]لباس عجیب و غریبی بر تن دارد که او عجیب و غریب است
[ترجمه گوگل]او لباس عجیب و غریب دارد، چه عجیب و غریبی است

6. The room was quaintly furnished.

[ترجمه ترگمان]اتاق بدون توجه و ظرافت تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]اتاق به ظاهر مبله شده بود

7. His clothes - a Fair Isle pullover and collarless white shirt - were quaintly old-fashioned.

[ترجمه ترگمان]لباس هایش - یک جزیره Fair و پیراهن سفید collarless - از مد افتاده بودند
[ترجمه گوگل]لباس هایش - پیراهن عروسی Fair Isle و پیراهن سفید بدون گردن - عجیب قدیمی بودند

8. " I don't see what that's got to do with it,'said the drummer quaintly.

[ترجمه ترگمان]طبال با لحن quaintly گفت: من نمی دانم این کار چه ربطی به این موضوع دارد
[ترجمه گوگل]این درامر به طرز شگفت انگیزی گفت: 'من نمی بینم که با آن چه کرده است '

انگلیسی به فارسی

انگلیسی به انگلیسی

جملات نمونه