کلمه جو
صفحه اصلی

family


معنی : خاندان، طایفه، خانواده، فامیل، خانوار، عشیره، حی
معانی دیگر : خویشاوندان، قوم و خویش، ایل و تبار، دودمان، قبیله، آل، دسته ی تبهکاران، گروه (دزدان)، باند جنایتکاران، (زبان شناسی) خانواده ی زبان ها، (مهجور) اهل خانه، خانه وار، عایله، (رده بندی زیست شناسی) تیره، (بوم شناسی) گروهی از سازواره های هم تیره، هم تیرگان، فامیلی

انگلیسی به فارسی

خانواده


خاندان، خانواده، فامیلی


خانواده، خاندان، فامیل، خانوار، عشیره، حی، طایفه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: families
(1) تعریف: a group consisting of parents and their children.
مترادف: folk
مشابه: clan, extended family, house, household, kin, kindred, m�nage

(2) تعریف: all of one's ancestors and descendants; those related by blood kinship.
مترادف: ancestry, kin, kindred, kinfolk, people, relations
مشابه: ancestors, clan, descendants, folk, offspring, progeny, relatives

(3) تعریف: all those persons descended from a common ancestor.
مترادف: descendants, lineage, offspring, posterity, progeny
مشابه: blood, clan, folk, kindred, kinfolk, parentage, people, relation, relatives

(4) تعریف: any group living together, as if they were related by blood, in a single household.
مترادف: house, household, m�nage
مشابه: clan, folk, kindred, people

(5) تعریف: any group of things related in form, function, or period of manufacture or origin.
مترادف: category, class, genus, group
مشابه: kind, order, type

(6) تعریف: in biology, the subdivision of an order.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a family.
مترادف: household
مشابه: domestic, familial, home

- a family membership in the sports club
[ترجمه ترگمان] یک عضو خانواده در باشگاه ورزشی
[ترجمه گوگل] عضویت در باشگاه ورزشی است

(2) تعریف: belonging to a family.
مشابه: domestic, familial, home, household

- the family cat
[ترجمه ترگمان] گربه خانواده
[ترجمه گوگل] گربه خانوادگی

• group of persons who are related by blood; group of things which are related; plants or animals of the same genera
of a family, of a group of relatives
a family is a group of people who are related to each other, especially parents and their children.
when parents talk about their family, they mean their children.
you use family to describe things which can be used or enjoyed by both parents and children.
you can also use family to refer to all your ancestors.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] خانواده
[ریاضیات] خانواده، دسته، گروه

مترادف و متضاد

خاندان (اسم)
dynasty, clan, gens, family, household

طایفه (اسم)
race, tribe, people, clan, family, nation

خانواده (اسم)
tribe, dynasty, clan, gens, family, household, ilk

فامیل (اسم)
family

خانوار (اسم)
family

عشیره (اسم)
tribe, family, kindred, kinsman

حی (اسم)
tribe, family

kin, offspring; classification


Synonyms: ancestors, ancestry, birth, blood, brood, children, clan, class, descendants, descent, dynasty, extraction, folk, forebears, genealogy, generations, genre, group, heirs and assigns, house, household, inheritance, in-laws, issue, kind, kindred, kith and kin, line, lineage, ménage, network, parentage, pedigree, people, progenitors, progeny, race, relations, relationship, relatives, siblings, strain, subdivision, system, tribe


جملات نمونه

On Fridays all the family gathered in the Karaj garden.

جمعه‌ها همه‌ی خویشاوندان در باغ کرج دور هم جمع می‌شدند.


1. family affections
علایق خانوادگی

2. family bonds are very strong in iran
در ایران پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است.

3. family life has tied him down
زندگی خانوادگی او را گرفتار کرده است.

4. family links
پیوندهای خانوادگی

5. family members
اعضای فامیل

6. family name
نام خانوادگی

7. family resemblance
شباهت خانوادگی

8. family background
سابقه ی خانوادگی

9. a family disagreement
کشمکش خانوادگی

10. a family living in want
خانواده ای که در تنگدستی زندگی می کند

11. a family of moderate income
خانواده ای با درآمد متوسط

12. a family planning clinic
اندرزگاه تنظیم خانواده

13. a family reunion
گردهمایی خانوادگی

14. a family that wallows in wealth
خانواده ای که در ثروت غرق است

15. a family tree
درخت خانوادگی،شجره النسب

16. his family consists of him, his wife and their three children
خانواده ی او مرکب است از خود و همسرش و سه فرزندشان

17. shakespeare's family line failed
نسل شکسپیر از میان رفت.

18. the family established itself in a large house
خانواده در منزل بزرگی مستقر شد.

19. the family is a fundamental social institution
خانواده یک نهاد اساسی اجتماعی است.

20. the family is the smallest social unit
خانواده کوچکترین یکان اجتماعی است.

21. the family lodged over a bakery
آن خانواده بالای دکان نانوایی مسکن گزید.

22. the family together earned nine hundred dollars a week
آن خانواده روی هم هفته ای نهصد دلار درآمد داشت.

23. the family was deeply disunited
آن خانواده عمیقا دستخوش چند پارچگی شده بود.

24. the family was struck by another tragedy
خانواده دچار یک مصیبت دیگر شد.

25. a close-knit family
خانواده ی متحد و صمیمی

26. a cursed family
خانواده ی نفرین شده

27. a discordant family
خانواده ی ناسازگار

28. a dysfunctional family
خانواده ای به هم ریخته

29. a large family
خانواده ی بزرگ

30. a large family which is scraping along on a small income
خانواده ی پر اولاد که با درآمد کم به سختی گذران می کند

31. a mafia family
باند مافیا

32. a poetic family
یک خانواده ی شعر دوست

33. a tightknit family
یک خانواده ی اخت

34. a traditional family with formal authority lodged in the father
یک خانواده ی سنتی که پدر اختیار دار رسمی آن بود

35. a two-income family
خانواده ی دو درآمدی (که زن و شوهر هر دو درآمد دارند)

36. a united family
یک خانواده ی متحد

37. an aristocratic family
خانواده ی اشرافی

38. his mother's family was old-fashioned and religious
خانواده ی مادرش محافظه کار و مذهبی بودند.

39. his wife's family have forced him into a corner
فامیل زنش او را در تنگنا گذاشته اند.

40. i hate family arguments
از جر و بحث های خانوادگی بدم می آید.

41. the bereaved family are still in mourning
خانواده ی سوگوار هنوز عزاداری می کنند.

42. the bride's family ignored us almost completely
خانواده ی عروس خیلی به ما کم محلی کردند.

43. the defendant's family were present at the hearing
خانواده ی متهم در بازپرسی حضور داشتند.

44. the indo-european family of languages
خانواده ی زبان های هند و اروپایی

45. the royal family
خانواده ی سلطنتی

46. in a family way
(عامیانه) آبستن،حامله

47. start a family
خانواده ای را آغاز کردن (ازدواج کردن و بچه دار شدن)

48. according to a family legend, his ancestors had migrated from lorestan to kashan
طبق یک روایت خانوادگی،اجداد او از لرستان به کاشان کوچ کرده بودند.

49. drawing up a family pedigree
تدوین یک تبار نامه

50. from a creditable family
از خانواده ی خوشنام

51. he removed his family to the seashore
او خانواده ی خود را به کنار دریا برد.

52. he settled his family in shiraz
خانواده اش را در شیراز ساکن کرد.

53. mehdy scrimped his family
مهدی از خانواده اش مضایقه می کرد.

54. only the immediate family was present
فقط اعضای نزدیک خانواده حضور داشتند.

55. severed from his family by war
جداافتاده از خانواده ی خود به واسطه ی جنگ

56. she renounced her family and friends and left town
او به خویشان و دوستان خود پشت پا زد و از شهر رفت.

57. the revival of family picnics
رواج مجدد پیک نیک های خانوادگی

58. to neglect one's family
به خانواده ی خود نرسیدن

59. to stain one's family honor
شرف خانوادگی کسی را لکه دار کردن

60. to support his family he works in three places
برای تامین زندگی خانواده اش درسه محل کار می کند.

61. he took the whole family to dinner
همه ی خانواده را برد به شام.

62. his behavior disgraced his family
رفتار او خانواده اش را بدنام کرد.

63. his crimes discredited his family
بزهکاری های او خانواده اش را بی آبرو کرد.

64. his crimes distressed his family and discountenanced his few friends
بزهکاری های او خانواده اش را پریشان حال و دوستان معدودش را شرمسار کرد.

65. his deed spattered his family with ignominy
عمل او حیثیت خانواده اش را لکه دار کرد.

66. his devotion to his family
جانفشانی او برای خانواده اش

67. on fridays all the family gathered in the karaj garden
جمعه ها همه ی خویشاوندان در باغ کرج دور هم جمع می شدند.

68. political extremism earmarks his family
تندروی سیاسی،ویژگی خانوادگی اوست.

69. that branch of the family emigrated to america
آن شاخه ی فامیل به امریکا مهاجرت کرد.

70. the desolation of a family that has lost everything in war
فلاکت خانواده ای که همه چیز خود را در جنگ از دست داده است.

the elder of the family

بزرگ خاندان


a Mafia family

باند مافیا


his family consists of him, his wife and their three children

خانواده‌ی او مرکب است از خود و همسرش و سه فرزندشان


the Indo-European family of languages

خانواده‌ی زبان‌های هندواروپایی


اصطلاحات

in a family way

(عامیانه) آبستن، حامله


پیشنهاد کاربران

اجماعیان

فامیل. خاندان

Adj :
خانوادگی

A family restaurant - place
رستوران خانوادگی، ( محیط خانوادگی )


Love the husband family In the heart
عشق خانواده شوهر ( همسر ) در قلب

خانوادگی ( ژانر درسینما )

به معنای خانواده ( پدر. مادر. خواهر. برادر ) است

اقوام


چطوری در انگلیسی بپرسیم "" خانواده اتان چند نفره است؟"
به دو صورت:
?How many people are there in your family
?How many family members do you have
جواب این سوال می تواند به این صورت باشد:
مثلا "خانواده ما چهار نفره است. "
. There are four of us

Start a family تشکیل خانواده

Let's start a family and start our own life
I need you for the love life of the love of my heart
I will be your responsible and ideal wife in life
بیا تشکیل خانواده بدیم و زندگی خودمان را شروع کنیم
من به تو نیاز دارم برای زندگی عاشقانه عشق قلبم
همسر با مسئولیت و ایده الی در زندگی برای شما خواهم بود

Family , هم خودش به تنهایی معنی میده و هم اینکه مخفف هست. یعنی dad and mom i love you

Family به معنی خانواده هست. ولی فقط تنها این نیست چون مخفف هم هست. به این صورت:
Father and mother i love you.

I come from a large family

I come from a small family

We just ask him to be great for you and me, to ask me to ask my father for you so that my father and my family do not worry about their daughter's fate. I want to be your wife and the bride of your family.
ما فقط از او بزرگی در حق من و تو را خواستاریم من را از پدرم برای شما خواستگاری کند صحبت کند تا پدرم و خانواده ام نگران سونوشت دخترشان نباشد من دوست دارم همسر شما و عروس خانواده شما باشم

We are partners. We are a separate business class
Dong is a separate house. My father's house is Kubidia. I have to take a house that bears my name. Your family wants you because you are my husband and my husband and son will be famous. I am proud of my father's family.
I will provide the modern furniture with my own money to a modern day
The mother will not get married and she owes us the key to the house
The reason for trusting us will be the trust he will have in us
The second groom is working with a wealth of water. My sister pretends to borrow money from your mother and they do not intend to return the money.
The third groom will also have a conversation with my father, which of course is wrong with the son. My sister is on her husband's side. It has nothing to do with me. Alki puts my name in the middle. This girl eats salt and breaks the salt shaker
My relationship with my second sister will be having a sister
Again, I do not have a relationship with my third sister
But they are related my mother will be perfect in luxury
دونگ دونگ باهم شریک هستیم طبقه تجاری ( مدرن ) جدا شریکیم
دونگ خونه جداست خونه پدریمو کوبیدیا یه خونه باید بردارم که به اسم خودم باشه . فامیلی تو خواهد چون شوهرم هستی و شهرت شوهرو پسرام خواهد بود من به فامیلی شهرت پدری خودم میبالم یک درجه شهرت من از شما بالا تر هست این ذهنیت من است
وسایل خونه رو خودم با پول به دست اورد خود به روز مدرن فراهم خواهم کرد
مادر ازدواجی نخواهد داشت و امانت به ما هست کلید خانه را خواهد داشت
دلیلی امانت به ما خواهد بود اعتمادی که به ما خواهد داشت
داماد دوم با دارای ثروت اب زیرکار است خواهرم رو وانمود میکند از مادرت پول قرض بگیر وقصد برگرداندن پول را ندارند
داماد سوم هم با پدرم حرفی خواهند داشت که البته اشتباه از پسر هست خواهرمم طرف شوهرش هست ربطی به من ندارد الکی اسم من را وسط میکشد که مامان تو ناهید رو بیشتر دوست داری مادرم تو کیف خودشه توجه نمیکند. این دختر نمک میخورد و نمکدان میشکند
رابطه رفت امد من با خواهر دوم خواهد بود رابطه خواهر داشتن بودن هست
دوباره من با خواهر سوم رابطه رفت امد ندارم
ولی اونا باهم رابطه دارند
مادرم در رفا کامل خواهد بود

واژه family به معنای خانواده
واژه family به معنای خانواده به گروهی اجتماعی گفته می شود که شامل پدر، مادر و فرزندان است که در یک خانه زندگی می کنند. مثلا:
a family of four ( یک خانواده چهار نفره )
واژه family در معنای کلی تر به کل اعضای خانواده به علاوه خویشاوندان نیز اشاره می کند. مثلا:
all our family came to granddad's eightieth birthday party ( تمام خانواده به هشتادمین تولد بابابزرگ آمدند. )
the royal family ( خانواده سلطنتی )

واژه family به معنای خانواده [حیوانات]
واژه family به گروهی از حیوانات یا گیاهانی اطلاق می گردد که از جهاتی به هم مرتبط باشند. مثلا:
lions belong to the cat family ( شیرها به خانواده گربه سانان تعلق دارند. )
واژه family در این مفهوم به زبان هایی که از یک ریشه تاریخی هستند نیز گفته می شود. مثلا:
the germanic family of languages ( خانواده زبان های ژرمنی )

منبع: سایت بیاموز

He was born in the city of Tabriz and has a master's degree from a national public university.
A Pride car has bought two money - making houses ( 135 meters and 50 meters on average ) with its third brother and father in the past years. They are going to build three floors in the future.
He is the first child of the family and his third brother is in the business of selling men's suits in Tabriz
Their house is close to Imam Reza Hospital in Tabriz
او زادگاه شهر تبریز هست و مدرک فوق لیسانس دانشگاهی دولتی ملی را دارد دو شغل دارد در اموزشگاه تدریس میکند و مسئولیتی و حقوق ثابت دارد و همینطور تور گردشگری را برعهده دارد
یک ماشین پراید دارد سال های گذشته پول پسنداز خود را با برادر سومش و پدش دو تا خانه ( متوسط۱۳۵ متری و ۵۰ متری ) خریداری کرده اند قرار هست در اینده سه طبقه بسازند
او فرزند اول خانواده هست و برادر سومش هم در شغل فروش کت و شلوار مردانه در شهر تبریز هست
خانه انها نزدیک به بیمارستان امام رضا تبریز هست
او به تنهای هر سال باید به زیارت امام رضا ( ع ) برود
او متولد یک فرودین شهرت شاهسون را دارد و نام او ابوالفضل فرامرز هست . یک پسر قدبلند و با اصل و نصب هست و خساست در خانواده آنها وجود ندارد .

دوستان دقت کنید:
Relatives: یعنی خویشاوندان، فک و فامیلا، اقوام، نزدیکان
Family: یعنی خانواده ی خودتان شامل پدر، مادر، خواهر، برادر
Parents: یعنی فقط پدر و مادرِ شما


کلمات دیگر: