کلمه جو
صفحه اصلی

parallelism


معنی : برابری، همسانی، تقارن، موازات، ترادف عبارات، اشتراک وجه
معانی دیگر : هم راستایی، همبالی، توازی، موازی بودن، همانندی، تشابه، وجه تشابه، (نگارش) ساخت همگون (ساخت های همگون)، مشابهت

انگلیسی به فارسی

موازات، برابری، همسانی، مشابهت، ترادف عبارات،اشتراک وجه، تقارن


همبستگی، موازات، همسانی، تقارن، برابری، ترادف عبارات، اشتراک وجه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: similarity; resemblance; agreement.
مترادف: similarity
مشابه: similarity

(2) تعریف: in writing, the use of similarity in construction and form within a unit such as a sentence, paragraph, or stanza, or an instance of this.
مشابه: balance, correspondence

(3) تعریف: the state of being parallel.
مشابه: alignment, coordination, correlation, correspondence

• state of being equidistant at all points; correspondence, similarity

دیکشنری تخصصی

[سینما] پیوند موازی
[برق و الکترونیک] توازی 1. در محاسبه، توانایی انجام تعداد زیادی عملیات به طور همزمان ولی مستقل از هم مانند سوییچ کردن همه گیتهای منطقی آرایه . 2. در شبکه های عصبی، توانایی تاثیر گذاشتن همزمان ولی مستقل بر همه نرونها به دلیل پسخورد موجود بین اجزا در معماری شبکه .
[زمین شناسی] توازی،برابری، همسانی
[ریاضیات] موازات، توازی، موازی بودن

مترادف و متضاد

برابری (اسم)
comparison, conformation, equality, parity, equalization, par, tie, homology, equation, parallelism, oneness

همسانی (اسم)
similarity, homology, isotropy, parallelism

تقارن (اسم)
symmetry, synchrony, synchronization, isochronism, parallelism, polarity

موازات (اسم)
parallelism

ترادف عبارات (اسم)
parallelism

اشتراک وجه (اسم)
parallelism

جملات نمونه

1. the parallelism of these two countries' interests
تشابه علایق این دو کشور

2. lack of parallelism in the bars
فقدان هم راستایی در میله ها

3. Don't exaggerate the parallelism between the two cases.
[ترجمه ترگمان]در the بین این دو مورد مبالغه نکنید
[ترجمه گوگل]همپوشانی بین این دو مورد را فراتر نبرید

4. There is a parallelism between fatigue and the ability to sleep.
[ترجمه ترگمان]یک parallelism بین خستگی و توانایی خواب وجود دارد
[ترجمه گوگل]همبستگی بین خستگی و توانایی خواب وجود دارد

5. I think he exaggerates the parallelism between the two cases.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم او در مورد parallelism بین این دو مورد اغراق می کند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او همدل بین این دو مورد را غافلگیر می کند

6. There are indeed several points at which the parallelism of greater precision corresponds to features that have previously been noted.
[ترجمه ترگمان]در واقع چندین نکته وجود دارد که در آن the دقت بیشتر مربوط به ویژگی هایی است که قبلا ذکر شده است
[ترجمه گوگل]در واقع چندین نقطه وجود دارد که در آن همبستگی دقت بیشتر با ویژگیهایی که قبلا ذکر شده است، مطابقت دارد

7. The law of parallelism was a means of linking comparative embryology into the search for a unifying pattern in the organic world.
[ترجمه ترگمان]قانون of ابزاری برای ارتباط embryology تطبیقی در جستجوی یک الگوی اتحادی در دنیای ارگانیک بود
[ترجمه گوگل]قانون موازی بودن وسیله ارتباط جنین شناختی تطبیقی ​​با جستجوی یک الگوی متحد در دنیای آلی بود

8. Because of their massive parallelism, they can process information and carry out solutions almost simultaneously.
[ترجمه ترگمان]به دلیل parallelism عظیم آن ها، آن ها می توانند اطلاعات را پردازش کرده و راه حل هایی را تقریبا به طور همزمان انجام دهند
[ترجمه گوگل]به دلیل همبستگی عظیم آنها، آنها می توانند اطلاعات را پردازش و راه حل های تقریبا همزمان را انجام دهند

9. There is one exception to this general parallelism between temperature, fatigue, and the ability to sleep.
[ترجمه ترگمان]یک استثنا برای این parallelism کلی بین دما، خستگی و توانایی خواب وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک استثنا در این همبستگی عمومی بین درجه حرارت، خستگی و توانایی خواب وجود دارد

10. Instead of merely simulating parallelism, it is inherent in the hardware design.
[ترجمه ترگمان]به جای اینکه فقط of را شبیه سازی کنیم، در طراحی سخت افزار، ذاتی است
[ترجمه گوگل]به جای صرفا شبیه سازی موازی بودن، در طراحی سخت افزار ذاتی است

11. Although a high degree of parallelism is employed, algorithmic programming is still required for computations.
[ترجمه ترگمان]اگر چه درجه بالایی از parallelism بکار گرفته می شود، برنامه نویسی الگوریتمی هنوز برای محاسبات لازم است
[ترجمه گوگل]اگر چه سطح بالایی از همبستگی استفاده شده است، برنامه ریزی الگوریتمی هنوز برای محاسبات لازم است

12. The couplet exhibits the parallelism of greater precision, nevertheless in another respect.
[ترجمه ترگمان]این couplet the را از دقت بیشتری نشان می دهد، با این حال در یک رابطه دیگر
[ترجمه گوگل]این رابطه نشان دهنده همبستگی دقت بیشتر است، با این وجود در احترام دیگر

13. The massive parallelism is responsible for the speed.
[ترجمه ترگمان]The عظیم مسئول سرعت است
[ترجمه گوگل]موازی عظیم مسئول سرعت است

14. Without any reference frame to check the parallelism even this seems difficult.
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ چارچوب مرجعی برای بررسی the حتی این کار دشوار به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]حتی بدون قاب مرجع برای بررسی همبستگی، این حتی دشوار است

lack of parallelism in the bars

فقدان هم‌راستایی در میله‌ها


the parallelism of these two countries' interests

تشابه علایق این دو کشور


پیشنهاد کاربران

موازنه
همسانی

parallelism ( علوم گیاهی )
واژه مصوب: موازی گرایی
تعریف: ← همگرایی


کلمات دیگر: