1. record buyers can choose from several labels
خریداران صفحه می توانند چندین مارک گوناگون را انتخاب کنند.
2. record each instance of the use of this word
موارد کاربرد این واژه را یادداشت کنید.
3. a record of births and deaths
آمار موالید و متوفیات (زاد و مرگ)
4. a record of the country's imports
آماری از واردات کشور
5. a record snow
برف بی سابقه
6. a record snow is smothering the valley
یک برف بی سابقه دره را پوشانده است.
7. at record levels
به مقدار بی سابقه
8. his record is impeccable
سابقه ی او بی عیب و نقص است.
9. histories record how babylon fell
تواریخ چگونگی سقوط بابل را شرح می دهند.
10. newspapers record that inflation has increased
روزنامه ها می نویسند که تورم افزایش یافته است.
11. the record is full of scratches
(گرامافون) صفحه پر از خط افتادگی است.
12. this record doesn't play well
این صفحه صدای خوبی ندارد.
13. to record a voice
صدا را ضبط کردن
14. to record in stereo
به طور خوش آوا یا استریو ضبط کردن
15. to record something on tape
چیزی را روی نوار صوتی ضبط کردن
16. to record the day's events
رویدادهای روز را یادداشت کردن
17. to record the votes
آرا را ثبت کردن
18. a criminal record
سابقه ی جنایی
19. a jazz record
صفحه ی جاز
20. a scratched record
صفحه ی (گرامافون) خط افتاده
21. her diaries record the details of her father's disease
خاطرات روزانه ی او جزئیات بیماری پدرش را شرح می دهد.
22. our team's record of ten wins and two losses is the best in the country
تیم ما با ده برد و دو باخت صاحب بالاترین رکورد در کشور است.
23. your employment record
پیشینه ی شغلی شما
24. go on record
رسما نظر خود را اعلام کردن،علنا عقیده ی خود را گفتن
25. hold a record
(ورزش و غیره) رکورد (چیزی را) در دست داشتن
26. off the record
به طور غیررسمی،نه برای درج در جراید و غیره،بین خودمان
27. on (the) record
ثبت شده،رسما اعلام شده
28. put the record straight
سابقه ی امری را دقیقا و صادقانه بیان کردن
29. a reproduced musical record
صفحه ی موسیقی تکثیر شده
30. an all-time (sports) record
رکورد (ورزشی) بی سابقه
31. he broke the record on the very first try
در همان سعی اول رکورد را شکست.
32. those metal tools record an advanced civilization
آن ابزار فلزی حکایت از یک تمدن پیشرفته دارد.
33. to set a record for the half mile
رکورد مسابقه ی نیم مایلی را شکستن
34. (just) for the record
برای ثبت رسمی،به منظور اعلام رسمی
35. make (or keep) record of something
چیزی را یادداشت کردن یا مورد توجه خاص قرار دادن،اسناد چیزی را نگهداشتن
36. darwin adduced the fossil record as proof for his theory
داروین از تاریخ فسیل ها برای اثبات نظریه ی خود استفاده کرد.
37. he holds the world record
او رکورد جهانی را دارا می باشد.
38. i could find no record of her death
مدرکی دال بر مرگ او پیدا نکردم.
39. to set a new record for government spending
هزینه ی دولت را به حد بی سابقه ای رساندن
40. to turn a phonograph record
صفحه ی گرامافون را پشت و رو کردن
41. put (or set) the record straight
رفع سو تفاهم کردن،شرح صحیح چیزی را دادن
42. a police blotter is a record of all arrests and charges
دفتر روزانه ی کلانتری عبارت است از ثبت کلیه ی بازداشت ها و اتهامات.
43. namjoo broke the weight lifting record
نامجو رکورد وزنه برداری را شکست.
44. our champion broke the world record
قهرمان ما رکورد (فرداد) جهانی را شکست .
45. the work was finished in record time
آن کار در کمترین زمان انجام شد.
46. he refused to show his medical record
او از نشان دادن تاریخچه ی پزشکی خود امتناع کرد.
47. a battery of cameras were set to record every phase of the eclipse
تعدادی دوربین برای ضبط کلیه ی مراحل کسوف آماده شده بود.
48. in a narrower sense, history is a record of human events
به معنی محدودتری،تاریخ عبارتست از ثبت رویدادهای بشری.
49. they omitted all reference to his prison record
هرگونه اشاره به سابقه ی زندان رفتن او را حذف کردند.
50. frequent absences was a black mark on his record
غیبت های مکرر پرونده ی او را خراب کرد.
51. he clipped a few seconds off the world record
او رکورد جهانی را با تفاوت چند ثانیه شکست.