کلمه جو
صفحه اصلی

paradigm


معنی : نمونه
معانی دیگر : الگو، نگاره، نمونه ی عالی، ابر انگاره، روانگاره، پرانمون، ایه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است

انگلیسی به فارسی

الگو، آیه کتاب مقدس که مثالی را متضمن است، نمونه


الگو، نمونه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: paradigmatic (adj.), paradigmatically (adv.)
(1) تعریف: an example, model, pattern, or the like.
مترادف: example, model, pattern
مشابه: archetype, ideal, image, lead, mold, norm, picture, precedent, prototype, standard, type, yardstick

- Religions provide an ethical paradigm according to which one may lead one's life.
[ترجمه محمد] ادیان یک الگوی اخلاقی را مطرح می کنندکه بر اساس آن هر فردی زندگی خود را رهبری کند.
[ترجمه ترگمان] ادیان، یک پارادایم اخلاقی را ارایه می کنند که براساس آن ممکن است فرد زندگی فرد را رهبری کند
[ترجمه گوگل] ادیان یک پارادایم اخلاقی را مطرح می کنند که بر طبق آن ممکن است زندگی یک فرد را هدایت کند

(2) تعریف: in grammar, an example of a conjugation or declension, listing all the inflected forms of a word.

- The Spanish teacher wrote out the paradigm for verbs ending in "er," and the students practiced conjugating verbs according to it.
[ترجمه ترگمان] معلم اسپانیایی، نمونه افعال را که در \"ا\" به پایان می رسید، نوشت و دانش آموزان افعال conjugating را بر طبق آن تمرین کردند
[ترجمه گوگل] معلم اسپانیایی پارادیمم را برای افعال به پایان رساند و دانش آموزان با استفاده از افعال کنجکاوی به آن عمل کردند

• model, ideal; mold, form; example, pattern
a paradigm is a model for something which explains it or shows how it can be produced; a technical use.
a paradigm is also a clear and typical example of something.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] پارادیم
[سینما] الگو - نمونه
[کامپیوتر] مثال ؛ نمونه

مترادف و متضاد

example


نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality

Synonyms: archetype, beau ideal, chart, criterion, ensample, exemplar, ideal, mirror, model, original, pattern, prototype, sample, standard


جملات نمونه

1. This episode may serve as a paradigm.
[ترجمه ترگمان]این قسمت می تواند به عنوان یک پارادایم باشد
[ترجمه گوگل]این قسمت ممکن است به عنوان یک پارادایم خدمت کند

2. Pius XII remained the paradigm of what a pope should be.
[ترجمه ترگمان]پاپ پیوس دوازدهم نمونه همان چیزی بود که پاپ باید باشد
[ترجمه گوگل]پویا XII پارادایم پاپی بود

3. He had become the paradigm of the successful man.
[ترجمه ترگمان]او نمونه یک مرد موفق شده بود
[ترجمه گوگل]او به پارادایم مرد موفق تبدیل شده است

4. The war was a paradigm of the evil and destructive side of human nature.
[ترجمه ترگمان]جنگ نمونه ای از جنبه بد و مخرب طبیعت انسان بود
[ترجمه گوگل]جنگ یک پارادایم بد و مخرب طبیعت بشر بود

5. The market clearing paradigm is reasonably robust and the Rational Expectations assumption is here most plausible.
[ترجمه ترگمان]الگوی پاک سازی بازار به طور منطقی مقاوم است و فرضیه انتظارات منطقی در اینجا بسیار محتمل است
[ترجمه گوگل]پارادایم پاکسازی بازار به طور قابل توجهی قوی است و فرضیه انتظارات منطقی در اینجا قابل اعتماد است

6. The new paradigm will be very different from and incompatible with the old one.
[ترجمه ترگمان]پارادایم جدید بسیار متفاوت خواهد بود و با آن یکی ناسازگار خواهد بود
[ترجمه گوگل]پارادایم جدید بسیار متفاوت و با ناقص قدیمی است

7. The dominant paradigm within class-based urban and regional analysis nevertheless usually recognises the difficulties involved in creating a well-organised international working class.
[ترجمه ترگمان]با این حال، پارادایم حاکم در تحلیل شهری و ناحیه ای معمولا مشکلات موجود در ایجاد یک کلاس کار بین المللی سازمان یافته را به رسمیت می شناسد
[ترجمه گوگل]پارادایم غالب در تجزیه و تحلیل های شهری و منطقه ای مبتنی بر طبقاتی، با این حال معمولا مشکلات را در ایجاد یک طبقه کارگر سازمان یافته به خوبی سازمان یافته به رسمیت می شناسد

8. To illustrate the paradigm, reference is made to an alcohol education course developed for offenders in trouble through drink.
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن این پارادایم، اشاره به دوره آموزشی الکل که برای مجرمان در دردسر از طریق نوشیدن ایجاد شده است، ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن این پارادایم، به یک دوره آموزش الکل اشاره شده است که برای افرادی که در معرض مشکلات ناشی از نوشیدنی قرار دارند، طراحی شده است

9. Would that bury the new economic paradigm?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها الگوی اقتصادی جدید را دفن می کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا پارادایم اقتصادی جدید را به خاک سپرده اید؟

10. A further component of paradigms consists of some very general, metaphysical principles that guide work within a paradigm.
[ترجمه ترگمان]یک مولفه دیگر پارادایم ها شامل برخی از اصول کلی متافیزیکی است که کار را در یک پارادایم هدایت می کند
[ترجمه گوگل]جزء دیگری از پارادایم ها شامل اصول بسیار متداول و متافیزیکی است که کار را در یک پارادایم هدایت می کنند

11. They saw in it a narrative paradigm which offered the possibility of meaning in their individual experience to all men.
[ترجمه ترگمان]آن ها در آن یک نمونه داستانی را می دیدند که امکان معنا را در تجربه فردی خود برای همه افراد فراهم می آورد
[ترجمه گوگل]آنها در آن یک پارادایم روایی را دیدند که امکان معنی در تجربه فردی خود را برای همه مردان فراهم می آورد

12. By establishing a paradigm for psychological investigation that lasted for some forty years, behaviourists seriously delayed the understanding of human cognition.
[ترجمه ترگمان]با تاسیس الگویی برای تحقیقات روانشناسی که حدود چهل سال طول کشید، behaviourists به طور جدی درک شناخت انسان را به تاخیر انداخت
[ترجمه گوگل]با ایجاد یک پارادایم تحقیق روانشناختی که به مدت چهل سال به طول انجامید، رفتارگرایان به طور جدی به درک شناخت شناخت انسان پایان دادند

13. First of all there is the lack of paradigm consensus among those studying language.
[ترجمه ترگمان]اول از همه، عدم اجماع پارادایم در میان افراد مورد مطالعه وجود دارد
[ترجمه گوگل]اول از همه، عدم توافق پارادایم در میان کسانی که زبان را مطالعه می کنند وجود دارد

14. The mere existence of unsolved puzzles within a paradigm does not constitute a crisis.
[ترجمه ترگمان]وجود صرف معماهایی حل نشده در یک پارادایم، باعث ایجاد یک بحران نمی شود
[ترجمه گوگل]تنها وجود پازل های حل نشده در یک پارادایم یک بحران نیست

15. Some of these educators are hoping to produce a change in the current cultural paradigm.
[ترجمه ترگمان]برخی از این آموزگاران امیدوارند که تغییراتی در الگوی فرهنگی جاری ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]برخی از این مربیان امیدوارند تغییری در پارادایم فرهنگی کنونی ایجاد کنند

پیشنهاد کاربران

مدل

الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده اند. هر گروه یا جامعه، �واقعیات� پیرامون خود را در چارچوب الگوواره ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می کند. پارادایم از جدیدترین مفاهیمی است که وارد حوزه فلسفه علم جامعه شناسی شده است. الگوواره هایی که از زمان های قدیم موجود بوده اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب هایی �بدیهی� در می آیند. در واقع پارادایم �. . . الگوی داوری شایع و موجه و مورد مراجعه برای رد یا قبول افکار هستند و شامل الگوهای منطقی، منطقی - احساسی و فقط احساسی، الگوهای فکری فردی، گروهی و عمومی می شوند. شرط لازم و کافی برای تشکیل یک پاردایم، این است که یک الگوی داوری، مقبول و مورد مراجعه باشد. به دیگر عبارت، هر آن چه رفتار پارادایمی داشته باشد، پارادایم است. رفتار پارادایمی عبارت است از: در چمبره گرفتن داوری های ادراکی، توسط یک الگو برای یک مدت طولانی. پس هر آنچه بتواند مجموعه ای از داوری های ادراکی یک فرد یا جامعه را در چمبرۀ خود بگیرد و مدت ها پایدار بماند، پارادایم است. پارادایم های غیر ارتکازی، متکی به رفتار ادراکی و علمی فرد و جامعه هستند: این که ایشان چیزی را پارادایم قرار دهند یا نه. �

الگوواره بهترین جایگزین فارسی برای کلمۀ پردایم است. برای اطلاعات بیشتر به ویکی پدیای فارسی مراجعه کنید.

صورت های صرفی

الگوها و چهار چوب های پذیرفته شده در تفکر و احساس و رفتار فردی و جمعی یک جامعه یا قوم یا دسته و گروه

بنام خدا
با سلام، پارادایم به معنی الگو و نمونه میباشد.
با سپاس

پارادایم یعنی فضای کاری جدید برای یک مساله، فرضیه یا کسب وکار
اگر بدنبال یک لغت جایگزین هستین پیشنهاد میکنم بدون وسواس، کلمه "شرایط "را بکار ببرید

بنام خدا
با سلام، هر لغتی یک معنی اصلی که بیشتر متداول عامه هست به ان معنی میشود و اموختن سایر مترادفهای ان لغت یا علاقه شخصی و یا رشته تخصصی یک فرد هست من حقیر در خصوص پارادایم را درست معنی کردهام برخی از دوستان فرهنگ مثلا شش جلدی پیشرو اریانپور را باز کرده و تمامی یا موارد زیادی از انرا کپی ودر نظرات خود مینویسند ولی یک هفته بعد اگر ان لغات را از حفظ به خواهند بگویند ناتوان خواهند ماندو تمامی انکتابها را چند برابر قدیم مثل اختری کبیر ، انگلیسی قارسی جیمز رد حاوص و فرهنگ جانسون ویرایش ۱۸۱۰ ویا به روز انها را دارم ولی از رو نویسی اگر باشد دیگر نیازی نیست همان کتب کامل نوشته اند. با تشکر

بستگی داره در چه حوزه ای استفاده کنید.
به نظر من همون الگوواره بهترین پیشنهاد هست.
فقط چون در بین عموم هنوز مرسوم نشده؛ من ترجیح میدم از معنی "باور" استفاده کنم.

الگوواره, الگو

( زبان شناسی ) : صورت صرفی، صیغه، صورت صرفی مرتبط، مجموعه صرفی، سرمشق، الگو، نمونه، مقوله

برای الگوریتم ها معنی الگو میده. به عنوان مثال Genetic Algorithm paradigm به معنی الگوی الگوریتم ژنتیک می باشد.

فرا ساختار ، فرا نگرش ، فرا الگو

پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده اند.
اجزای تشکیل دهنده ی پارادایم: 1 - الگوها، 2 - موضوعات 3 - تئوری ها 4 - روش ها و ابزارها

چارچوب فکری - الگوی فکری - باورواره - پیکره ی فکری - شاکله ی فکری - سرمشق

فَرانگرش ، فرادید ، فرا رویکرد

بُنواره: این واژه به معنای شیوه ای متمایز از نگاه یا تفکر به چیزی، مجموعه متمایز از مفهوم و باور و اندیشه یا چهارچوب متمایز نظری یا فلسفی است. اگرچه این واژه در انگلیسی وجود داشته، اما گویا اولین بار تامِس کوهِن در کتاب ساختار انقلاب های علمی آن را رواج داده و بعدها نیز میشل فوکو در آثار خود بسیار از آن استفاده کرده است. برای معنای ظاهری این واژه معادل هایی مثل الگو، مدل و نمونه پیشنهاد شده اند. انجمن انفورماتیک ایران نیز معادل �بن انگاره� را پیشنهاد کرده است که یعنی ریشه افکار و نظرات و باورها، که از نظر معنایی رسانای منظور فنی واژه هم هست. اما تلفظ این معادل اخیر به خاطر دو سکون روی حرف �ن� کمی دشوار به نظر می رسد. به همین دلیل ما �بُنواره� را پیشنهاد می کنیم.

الگوی نگرشی ، ساختار نگرشی

اصل ( حقوق )


برداشت

مجموعه ای از عقاید و نظرات که تصورات بنیادی دریک زمینه علمی را شامل می شود. الگو، نمونه، مدل.

Model

A typical example or pattern of something.

چهارچوب , الگو

# cultural paradigm
# The paradigm of an irregular verb
# He had become the paradigm of the successful man

معنی دقیق پارادایم که اولین بار افلاطون و سالها بعد ابوعلی سینا و به هگل و ساتر و توماس کوهن هرکدام بصورت مدلهای مختلف بیان کردند که بهترین و روان ترین شاید توضیحات البته بسیار زیاد توماس کوهن است که بصورت روان چنین است:
هر جسمی یا تصویر ذهنی با ابعاد ذهنی که افراد رفتار و عادات خود را از آن الگوبرداری با C�pi� کرده و طبق آن عمل می کنند، پارادایم ها معمولا طی یک اتفاق منطقی رخ می دهند و سپس از راه های مختلف به قدری در جامعه تکرار می شوند که در نهایت به یک چهارچوب بدیهی تبدیل می شوند، از همین رو معمولا تعداد زیادی از پارادایم ها ناکارآمد بوده و تنها باعث ندیدن فرصت های جدید می شوند حال چه موضوع درست یا اشتباه عمل شده باشد.

نگاه کنید:
منابع• https://psycnet.apa.org/record/2007-15329-006• https://www.nature.com/articles/484164a• https://www.routledge.com/Conjectures-and-Refutations-The-Growth-of-Scientific-Knowledge/Popper/p/book/9780415285940#• https://quod.lib.umich.edu/w/weave/12535642.0003.102?view=text;rgn=main

معنای دوستان:
الگوی نگرشی،
چارچوب فکری

climate change means whole "paradigm" has to change for skyscrapers

paradigm ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: صیغگان
تعریف: مجموعۀ صورت های تصریفی یک واحد زبانی اعم از اسم و فعل و صفت و مانند آن

طرز فکر

General Horizons contributing to legitimize what is worthwhile for scientific and academic kind of investigations. In other words what is scientific enough or academic enough for the purpose of Investigation.


کلمات دیگر: