کلمه جو
صفحه اصلی

scope


معنی : هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه
معانی دیگر : فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غیره، (کشتیرانی - به ویژه کابل و طناب) درازی، طول، منظور، فحوا، مفاد، مطمح نظر، قلمرو
scope _
پسوند: - نما، - بین [telescope]

انگلیسی به فارسی

محدوده، حوزه، قلمرو، وسعت، هدف، میدان، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه، نوسان نما، ازادی عمل


حوزه، وسعت، نوسان نما


هدف، منظور، نقطه توجه، طرح نهایی، فحوا، منظور،مفاد، مطمح نظر، میداندید، آزادی عمل، میدان، قلمرو


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
• : تعریف: an instrument or device for seeing or observing.

- microscope
[ترجمه ترگمان] میکروسکوپ
[ترجمه گوگل] میکروسکوپ
- stethoscope
[ترجمه ترگمان] گوشی طبی
[ترجمه گوگل] گوشی پزشکی
اسم ( noun )
(1) تعریف: the breadth or range of one's view, thoughts, operation, or the like.
مترادف: compass, reach
مشابه: area, dimension, extent, gamut, magnitude, play, size

- The clients were impressed with the scope of our vision for their project.
[ترجمه ترگمان] مشتریان از دامنه دید ما برای پروژه شان تحت تاثیر قرار گرفتند
[ترجمه گوگل] مشتریان با دامنه دید ما برای پروژه خود تحت تاثیر قرار گرفتند
- These questions are beyond the scope of this investigation.
[ترجمه ترگمان] این سوالات در خارج از محدوده این تحقیقات هستند
[ترجمه گوگل] این سوالات فراتر از محدوده این تحقیق است
- You've explored your topic very narrowly, so your paper lacks scope.
[ترجمه ترگمان] شما موضوع خود را به دقت بررسی کرده اید، بنابراین مقاله شما فاقد حوزه است
[ترجمه گوگل] شما موضوع خود را بسیار محدود کرده اید، بنابراین مقاله شما فاقد محدوده است

(2) تعریف: the chance to function freely.
مترادف: freedom, latitude, room
مشابه: play

- The school encourages students to give their imaginations full scope.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه دانش آموزان را تشویق می کند تا imaginations را کامل کنند
[ترجمه گوگل] مدرسه دانش آموزان را تشویق می کند تا محدوده کامل تصورات خود را بیان کنند

(3) تعریف: a telescope, microscope, or the like.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scopes, scoping, scoped
• : تعریف: (slang) to examine; look over (often fol. by out).
مترادف: examine, look over, scan
مشابه: assess, contemplate, evaluate, glance at, reconnoiter, scrutinize, study

- A rival business just opened on the next block, so we're going up there to scope out the competition.
[ترجمه ترگمان] یک کسب وکار رقیب فقط در بلوک بعدی باز شد، بنابراین ما برای خارج کردن رقابت به آنجا می رویم
[ترجمه گوگل] کسب و کار رقیب فقط در بلوک بعدی افتتاح شد، بنابراین ما در حال رفتن به سمت خارج کردن رقابت هستیم

• range; extent; sphere, area; space, expanse; opportunity or room for action and thought
if there is scope for a particular kind of behaviour, you have the opportunity to act in this way.
the scope of an activity or piece of work is the area which it deals with or includes.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] دامنه کاربرد، گستره
[سینما] اسکوپ [شکل کوتاه شده سینماسکوپ ]
[عمران و معماری] برد - گستره - حدود - میدان
[حقوق] حدود، قلمرو، دامنه، حوزه، فحوی

مترادف و متضاد

هدف (اسم)
object, cause, objective, point, sight, aim, purpose, target, goal, mark, prick, scope, butt, bourgeon, bourn, bourne, burgeon, victim, parrot, quintain

حوزه (اسم)
extent, range, circle, area, ambit, sphere, domain, realm, scope, precinct, apanage, appanage, zone, district, department, compass

وسعت (اسم)
tract, limit, extent, spread, space, ambit, scope, gamut, vastness, expanse, width, latitude, tether, purview

میدان (اسم)
amplitude, ground, place, field, plaza, ring, scope, square, battlefield, forum, band, purview

قلمرو (اسم)
region, dominion, circle, sphere, domain, scope, zone, bourn, territory, bourne, orbit, regality, milieu

ازادی عمل (اسم)
scope, latitude, elbowroom

نوسان نما (اسم)
scope, oscilloscope

میدان دید (اسم)
scope, purview, visibility

طرح نهایی (اسم)
scope

نقطه توجه (اسم)
scope

extent or range of something


Synonyms: ambit, amplitude, area, breadth, capacity, compass, comprehensiveness, confines, elbow room, extension, field, field of reference, freedom, fullness, latitude, leeway, liberty, margin, opportunity, orbit, outlook, play, purview, radius, reach, room, run, space, span, sphere, wideness


جملات نمونه

1. philosophy's scope comprehends every aspect of life
گستره ی فلسفه شامل کلیه ی جنبه های حیات است.

2. the scope of this book
چیزهای که این کتاب آنها را دربرمی گیرد

3. there is considerable scope for initiative in this job
در این شغل فرصت زیادی برای ابتکار وجود دارد.

4. this problem is beyond his scope
این مسئله از فهم او خارج است.

5. The land was flat, giving no scope for defence.
[ترجمه ترگمان]زمین صاف بود و هیچ نشانه ای برای دفاع از خود نشان نمی داد
[ترجمه گوگل]این زمین مسطح بود و هیچ گاه برای دفاع نبود

6. I should scope out his real goal before I give him a definite reply.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه جوابی قطعی به او بدهم، باید به هدف واقعی او پی ببرم
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه پاسخ دقیق به او بدهم، باید هدف واقعی خود را محاصره کنم

7. The extra money will give us the scope to improve our facilities.
[ترجمه ترگمان]این پول اضافی به ما این امکان را می دهد که تسهیلات خود را بهبود بخشیم
[ترجمه گوگل]پول اضافی به ما امکان می دهد تا امکانات خود را بهبود ببخشیم

8. There's not much scope for imagination in this job.
[ترجمه ترگمان]در این شغل هیچ حوزه تصوری وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در این کار محدوده ای برای تخیل وجود ندارد

9. Her job offers very little scope for promotion.
[ترجمه ترگمان]شغل او حوزه کمی برای ارتقا ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]شغل او دامنه بسیار کم برای ارتقاء را پیشنهاد می دهد

10. There's still plenty of scope for improvement.
[ترجمه ترگمان]هنوز مقدار زیادی برای بهبود وجود دارد
[ترجمه گوگل]هنوز محدوده ای برای بهبود وجود دارد

11. I'm afraid that problem is beyond/outside the scope of my lecture.
[ترجمه ترگمان]من می ترسم که این مشکل فراتر از حیطه سخنرانی من باشد
[ترجمه گوگل]من می ترسم این مشکل فراتر از محدوده سخنرانی من باشد

12. The scope for successful gardening increases dramatically with a greenhouse.
[ترجمه ترگمان]این حوزه برای باغبانی موفق به طور چشمگیری با گلخانه افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]دامنه موفقیت باغبانی به طور چشمگیری با گلخانه ای افزایش می یابد

13. Leave no scope for misunderstandings of any type.
[ترجمه ترگمان]هیچ حوزه ای را برای سو تفاهم از هر نوع ترک نکنید
[ترجمه گوگل]هیچ محدوده ای برای سوء تفاهمات هر نوعی نگذارید

14. The company believes there is scope for expansion in this sector.
[ترجمه ترگمان]این شرکت بر این باور است که دامنه توسعه در این بخش وجود دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت معتقد است که امکان توسعه در این بخش وجود دارد

15. There is still scope for new writers to break through.
[ترجمه ترگمان]هنوز یک حوزه برای نویسندگان جدید وجود دارد که باید از آن عبور کنند
[ترجمه گوگل]هنوز هم برای نویسندگان جدید وجود دارد

This problem is beyond his scope.

این مسئله از فهم او خارج است.


the scope of this book

چیزهای که این کتاب آن‌ها را دربرمی‌گیرد


There is considerable scope for initiative in this job.

در این شغل فرصت زیادی برای ابتکار وجود دارد.


پیشنهاد کاربران

ارزیابی

گستردگی، دامنه

دامنه

فعل ) اینفرمال
بررسی کردن، ارزیابی کردن، تفتیش کردن، چک کردن، جستجو کردن، یه نگاه اجمالی کردن، اسکن کردن!
They had scoped out their market
آنها بازارشان را ارزیابی کرده بودند.
They watched him scoping the room, looking for Michael
آنها او را دیدند که داشت اتاق را برای پیدا کردن مایکل بدقت تفتیش میکرد.

طرح نهایی
قلمرو

پیگیری

چهارچوب

وسیله ای است که برای مشاهده ی چیز هایی که دیدنشان بطور مستقیم سخت است استفاده می شوند مانند میکروسکوپ یا تلسکوپ

گستره

دوربینِ روی اسلحه، دوربینِ تفنگ های دوربین دار

در صنعت جنگی و بازی های رایانه ای = دوربین تفنگ

حدود

Scope of work
حدود کار

1 - گستره ، قلمرو ، محدوده
We would now like to broaden/widen the scope of
the enquiry and look at more general matters

2 - مشاهده کردن ( و هر وسیله ای به این منظور )
In those studies, doctors scoped patients' stomachs

3 - فرصت ( برای انجام کاری )
There is scope for further improvement

1 - اگر اسم باشد به معنی محدوده، گستره، دامنه و نظیر آن است.
2 - اگر فعل باشد مثلا در عبارت " to scope something out" ، به معنای فهمیدن و متوجه شدن است.

دوربین


کلمات دیگر: