کلمه جو
صفحه اصلی

weaving

انگلیسی به فارسی

بافندگی، بافتن، درست کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the process or activity of passing threads over and under each other multiple times in order to make fabric.

- Weaving was the primary occupation of people in this village up until around 1850.
[ترجمه ترگمان] بافندگی اولیه مردم این روستا تا حدود سال ۱۸۵۰ بوده است
[ترجمه گوگل] بافندگی مشاغل اولیه این روستا تا حدود سال 1850 بود

• act or process of making fabric by interlacing threads

دیکشنری تخصصی

[سینما] حرکت آرام نامنظم ونامطلوب فیلم به طرفین
[عمران و معماری] تداخل - مارپیچی - تقاطع - تلاقی - چلپیا
[نساجی] بافندگی - بافندگی تاری و پودی

جملات نمونه

1. weaving a carpet takes a lot of labor
بافتن یک فرش خیلی کار می برد.

2. carpet weaving reached a point of perfection
قالیبافی به مرحله ی کمال رسید.

3. get weaving on something
(انگلیس - عامیانه) به شدت دست به کار شدن،به عملی پرداختن

4. cyclists were weaving through cars and trucks
موتورسیکلت سواران از لابلای اتومبیل ها و کامیون ها رد می شدند.

5. spinning and weaving are low-tech industries
ریسندگی و بافندگی در زمره ی صنایع با تکنولوژی (فن آوری) پایین هستند.

6. woolen yarn for carpet weaving
نخ پشمی برای فرش بافی

7. another ingenious englishman invented the weaving machine
یک مبتکر انگلیسی دیگر،ماشین بافندگی را اختراع کرد.

8. the drudgery of work in rug weaving workshops
مشقت کار در گارگاه های فرشبافی

9. the government is trying to foster carpet weaving
دولت می کوشد قالی بافی را رواج بدهد.

10. tabriz has achieved a premier position in car- pet weaving
در قالی بافی،تبریز مقام ممتازی به دست آورده است.

11. The women earn their living by weaving.
[ترجمه ترگمان]زن ها با بافتن امرار معاش می کنند
[ترجمه گوگل]زنان با تسبیح زندگی می کنند

12. Hand weaving is a flourishing cottage industry in the region.
[ترجمه ترگمان]بافندگی دستی یک صنعت مبلمان در منطقه است
[ترجمه گوگل]بافندگی دستی یک صنعت شکوفایی در منطقه است

13. She was weaving in and out of the traffic.
[ترجمه ترگمان]او به داخل و خارج از ترافیک حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]او در داخل و خارج از ترافیک میچرخید

14. He hurried on, weaving through the crowd.
[ترجمه ترگمان]او با عجله خودش را جمع کرد و از میان جمعیت رد شد
[ترجمه گوگل]او با عجله از طریق جمعیت می کوشد

15. Modern examples of this type of weaving showed little deviation from traditional patterns.
[ترجمه ترگمان]مثال های مدرن از این نوع بافندگی، انحراف کمی از الگوهای سنتی را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]نمونه های مدرن این نوع بافت انحراف کمی از الگوهای سنتی نشان می دهد

پیشنهاد کاربران

رقصیدن

the act of moving in a way that often changes direction:
He described the idiotic weaving around of other drivers.
https://dictionary. cambridge. org/



weaving ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: ضربدری 2
تعریف: نوعی حرکت وسایل نقلیه برای تغییر خط عبور

بافندگی

گاهی برای اشاره به حرکت از هر دو طرف به کار میرود.
دو طرف
مثال:
This front is unstable, weaving sometimes northward, sometimes southward.
ترجمه: این جبه ها ( ی هوایی ) پایدار نیستند، بغضی مواقع به شمال و بغضی مواقع به جنوب ( حرکت می کنند )

بافتن، بافندگی کردن

تلوتلو راه رفتن

weaving the web
بافت شبکه


کلمات دیگر: