کلمه جو
صفحه اصلی

handshaking


دستداد، دست به دست، دست دادن کامپیوتر : تبادل

انگلیسی به فارسی

دست دادن


انگلیسی به انگلیسی

• grasping of hands between two people; method of connecting two computers or the coordination of data transfer between them (computers)

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] تبادل ؛ دست دادن ؛ دست به دست ؛ دستداد - دست دادن - تبادل سیگنالها میان دو کامپیوتر برای بیان این نکته که انتقال به طور موفقیت آمیزی در جریان است، برای مثال نگاه کنید به X-OFF , X-ON , MODEM .
[برق و الکترونیک] دست دادن ؛ تیید گیری فرایندی که طی آن تجهیزات ارتباطی فرستنده و گیرنده باتبادل نویسه های معین، عملیات خود را همزمان می کنند. از فرایند مشابهی برای انتقال داده ها در سیستمهای رایانه استفاده می شود.

جملات نمونه

1. She wasn't impressed by his limp handshake.
[ترجمه ترگمان]دست دست limp او را تحت تاثیر قرار نداده بود
[ترجمه گوگل]او تحت تاثیر دست و پاگیر او قرار نگرفت

2. We sealed our agreement with a handshake.
[ترجمه ترگمان]ما توافق خود را با دست دادن محکم کردیم
[ترجمه گوگل]ما توافقنامه خود را با یک دست زدن مهر و موم کردیم

3. He welcomed me back with a smile and a handshake.
[ترجمه ترگمان]او با لبخند و یک دست دادن به من خوشامد گفت
[ترجمه گوگل]او با لبخند و دستانش به من احترام گذاشت

4. He greeted me with a handshake and a glass of wine.
[ترجمه ترگمان]با یک دست دادن و یک لیوان شراب به من سلام کرد
[ترجمه گوگل]او با دستان و یک لیوان شراب به من سلام کرد

5. Her handshake was cool and firm.
[ترجمه ترگمان]دست دادن او سرد و محکم بود
[ترجمه گوگل]دستانش خنک و محکم بود

6. The two leaders sealed their agreement with a handshake.
[ترجمه ترگمان]دو رهبر توافق خود را با دست دادن مسدود کردند
[ترجمه گوگل]دو رهبر توافقنامه خود را با دستان خود مهر و موم کردند

7. The directors will each get a large golden handshake and a pension.
[ترجمه ترگمان]مدیران هر کدام یک دست دادن طلایی بزرگ و یک مستمری دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]هرکدام از کارگردانان یک دستاورد بزرگ طلایی و حقوق بازنشستگی دریافت خواهند کرد

8. He welcomed me with a wide smile and a warm handshake.
[ترجمه ترگمان]او با لبخندی عریض و یک دست دادن گرم از من استقبال کرد
[ترجمه گوگل]او با یک لبخند وسیع و دست راست گرمسار به من خوشامد گفت

9. They handshook their way out of the church.
[ترجمه ترگمان]از کلیسا بیرون رفتند
[ترجمه گوگل]آنها راه خود را از کلیسا آزاد می کنند

10. His handshake was cold, and his eyes lifeless.
[ترجمه ترگمان]دست دادن سرد بود و چشمانش بی حرکت بود
[ترجمه گوگل]دست دادن او سرد بود و چشمانش بی مزه بود

11. He gave her a limp, cold handshake.
[ترجمه ترگمان]دست او را شل و شل کرد
[ترجمه گوگل]او به او شادمانی، دست و پا زدن سرد داد

12. He was greeted with the usual hail-fellow-well-met slap on the back and handshake.
[ترجمه ترگمان]او با یک سیلی معمولی و دوستانه برخورد کرد و دست داد
[ترجمه گوگل]او با عجله و غرور معمولی در پشت و دستانش خوشحال شد

13. The quick handshake was firm and cool.
[ترجمه ترگمان]دست دادن سریع محکم و سرد بود
[ترجمه گوگل]دست انداز سریع و قوی بود

14. Fawcett gave me a hearty handshake.
[ترجمه ترگمان]فاوکت به من یک دست دادن صمیمانه داد
[ترجمه گوگل]فاوست به من دست داد

15. They sealed the agreement with a handshake.
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق را با دست دادن محکم کردند
[ترجمه گوگل]آنها توافقنامه ای با دست داشتن را توافق کردند

پیشنهاد کاربران

دست تکانی


کلمات دیگر: