کلمه جو
صفحه اصلی

gap


معنی : وقفه، شق، دهنه، رخنه، شکاف، درز، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن
معانی دیگر : (از نظر زمان یا بعد) وقفه، انقطاع، جای خالی، از قلم افتادگی، فاصله، فرق فاحش، تفاوت، کمیابی، (در نرده یا دیوار) شکاف، بریدگی، سوراخ عبور، دهانه، رجوع شود به: spark gap، (در دیوار یا نرده) سوراخ ایجاد کردن، راه عبور باز کردن، (دیوار را) شکافتن، (از وسط دیوار) نقب زدن، از هم باز شدن، وا رفتن، گشوده شدن، (مکانیک) فاصله ی پلاتین اتومبیل

انگلیسی به فارسی

شکاف


رخنه، درز، دهنه، جای باز، وقفه، اختلاف زیاد، شکافدار کردن


شکاف، وقفه، درز، رخنه، دهنه، شق، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a space or opening made by or as if by breaking or separating.
مترادف: aperture, breach, chasm, crack, opening, space, void
مشابه: blank, fissure, gape, interval, notch, rent, rift, separation

- We watched the game through a gap in the fence.
[ترجمه ترگمان] بازی را از شکاف پرچین تماشا کردیم
[ترجمه گوگل] ما بازی را از طریق یک شکاف در حصار تماشا کردیم
- The settlers passed through the mountain gap.
[ترجمه ترگمان] مهاجران از شکاف کوهستان گذشتند
[ترجمه گوگل] مهاجران از میان شکاف کوه عبور کردند

(2) تعریف: a space in something that is otherwise continuous or homogeneous.
مترادف: lacuna, void
مشابه: blank, hiatus, hole, interval, lack, lactation, opening

- The police spotted a gap in her alibi.
[ترجمه ترگمان] پلیس یه شکاف تو عذرش پیدا کرده
[ترجمه گوگل] پلیس یک شکاف در آلبیع خود را مشاهده کرد

(3) تعریف: a large difference or disparity.
مترادف: difference, disparity
مشابه: chasm, divergence, gulf, inequality

- The gap between the rich and the poor continues to widen.
[ترجمه ترگمان] شکاف بین فقرا و فقرا به گسترش خود ادامه می دهد
[ترجمه گوگل] فاصله میان ثروتمندان و فقرا همچنان گسترش می یابد
- She felt that a gap had developed between herself and her friend over the summer.
[ترجمه ترگمان] احساس می کرد که شکافی بین خودش و دوستش در تابستان گسترش یافته است
[ترجمه گوگل] او احساس کرد که شکاف میان خود و دوستش در طول تابستان ایجاد شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gaps, gapping, gapped
• : تعریف: to cause a gap to appear in.
مشابه: open, rend, rift, rive
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gapless (adj.)
• : تعریف: to move apart or open; form or reveal a gap.
مشابه: gape, yawn

• american corporation headquartered in california, operator of three major chains of retail clothing stores (gap, banana republic, and old navy)
opening, breach; hiatus; space; great difference, disparity
a gap is a space between two things or a hole in something solid.
a gap is also a period of time when you are not involved in a particular activity.
if there is something missing from a situation which prevents it from being satisfactory or complete, you can also say that there is a gap.
a gap is also a great difference between two things, people, or ideas.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شکاف - فاصله - درز - شکست - رخنه - بادخور
[کامپیوتر] شکاف - فاصله - فضای حافظه ی مغناطیسی میان دو رکورد ( فاصله ی میان دو رکورد )، یا دو بلوک از اطلاعات ( فاصله ی میان بلوک ) .
[برق و الکترونیک] gallium phosphide-فسفید گالیم ماده مرکب دوتایی نیمه رسانا که برای ساخت دیودهای نور افشان با نور سبز یا قرمز در محدوده ی طول موج 690 تا 790 نانومتر استفاده می شود . - شکاف، فاصله ( هوایی )
[نساجی] فضای باز - فاصله دهانه شیطانک رینگ - دهانه
[ریاضیات] فضای خالی، شکاف، فاصله ی بین دو لبه ی خالی، فاصله، درز، رخنه، شکست، درز
[] آبکند، گدوک، گردنة باریک
[آب و خاک] فضای خالی، شکاف، سطحی بین محدوده دو حوزه آبخیز مج

مترادف و متضاد

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

شق (اسم)
alternative, possibility, gap, prick

دهنه (اسم)
bit, gap, line, muzzle, harness, jet

رخنه (اسم)
crack, breach, gap, hole, split, flaw, chink

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

درز (اسم)
gap, peephole, flaw, seam, slit, chine, suture, fissure, crevice, commissure, interstice

جای باز (اسم)
gap

اختلاف زیاد (اسم)
gap

شکافدار کردن (فعل)
gap, gash

break, breach


Synonyms: aperture, arroyo, blank, caesura, canyon, chasm, cleft, clove, crack, cranny, crevice, cut, defile, difference, disagreement, discontinuity, disparity, divergence, divide, division, fracture, gorge, gulch, gully, hiatus, hole, hollow, inconsistency, interlude, intermission, interruption, interspace, interstice, interval, lacuna, lull, notch, opening, orifice, pause, ravine, recess, rent, respite, rest, rift, rupture, separation, slit, slot, space, vacuity, void


Antonyms: closure


جملات نمونه

the gap between his two front teeth

فاصله‌ی میان دو دندان جلو او


1. a gap appeared in the ranks of the enemy's army
در صفوف قشون دشمن شکاف پیدا شد.

2. the gap between exports and imports
تفاوت (یا عدم توازن) بین صادرات و واردات

3. the gap between his two front teeth
فاصله ی میان دو دندان جلو او

4. a yawning gap
شکاف پهناور

5. the generation gap
شکاف بین نسل ها

6. the wide gap between intrinsic feelings and the way they are expressed
شکاف عمیق میان احساسات درونی و چگونگی بیان آنها

7. bridge a gap
فاصله ای را پر کردن،نیازی را برآوردن

8. there is a gap between the two words
بین دو لغت جای خالی وجود دارد.

9. to lessen the gap between the poor and the rich
کم کردن فاصله ی بین فقرا و ثروتمندان

10. The children squeezed through a gap in the wall.
[ترجمه ترگمان]بچه ها از شکاف دیوار فشرده شدند
[ترجمه گوگل]بچه ها از طریق یک شکاف در دیوار فشرده بودند

11. I went around the world in my gap year.
[ترجمه ترگمان]من سال گذشته دور دنیا رفتم
[ترجمه گوگل]من سالها در سراسر دنیا سفر کرده ام

12. A ray of sunshine shone through a gap in the clouds.
[ترجمه ترگمان]شعاعی از نور خورشید در میان ابرها می درخشید
[ترجمه گوگل]یک پرتو آفتاب از طریق یک شکاف در ابرها شنیده می شود

13. There should be a six-inch gap at the bottom.
[ترجمه ترگمان]باید یک شکاف ۶ اینچی در پایین وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]شکاف شانزدهم در پایین باید وجود داشته باشد

14. I stood waiting for a gap in the oncoming traffic.
[ترجمه ترگمان]منتظر یک شکاف در ترافیک بود
[ترجمه گوگل]من منتظر یک شکاف در ترافیک در حال وقوع بودم

15. The neighbors' dog got in through a gap in the hedge.
[ترجمه ترگمان]سگ همسایه از شکاف پرچین عبور کرد
[ترجمه گوگل]سگ همسایگان از طریق یک شکاف در حوضچه وارد شد

16. She spent her gap year hitchhiking around the world.
[ترجمه ترگمان]او سال her را در سراسر جهان سپری کرد
[ترجمه گوگل]او در سالهای متمادی به سر می برد

17. The gap between rich and poor has widened considerably.
[ترجمه ترگمان]شکاف بین فقرا و فقرا به طور قابل توجهی گسترش پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]شکاف میان غنی و فقیر به میزان قابل توجهی افزایش یافته است

18. The road goes through a gap in/between the hills.
[ترجمه ترگمان]جاده از شکافی در \/ بین تپه ها عبور می کند
[ترجمه گوگل]جاده در فاصله بین تپه ها قرار دارد

19. The gap in the fence was just wide enough for the sheep to get through.
[ترجمه ترگمان]شکاف دیوار به قدری عریض بود که گوسفندها از آن عبور کنند
[ترجمه گوگل]شکاف در حصار به اندازه کافی گسترده بود تا گوسفندان از آن عبور کنند

20. The sheep got into the field through a gap in the hedge.
[ترجمه ترگمان]گوسفندها از شکافی در حصار وارد شدند
[ترجمه گوگل]گوسفند از طریق یک شکاف در حیاط به زمین می رسد

21. There was only a narrow gap between the bed and the wall.
[ترجمه ترگمان]فقط یک شکاف باریک بین تخت و دیوار وجود داشت
[ترجمه گوگل]تنها فاصله ای بین تخت و دیوار وجود داشت

22. Leave a gap between your car and the next.
[ترجمه ترگمان]فاصله بین خودروی خود و بعدی را کنار بگذارید
[ترجمه گوگل]یک فاصله بین ماشین و بعد را ترک کنید

There is a gap between the two words.

بین دو لغت جای خالی وجود دارد.


the generation gap

شکاف بین نسل‌ها


A gap appeared in the ranks of the enemy's army.

در صفوف قشون دشمن شکاف پیدا شد.


the gap between exports and imports

تفاوت (یا عدم توازن) بین صادرات و واردات


پیشنهاد کاربران

فروشگاه بزرگ لباس ( انگلیسی محاوره )

خط / شکاف / فاصله / . . .

سکوت، خلأ

فاصله
شکاف

روانشناسی:شکاف مثل شکاف سیناپسی

کاستی

مکث

خلا

اختلاف

Gap به معنی شکاف مثل شکاف دیوار یا شکاف بین زمین

جدا شده

فاصله

Gap 1 ( G1 ) در چرخه سلولی نخسین مرحله اینترفاز است

gap ( رمزشناسی )
واژه مصوب: ریسۀ صفر
تعریف: صفرهای متوالی در یک دنبالۀ دودویی که بیت پیش و پس از آن یک باشد

شکاف ، فاصله ، اختلاف ، جدایی

کمبود
در جایی مثل Knowledge Gap مترادف با lack به معنای کمبود یا نبود دانش به کار می رود

نام یک پیامرسان ایرانی

به اختلاف قیمتی زیاد در یک تایم فریم، گپ میگویند.
مثلاً قیمت بسته شدن معاملات دلار امشب برابر 30, 000 تومان است ولی فردا اولین معامله دلار در قیمت 30, 500 تومان انجام میشود؛ که میگویند: بازار امروز دلار با یک گپ 500 تومانی باز شد / شکاف قیمتی


کلمات دیگر: