معنی : دام، عمده، تار عنکبوت، تور، شبکه، توری، تور ماهی گیری و امثال ان، ویژه، خرج دررفته، اساسی، اصلی، خالص، شبکه دار کردن، با تور گرفتن، بدام افکندن، بتور انداختن
معانی دیگر : تله، گیرانداز، تور والیبال (و تنیس و غیره)، نت، گیسوبند، تور سر، (پارچه) توری، با تور گرفتن (ماهی و غیره)، به تور زدن، تور ماهیگیری، تور پرنده گیری، طور، رجوع شود به: network، (والیبال و تنیس و غیره) توپی که به تور می خورد (اعم از اینکه رد بشود یا نه)، توپ نت شده (net ball هم می گویند)، تور ساختن، تبدیل به تور یا توری یا شبکه کردن، تور مانند شدن یا کردن، تورسان، تورینه، (زمین بازی و غیره) توردار کردن، با تور مجزا یا حراست کردن، (حین بازی) توپ را به نت زدن، با تور پوشاندن، پس از کسر مالیات و غیره، سره (در برابر: ناویژه یا ناخالص gross)، نهایی، با در نظر گرفتن کلیه ی عوامل و کسور، پایانی، واپسین، کلی، وزن خالص، سود ویژه، نتیجه ی نهایی، پیامد واپسین، زیان کلی، (به طور خالص) به دست آوردن، سود بردن، سود رساندن، کسب کردن