کلمه جو
صفحه اصلی

scenery


معنی : صحنه سازی، چشم انداز، منظره
معانی دیگر : (در تئاتر و اپرا و غیره) وسایل صحنه آرایی (مانند پس آویزها و مبل و غیره)، پهنه ابزار، صحنه ابزار، صحنه آرایی، صحنه پردازی، دورنما، نگرگاه

انگلیسی به فارسی

چشم انداز، منظره، صحنه سازی


منظره، چشم انداز، صحنه سازی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: sceneries
(1) تعریف: surrounding land as it appears to a viewer; landscape.
مشابه: landscape, view

(2) تعریف: theatrical props or backdrops that represent a location.
مشابه: set, setting

• view, vista, panorama; set, backdrop used onstage to portray a particular setting or locale
you can refer to everything you see around you as the scenery, especially when you are in the countryside.
in a theatre, the scenery is the painted cloth and boards at the back of the stage.

دیکشنری تخصصی

[سینما] دکور - صحنه - آرایه - صحنه پردازی

مترادف و متضاد

صحنه سازی (اسم)
histrionics, scenery

چشم انداز (اسم)
view, prospect, perspective, scene, overlook, outlook, look-out, scenery, landscape, panorama, vista

منظره (اسم)
object, vision, sight, view, prospect, perspective, picture, scene, outlook, scenery, landscape, spectacle

surroundings


Synonyms: backdrop, decor, flat, flats, furnishings, furniture, landscape, mise en scène, neighborhood, properties, props, prospect, set, setting, spectacle, sphere, stage set, stage setting, terrain, view, vista


جملات نمونه

1. scenery and costume were more important to him than the music
او به صحنه پردازی و جامه آرایی بیشتر اهمیت می داد تا به موسیقی.

2. scenery by: akbar rohani
صحنه پردازی از: اکبر روحانی

3. champaign scenery
منظره ی دشت

4. diversified scenery
چشم انداز دارای تنوع

5. grand scenery
منظره ی با شکوه

6. mountain scenery
منظره ی کوهستانی

7. riparian scenery
منظره ی رود کنار (کنار رودخانه)

8. rustic scenery
مناظر روستایی

9. the scenery along the road was beautiful, now green an lush, now dry and bare
مناظر میان راه زیبا بودند: برخی سرسبز و خرم و برخی خشک و لخت.

10. the scenery around ghamsar is beautiful
مناظر اطراف قمصر زیبا هستند.

11. the scenery consisted of two chairs and a tree
اشیا روی صحنه شامل دو صندلی و یک درخت بود.

12. varied scenery
مناظر متنوع

13. chew the scenery
(عامیانه - در مورد ایفای نقش در فیلم و تئاتر و غیره) بیش از حد آب و تاب دادن،زیاده روی کردن

14. this land's variant scenery
مناظر متنوع این سرزمین

15. he was snapping the scenery
داشت از مناظر عکس می گرفت.

16. the enchantment of the scenery is still upon me
اثر سحرآمیز آن منظره هنوز در من وجود دارد.

17. this building harmonizes perfectly with the surrounding scenery
این ساختمان به خوبی با مناظر اطراف آن جور در می آید (متناسب است).

18. He was struck with the beauty of scenery.
[ترجمه ترگمان]از زیبایی مناظر حیرت کرده بود
[ترجمه گوگل]او با زیبایی منظره برخورد کرد

19. Lash the scenery up ready for the next act.
[ترجمه ترگمان]صحنه را برای نمایش بعدی آماده کن
[ترجمه گوگل]مناظر را برای اقدام بعدی آماده کنید

20. The flowers were colourful and the scenery magnificent.
[ترجمه ترگمان]گل ها رنگارنگ و مناظر عالی بودند
[ترجمه گوگل]گل ها رنگارنگ و منظره با شکوه بودند

21. The enchanting scenery of the West Lake unfolds before our eyes.
[ترجمه ترگمان]مناظر جذاب دریاچه غرب در برابر چشمان ما آشکار می شوند
[ترجمه گوگل]مناظر جادویی دریاچه غرب قبل از چشم ما باز می شود

22. The twelve-mile coastline has magnificent scenery.
[ترجمه ترگمان]خط ساحلی دوازده مایلی، مناظر باشکوهی دارد
[ترجمه گوگل]خط ساحلی دوازده مایل دارای مناظر باشکوه است

23. The majestic Montana scenery will leave you breathless.
[ترجمه ترگمان] منظره باشکوه \"مونتانا\" تو رو از نفس می بره
[ترجمه گوگل]مناظر شکوهمند مونتانا شما را بیدار خواهد کرد

24. The village is charming and the surrounding scenery superb.
[ترجمه ترگمان]این دهکده زیبا و زیبا و زیبا است
[ترجمه گوگل]روستای جذاب و مناظر اطراف آن عالی است

25. The scenery in the mountains is very beautiful.
[ترجمه ترگمان]مناظر کوهستان بسیار زیبا هستند
[ترجمه گوگل]مناظر کوه بسیار زیبا است

The scenery consisted of two chairs and a tree.

اشیا روی صحنه شامل دو صندلی و یک درخت بود.


scenery by: Akbar Rohani

صحنه‌پردازی از: اکبر روحانی


mountain scenery

منظره‌ی کوهستانی


The scenery around Ghamsar is beautiful.

مناظر اطراف قمصر زیبا هستند.


پیشنهاد کاربران

چشم انداز

Scenery = view
منظره - چشم انداز


- حال و هوا
I needed a change in scenery and some time off
نیاز به مدتی مرخصی و تغییر حال و هوا دارم

scenery ( noun ) = مناظر ، منظره چشم انداز/ دکور، وسایل صحنه آرایی ، بکگراند یا پس زمینه تاتر

Definition = ظاهر کلی محیط طبیعی ، به ویژه هنگامی که زیبا باشد/زمینه های نقاشی شده در صحنه تئاتر برای نشان دادن مکانی که در آن اجرا انجام می شود استفاده می شود/

spectacular scenery = منظره تماشایی
beautiful/breathtaking/spectacular scenery = مناظر زیبا/نفس گیر/دیدنی


examples:
1 - They stopped at the top of the hill to admire the scenery.
آنها در بالای تپه توقف کردند تا از مناظر لذت ببرند.
2 - The scenery really was beautiful.
مناظر واقعاً زیبا بود.
3 - You drive through the most incredible scenery to get there.
شما برای رسیدن به آنجا از خارق العاده ترین مناظر عبور می کنید.



کلمات دیگر: