کلمه جو
صفحه اصلی

unit


معنی : عده، شمار، یکه، واحد، یک، یک دستگاه، یگان، عدد فردی
معانی دیگر : یکا (هر یک از اعداد یک تا نه)، عدد صحیح (کمتر از ده)، یکال، یکان، دستگاه، بخش، قسمت، معیار، سنجه، (آموزش) واحد درسی، امتیاز تحصیلی، خانه ی تک خانواده ای، آپارتمان تک فامیلی، مسکن، عدد یک، میزان، فرد، نفر

انگلیسی به فارسی

واحد، یکه


میزان، یگان، شمار، یک دستگاه، فرد، نفر، عدد فردی


واحد، یگان، یک، یکه، یک دستگاه، شمار، عده، عدد فردی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of a number of similar things that function for or serve the same purpose.

(2) تعریف: a specific quantity regarded as a standard with which other quantities are compared.

- The inch is a unit of measurement.
[ترجمه محمدی] اینچ یکی از واحدهای اندازه گیری می باشد.
[ترجمه ترگمان] اینچ یک واحد اندازه گیری است
[ترجمه گوگل] این یک واحد اندازه گیری است

(3) تعریف: a combination of people or things that act together as a whole.
مشابه: outfit

- family unit
[ترجمه محمدی] بخش خانواده
[ترجمه ترگمان] واحد خانواده
[ترجمه گوگل] واحد خانواده

(4) تعریف: the smallest positive whole number; one.

• specific quantity regarded as a standard; combination which acts a whole; piece; furniture; device, apparatus
if you consider something as a unit, you consider it as a single, complete thing.
when a small a part of a large organization or group of people has a particular, specialized purpose, the small part is often referred to as a unit.
a unit of measurement is a fixed, standard length, quantity, or weight. the metre, the litre, and the gram are all units.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] واحد ؛ بخش
[سینما] سینمای واحد [واحد به عضوی از بنای جامعه اطلاق می شود] که گروه خاصی از مردم را در بر می گیرد.
[عمران و معماری] واحد - یکه
[کامپیوتر] دستگاه ؛واحد
[برق و الکترونیک] واحد، یکا، یکه - واحد 1. دستگاه یا قطعه ای که به طور مستقل قادر به عمل کخردن است مانند گیرنده رادیویی، اسیلوسکوپ پرتو - کاتدی . یا جانبی کامپیوتری که وظیفه ای مانند چاپ را انجام می دهد 2 . کمیتی که به عنوان استاندارد اندازه گیری تعیین شده است .
[مهندسی گاز] واحد، دستگاه
[نساجی] واحد
[ریاضیات] یکه، یکانی، شمار، یکی، بخش، شعبه، یکان، دستگاه، یکا، واحد
[آمار] واحد

مترادف و متضاد

whole


Synonyms: assemblage, assembly, bunch, complement, crew, crowd, detachment, entirety, entity, gang, group, mob, one, outfit, ring, section, system, total, totality


Antonyms: part, piece


part


عده (اسم)
number, force, amount, quantity, unit

شمار (اسم)
count, unit

یکه (اسم)
unit, monad, lone person

واحد (اسم)
measure, one, unit, unity, monad, plank, module

یک (اسم)
unit

یک دستگاه (اسم)
unit, team

یگان (اسم)
unit

عدد فردی (اسم)
unit

Synonyms: arm, block, component, constituent, detachment, detail, digit, element, factor, feature, fraction, ingredient, integer, item, joint, layer, length, link, member, module, piece, portion, section, segment, square, wing


Antonyms: whole


جملات نمونه

a power station with one unit out of order

یک نیروگاه برق که یکی از دستگاه‌های آن خراب شده است


Pari works in the radiology unit of the hospital.

پری در بخش رادیولوژی بیمارستان کار می‌کند.


the second unit of this textbook

بخش دوم این کتاب درسی


The meter is a unit of length measurement.

متر معیار اندازه‌گیری طول است.


1. output unit
واحد خروجی،یکان برون ده

2. this unit is a huge construct of wheels, chains, and wiring
این دستگاه ساختار عظیمی است از چرخ و زنجیر و سیم کشی

3. a rental unit
خانه (یا آپارتمان) اجاره ای

4. the second unit of this textbook
بخش دوم این کتاب درسی

5. a mobile medical unit
واحد سیار پزشکی

6. the meter is a unit of length measurement
متر معیار اندازه گیری طول است.

7. washington hospital's intensive care unit
بخش مراقبت های ویژه بیمارستان واشنگتن

8. a power station with one unit out of order
یک نیرو گاه برق که یکی از دستگاه های آن خراب شده است

9. pari works in the radiology unit of the hospital
پری در بخش رادیولوژی بیمارستان کار می کند.

10. the pound is the standard unit of currency in britain
پوند واحد پول انگلستان است.

11. the family is the smallest social unit
خانواده کوچکترین یکان اجتماعی است.

12. The man is in the hospital's intensive care unit .
[ترجمه محمدی] آن آقا در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان است.
[ترجمه ترگمان]مرد در واحد مراقبت های ویژه بیمارستان است
[ترجمه گوگل]این مرد در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان است

13. The school has a special education unit.
[ترجمه محمدی] این مدرسه دارای واحد آموزشی خاصی می باشد.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه واحد آموزشی ویژه ای دارد
[ترجمه گوگل]این مدرسه یک واحد آموزش ویژه دارد

14. A metre is a unit of length and a kilogram is a unit of weight.
[ترجمه محمدی] متر واحد اندازه گیری طول و کیلوگرم واحد اندازه گیری وزن می باسد.
[ترجمه .........] متر واحد اندازه گیری طول و کیلو گرم واحد اندازه گیری وزن میباشد.
[ترجمه ترگمان]متر یک واحد طول و یک کیلوگرم واحد وزن است
[ترجمه گوگل]متر یک واحد طول و یک کیلوگرم واحد وزن است

15. The cell is the unit of which all living organisms are composed.
[ترجمه ترگمان]سلول واحدی است که تمام موجودات زنده از آن تشکیل شده اند
[ترجمه گوگل]سلول واحد است که تمام موجودات زنده تشکیل می شوند

16. They aim to reduce unit costs through extra sales.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها کاهش هزینه های واحد از طریق فروش بیشتر است
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند هزینه های واحد را از طریق فروش اضافی کاهش دهند

17. The gram is a metric unit.
[ترجمه ترگمان]گرم یک واحد متریک است
[ترجمه گوگل]گرم یک واحد متریک است

18. In this example we have assumed a unit price of $
[ترجمه ترگمان]در این مثال ما یک قیمت واحد از $ $ را فرض کردیم
[ترجمه گوگل]در این مثال ما یک قیمت واحد از $ را گرفته ایم

19. The family is the basic unit of society.
[ترجمه محمدی] خانواده اصلی ترین بخش یک جامعه است.
[ترجمه ترگمان]خانواده واحد اصلی جامعه است
[ترجمه گوگل]خانواده واحد اساسی جامعه است

To graduate, you need six more units of algebra.

برای فارغ‌التحصیل شدن شما به شش واحد اضافی جبر نیاز دارید.


a rental unit

خانه (یا آپارتمان) اجاره‌ای


hundreds, tens, and units

صدگان، دهگان، یکان


armored units

یگان‌های زرهی


The pound is the standard unit of currency in Britain.

پوند واحد پول انگلستان است.


The family is the smallest social unit.

خانواده کوچک‌ترین یگان اجتماعی است.


The car factory produces two thousand units per day.

کارخانه‌ی اتومبیل‌سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می‌کند.


a train drawn by two diesel units

قطاری که توسط دو دستگاه دیزل رانده می‌شود


پیشنهاد کاربران

واحد اندازه گیری

درس

بخش

واحد

یک واحد که شرایط یا ویژگی در سطح آن یکنواخت و مشابه است.

واحد چیزی

بخش، قسمت


فصل ( از نظر درسی نه ماه ها )

فصل

گروه

واحد، دستگاه

یک قطعه یا و وسیله که به منظور خاصی ساخته شده، مثلا یک محفظه چوبی که ساخته شده برای نگهداری وسایل، یا یک قفسه، برای اشاره به چنین چیزهایی از کلمه unit استفاده میشود

بخش ، فصل

کانون


درس واحد قسمت


کلمات دیگر: