کلمه جو
صفحه اصلی

scout


معنی : دیده بان، طلایه دار، مامور اکتشاف، پیش اهنگ، دیده بانی کردن، پیشاهنگی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن
معانی دیگر : مامور استخدام ورزشکاران (دارای آینده ی درخشان)، مامور شناسایی، دیده وری کردن، جاسوسی کردن، (دنبال چیزی) گشتن، جستجو کردن، (سرباز یا هواپیما یا کشتی) دیده ور، جاسوس ورزشی، (دختر یا پسر) پیشاهنگ، دیدزنی، شناسایی، (خودمانی) شخص، آدم، یارو، (معمولا با: up یا out) با جستجو یافتن یا به دست آوردن، مورد تمسخر قرار دادن، تسخر زدن، (به ریش کسی) خندیدن

انگلیسی به فارسی

دیده بانی، طلایه دار، دیده بان، پیش اهنگ، مامور اکتشاف، دیده بانی کردن، پیشاهنگی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن


پیش اهنگ، پیشاهنگی کردن، دیده بانی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن، دیده بان، مامور اکتشاف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) a member of the Scouts, an international organization for youth; Boy Scout; Girl Scout.

• soldier or vehicle used in reconnoitering; instance or gathering information; member of the boy or girl scouts; one who discovers new talent; servant for a student at oxford university
reconnoiter, gather information; serve on a reconnaissance patrol; search; examine, inspect; reject with scorn
a scout or a boy scout is a member of the scout association. scouts are encouraged to be disciplined and to learn practical skills. in the united states, girls can be scouts as well.
a scout is also a person who is sent somewhere to find out the position of an enemy army.
if you scout around for something, you search for it in different places.

دیکشنری تخصصی

[سینما] فیلمنامه خوان [در کارگاههای فیلمسازی ]

مترادف و متضاد

دیده بان (اسم)
scout, sentinel, feeler, look-out

طلایه دار (اسم)
scout

مامور اکتشاف (اسم)
scout, scouter

پیش اهنگ (اسم)
fugleman, boy scout, scout

دیده بانی کردن (فعل)
scout, espy, monitor

پیشاهنگی کردن (فعل)
scout

عملیات اکتشافی کردن پوییدن (فعل)
scout

person who is searching, investigating


Synonyms: advance, adventurer, detective, escort, explorer, guard, lookout, outpost, outrider, patrol, picket, pioneer, precursor, reconnoiterer, recruiter, runner, sleuth, spotter, spy, vanguard


Antonyms: target


investigate, check out


Synonyms: case, examine, explore, ferret, have a look-see, hunt, inspect, look for, observe, probe, reconnoiter, run reconnaissance, rustle up, search, seek, set eyes on, spot, spy, stake out, survey, take in, track down, watch


Antonyms: ignore, overlook, shun


جملات نمونه

1. a scout camp
اردوی پیشاهنگی

2. to scout around for firewood
دنبال هیزم گشتن

3. robert is a football scout
روبرت مامور شناسایی و استخدام فوتبالیست ها است.

4. he sent a rider ahead to scout the area
سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده وری کند.

5. They stopped scout in the mountainous area.
[ترجمه ترگمان]آن ها از گشتن در این ناحیه کوهستانی متوقف شدند
[ترجمه گوگل]آنها ناگهان در منطقه کوهستانی متوقف شدند

6. Climbing the mountain fatigued the whole scout troop.
[ترجمه ترگمان]از کوه بالا رفتن همه افراد گروه را خسته کرد
[ترجمه گوگل]صعود به کوه خسته از کل نیروی پراکنده

7. A party was sent ahead to scout.
[ترجمه ترگمان] یه مهمونی رو برای دیده بانی فرستاده شدن
[ترجمه گوگل]حزب برای پیشبرد اهداف فرستاده شد

8. Manchester United's chief scout spotted him when he was playing for his school football team.
[ترجمه ترگمان]رئیس منچستر یونایتد وی را هنگامی که در حال بازی برای تیم فوتبال مدرسه اش بود، مشاهده کرد
[ترجمه گوگل]سرمربی منچستریونایتد هنگامی که برای تیم مدرسه فوتبالش بازی کرد، متوجه او شد

9. American companies are keen to scout out business opportunities in Vietnam.
[ترجمه ترگمان]شرکت های آمریکایی مشتاق به دنبال کردن فرصت های تجاری در ویتنام هستند
[ترجمه گوگل]شرکت های آمریکایی علاقه مند به کسب فرصت های تجاری در ویتنام هستند

10. I had a quick scout around the house to check everything was okay.
[ترجمه ترگمان]من یه مامور سریع اطراف خونه داشتم تا همه چیز رو کنترل کنم
[ترجمه گوگل]من یک سرباز سریع در اطراف خانه داشتم تا همه چیز را خوب ببینم

11. She used to scout when she was a child.
[ترجمه تهمینه دولت آبادی] وقتی کودک بود عادت داشت کنجکاوی و بررسی کند
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بود به اسکات عادت می کرد
[ترجمه گوگل]او هنگامی که کودک بود، مورد بازجویی قرار گرفت

12. He was spotted by a scout at the age of
[ترجمه ترگمان]اون در سن و سال یه پیشاهنگ بوده
[ترجمه گوگل]او در سن 25 سالگی توسط یک ناظر شناخته شد

13. We went ahead to scout out the lie of the land.
[ترجمه ترگمان]ما جلو رفتیم تا دروغ of رو پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای جلوگیری از دروغ از زمین رفتیم

14. The scout opposed his arm to the blow of the enemy soldier.
[ترجمه ترگمان]اسکات بازویش را با ضربه سرباز دشمن مخالفت کرد
[ترجمه گوگل]بازجو به بازوی خود به ضربه سرباز دشمن مخالفت کرد

Robert is a football scout.

روبرت مأمور شناسایی و استخدام فوتبالیست‌ها است.


He sent a rider ahead to scout the area.

سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده‌وری کند.


to scout around for firewood

دنبال هیزم گشتن


پیشنهاد کاربران

شناساگر ، جستجوگر

Scout = دیده بان / دیده بانی کردن
Scouter = شخصی که دیده بانی میکند

مامور گشت


استعدادیاب

دیده بان
پیشاهنگ

پیشاهنگ , مامور شناسایی ( مواضع دشمن یا استعداد ) ؛ گشتن

– a military scouting party
– He is a football scout
– I scouted around for some logs
– They sent a rider ahead to scout the area

۱. مأمور اکتشاف - مکتشف - دیده بار - محقق یا جاسوس اطلاعات ( چه سرباز چه هواپیما. هرچیزیکه فرستاده میشه تا از دشمن اطلاعات کسب کنه. اطلاعاتی نظیر تعداد، امکانات و تجهیزات، مکان و . . . )
۲. استعدادیاب ( کسیکه شغلش گشتن دنبال افراد با استعداده )
۲. اگه Girl Scout یا Boy Scout بگیم میشه تا حدودی گفت بچه مثبت که عضو یک سازمانن و قصدشون اینه بچه ها و شهروندای خوبی باشن
۴. ( به عنوان فعل ) به دنبال کسی یا چیزی در جایی گشتن - گشت زنی کردن - عملیات اکتشافی انجام دادن



🟦 BOY SCOUT 🟦
Countable Noun
a member of an organization for boys ages 11 to 17 🔶 Boy Scouts participate in group activities, learn skills, and are encouraged to have good morals and be good citizens

🟦 GIRL SCOUT 🟦
a member of a U. S. organization for girls ages 5 through 17 🔶 Girl Scouts participate in group activities, learn skills, and are encouraged to have good morals and be good citizens

🟦 GIRL GUIDE 🟦
a member of a worldwide organization for girls ages 7 through 18 that is similar to the Girl Scouts in the United States

🟦 CUB SCOUT 🟦
a member of an organization of Boy Scouts for boys ages 7 through 10

🟦 BROWNIE 🟦
1 ) a member of an organization of Girl Scouts or Girl Guides for girls ages 7 through 10

2 ) a short, square piece of rich, chocolate cake that often contains nuts


کلمات دیگر: