کلمه جو
صفحه اصلی

hanging


معنی : اویز، اعدام، بدار زدن، چیز اویخته شده، در حال تعلیق، چیز اویخته شده، اویزان، فروهشته، مستحق اعدام، معلق
معانی دیگر : آویزان، آویخته، آونگان، اندروا، نگونسار، نامعلوم، تعیین نشده، غیرقطعی، حل نشده، به دارزنی، حلق آویزی، اعدام (با طناب دار)، هرچیز آویخته شده از دیوار یا در و پنجره، آذین های آویخته، (ویژه ی آویختن چیزی از آن) - آویز (مثل:رخت آویز)، خمیده، سایه انداز، وابسته به یا طرفدار اعدام (از راه دار زدن)، دارآویز، (قدیمی) سر به زیر، مغموم، سر در جیب، آویزانی، تعلیق، آویزش، آویختن، عمل اویختن، چیز اویخته شده مثل پرده وغیره، محزون

انگلیسی به فارسی

عمل اویختن، اعدام، بدار زدن، چیز اویخته شده (مثل پرده وغیره)، اویز، معلق، اویزان، درحال تعلیق، محزون، مستحق اعدام


حلق آویز، اعدام، بدار زدن، چیز اویخته شده، اویز، در حال تعلیق، معلق، اویزان، مستحق اعدام، فروهشته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act, process, or instance of executing a person by means of suspending the body from a rope attached around the neck.

(2) تعریف: an object of art, such as a tapestry, that is hung on a wall.

(3) تعریف: the act or an instance of suspending.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: suspended.

- hanging plants
[ترجمه ترگمان] در حال آویزان کردن گیاهان
[ترجمه گوگل] گیاهان حلق آویز

(2) تعریف: punishable by hanging.

- a hanging offense
[ترجمه ترگمان] قصد اهانت به او را داشتند،
[ترجمه گوگل] جریمه حلق آویز

• act of suspending; act of executing by suspending by the neck (from a gallows, gibbet, etc.)
hanging is the practice of executing people by hanging them.
a hanging is the act of killing a person by hanging them.
a hanging is also a piece of cloth used as a decoration on a wall.
see also hang.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] معلق شدن .
[زمین شناسی] سطح آویخته سطحی واقع بر سطح یا زمین پرشیب (مانند یک مرغزار معلق) یا بر روی سطحی دیگر (مانند کمر بالای گسل) یا بیرون زده و رو به پایین (مانند یک سنگ معلق) یا با پیوستگی و اتصال نامناسب و ناهماهنگ (مانند فراز دره)
[نساجی] پرده
[ریاضیات] آویزان

مترادف و متضاد

اویز (اسم)
lobe, hanging, earring, lappet

اعدام (اسم)
execution, extinction, gallows, hanging

بدار زدن (اسم)
crap, hanging

چیز اویخته شده (اسم)
hanging

در حال تعلیق (اسم)
hanging, suspense

چیز اویخته شده (صفت)
hanging

اویزان (صفت)
hanging, dangling, suspended, impendent, pensile

فروهشته (صفت)
loose, hanging, freed

مستحق اعدام (صفت)
gallows, hanging

معلق (صفت)
indeterminate, uncertain, vague, indefinite, unclear, indistinct, hanging, suspended, hovering, overhung, inexplicit, suspended from service

dangling


Synonyms: swaying, swinging, jutting, overhanging, beetling, projecting, pendent, suspended, fastened to, pendulous, drooping


جملات نمونه

1. loose skin was hanging from the old man's chin
پوست شل از چانه ی پیر مرد آویزان بود.

2. the sun was hanging in a coppery dome
خورشید در گنبدی سرخگون آویخته بود.

3. bunches of grapes were hanging from the vines
خوشه های انگور از تاک ها آویخته بودند.

4. a shroud of dust was hanging over the city
پوششی از گرد و غبار بر فراز شهر قرار داشت.

5. it will always remain a hanging question for me
آن همیشه برای من پرسش بی جوابی خواهد بود.

6. people went to see his hanging
مردم رفتند که به دار آویخته شدن او را تماشا کنند.

7. to punish a murderer by hanging
آدم کش را از طریق دار زدن تنبیه کردن

8. sherry wrung the clothes out before hanging them on the line
قبل از آویختن لباس ها روی رجه شری آنها را چلاند.

9. they returned from the cemetery with hanging heads and grim faces
آنان با سرهای پایین انداخته و چهره های گرفته از گورستان بازگشتند.

10. the flowers of the withered plant were hanging to the ground
گل های گیاه پژمرده تا زمین خم شده بود.

11. we tried to individualize each room by hanging up pictures
ما کوشیدیم با آویختن تصویر هر یک از اتاق ها را دارای ویژگی کنیم.

12. her necklace was a golden chain with a cross hanging from it
گردنبند او زنجیری طلایی بود که صلیبی از آن آویخته بود.

13. she was heavily made and there were all kinds of furbelows hanging around her neck
او هفت قلم بزک کرده بود و همه جور زلم زیمبو از گردنش آویزان بود.

14. He pulled at the rope hanging from above to see if it was safe for the climb.
[ترجمه ترگمان]طناب را از بالای سرش بیرون کشید تا ببیند آیا برای صعود امن است یا نه
[ترجمه گوگل]او در طناب آویزان از بالا کشیده شد تا ببینید که آیا برای صعود امن است

15. Success seems to be largely a matter of hanging on after others have let go.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد موفقیت تا حد زیادی مربوط به آویزان شدن پس از رها کردن دیگران است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که موفقیت پس از آنکه دیگران اجازه دادند، به نظر می رسد تا حدود زیادی موضوع حلق آویز شدن است

16. He faced execution by hanging for murder.
[ترجمه ترگمان] با آویزون شدن به قتل با اعدام روبرو شد
[ترجمه گوگل]او با اعدام به قتل رسیده است

17. There were several expensive suits hanging in the wardrobe.
[ترجمه ترگمان]چندین لباس گران قیمت در کمد آویزان بود
[ترجمه گوگل]چند لباس گرانقیمت در کمد وجود داشت

18. The key was hanging on a nail by the door.
[ترجمه ترگمان]کلید در یک میخ کنار در آویخته شده بود
[ترجمه گوگل]کلید بر روی یک ناخن روی درب آویزان بود

Bunches of grapes were hanging from the vines.

خوشه‌های انگور از تاک‌ها آویخته بودند.


It will always remain a hanging question for me.

آن همیشه برای من پرسش بی‌جوابی خواهد بود.


People went to see his hanging.

مردم رفتند که به دار آویخته شدن او را تماشا کنند.


the hangings on the wall

تزئینات روی دیوار


پیشنهاد کاربران

Hanging somebody out to dry
پشت کسی رو خالی کردن

آویزان شدن

روشی بسیار مناسب برای یادگیری کلمات واسپل آن وتلفظ دقیق هست grait

یک اصطلاح با hanging :
How's it hanging
یعنی: چطور مطوری؟

بنام خدا
با سلام ، واژه انگلیسی فوق به معنی اعدام میباشد. با تشکر.

هو
اعدام ، به دار اویختن.

اعدام

صنعت دامپروری
به معنی آویختن گوشت از میله ای به منظور برش دادن قسمت های مختلف آن

این اصطلاح در موزه معنی" محکم شده با طناب" رو داره

در علوم مکانیکی به معنی تبدیل میشود هم هست
Hanging its potential energy into heat energy
:انرژی پتانسیل آن به انرژی گرمایی تبدیل میشود

ور رفتن


کلمات دیگر: