کلمه جو
صفحه اصلی

fairness


معنی : عدل، خوبی، خوبرویی، عدالت
معانی دیگر : زیبایی، روشنی، صافی، انصاف

انگلیسی به فارسی

خوبی، زیبایی، روشنی، صافی، انصاف


عدالت، عدل، خوبرویی، خوبی


انگلیسی به انگلیسی

• decency, justice; lightness, blondness; beauty, attractiveness
fairness is the quality of being reasonable and just.
you use expressions such as in all fairness and in fairness to someone in order to correct or balance a previous unfavourable statement.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] انصاف
[کامپیوتر] شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمانی باقی می ماند

مترادف و متضاد

عدل (اسم)
bale, justice, equity, fairness, package

خوبی (اسم)
good, boon, excellence, beauty, goodness, kindness, kindliness, fairness, comeliness, good quality, excellency

خوبرویی (اسم)
beauty, fairness, comeliness

عدالت (اسم)
sword, justice, fairness

justice


Synonyms: candor, charitableness, charity, civility, consideration, courtesy, decency, decorum, disinterestedness, due, duty, equitableness, equity, exactitude, fair-mindedness, fair shake, give and take, good faith, goodness, honesty, honor, humanity, impartiality, integrity, justness, legitimacy, moderation, open-mindedness, propriety, rationality, reasonableness, right, righteousness, rightfulness, rightness, seemliness, square deal, suitability, tolerance, truth, uprightness, veracity


Antonyms: inequity, injustice, partiality, unfairness, wrong


جملات نمونه

1. fairness must be emphasized too
باید به انصاف هم اهمیت داده شود.

2. . . . unto friends fairness and leniency unto enemies
. . . با دوستان مروت با دشمنان مدارا

3. this act offends against the principle of fairness
این عمل با اصول انصاف تناقض دارد.

4. he treated the wife and child of his old enemy with chivalry and fairness
او با زن و فرزند دشمن دیرینه اش با جوانمردی و انصاف رفتار کرد.

5. Fairness, rather than efficiency, is the guiding principle.
[ترجمه ترگمان]عدالت، به جای بازدهی، اصل راهنما است
[ترجمه گوگل]عدالت، به جای بهره وری، اصل هدایت است

6. Americans have an innate sense of fairness.
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها یک حس ذاتی از عدالت دارند
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها حس ظهور عدالت دارند

7. She has a strong sense of justice and fairness.
[ترجمه ترگمان] اون حس عدالت و انصاف رو داره
[ترجمه گوگل]او احساس خوبی از عدالت و عدالت دارد

8. Their reputation for fairness is a matter for pride.
[ترجمه ترگمان]شهرت آن ها برای انصاف، مساله ای برای غرور است
[ترجمه گوگل]شهرت آنها برای عدالت، موضوع افتخار است

9. These women are demanding fairness and equality in their pay.
[ترجمه ترگمان]این زنان خواستار عدالت و برابری در حقوق خود هستند
[ترجمه گوگل]این زنان خواستار عدالت و برابری در حقوق خود هستند

10. As a matter of fairness, he should be allowed to give his version of events.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مساله عادلانه، او باید اجازه داده شود که نسخه خود از وقایع را بیان کند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک امر عادلانه، او باید مجاز به ارائه نسخه خود از رویدادها باشد

11. A tan emphasized the fairness of her hair.
[ترجمه ترگمان]یک برنزه کننده، بر بیطرفی موهایش تاکید کرد
[ترجمه گوگل]یک قهوه ای بر انصاف موهایش تأکید کرد

12. I have in fairness to say that, as yet, there is no hard evidence to support these charges.
[ترجمه ترگمان]من در انصاف باید بگویم که هنوز هیچ مدرک محکمی برای حمایت از این اتهامات وجود ندارد
[ترجمه گوگل]من به طور عادلانه می گویم که تا به امروز هیچ مدرکی سخت برای حمایت از این اتهام وجود ندارد

13. His governorship was marked by fairness and prosperity.
[ترجمه ترگمان]فرمانداری او از جانب انصاف و رفاه علامت گذاری شده بود
[ترجمه گوگل]حاکمیت او با عدالت و رفاه مشخص شد

14. Tardelli had a poor match, although in fairness he was playing with a knee injury.
[ترجمه ترگمان]Tardelli با آن که با زانو در حال بازی بود، ازدواج خوبی کرده بود
[ترجمه گوگل]Tardelli یک بازی ضعیف بود، اگر چه در عادل بودن او با آسیب زانو بازی کرد

پیشنهاد کاربران

شفاف بودن

مطلوبیت

انصاف

منصفانه بودن

See the fairnessانصاف دادن


کلمات دیگر: