کلمه جو
صفحه اصلی

magnetic field


میدان مغناطیسی، میدان برکشندی

انگلیسی به فارسی

میدان مغناطیسی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a region of space in which a magnetic force occurs, esp. as a result of electrical current or the motions of charged particles such as electrons.

• area of influence of a magnet, magnetic power of a unit of a freight to a unit of speed
a magnetic field is an area around a magnet, or something functioning as a magnet, in which its power to pull things towards it is felt.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] میدان مغناطیسی، میدان برکشندى
[سینما] میدان مغناطیسی
[عمران و معماری] میدان مغناطیسی
[برق و الکترونیک] میدان مغناطیسی - میدان مغناطیسی فضا یا ناحیه ای که در آن نیروی مغناطیسی بر بارهای الکتریکی در حال حاضر تاخیر بگذارد . میدان مغناطیسی می تواند ناشی از یک پیچک یا رسانای حامل جریان، آهنربای دائمی یا خود زمین باشد .
[مهندسی گاز] حوزه مغناطیسی، میدان مغناطیسی
[ریاضیات] میدان مغناطیسی
[معدن] میدان مغناطیسی (عمومی)

مترادف و متضاد

magnetic field of currents


Synonyms: electromagnetic field


جملات نمونه

1. Pigeons navigate less accurately when the earth's magnetic field is disturbed.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که میدان مغناطیسی زمین مختل می شود، Pigeons با دقت کمتری حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]وقتی که میدان مغناطیسی زمین خنثی می شود، کبوتر ها کمتر دقیق حرکت می کنند

2. The secondary current sets up a magnetic field inside the tube.
[ترجمه ترگمان]جریان ثانویه میدان مغناطیسی را در داخل لوله تنظیم می کند
[ترجمه گوگل]جریان ثانویه یک میدان مغناطیسی در داخل لوله ایجاد می کند

3. The earth's magnetic field is constantly changing in both direction and intensity.
[ترجمه ترگمان]میدان مغناطیسی زمین به طور مداوم در هر دو جهت و شدت تغییر می کند
[ترجمه گوگل]میدان مغناطیسی زمین به طور مداوم در جهت و شدت تغییر می کند

4. As the particles catch Lucifer's magnetic field, it is extended into space like a fishing net caught by the tide.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ذرات میدان مغناطیسی لوسیفر را می گیرند، مانند یک تور ماهیگیری که در جزر و مد به دام می افتد، به فضا کشیده می شود
[ترجمه گوگل]همانطور که ذرات میدان مغناطیسی لوسیفر را جذب می کنند، به فضا مانند یک شبکه ماهیگیری که توسط جزر و مد تحت تاثیر قرار گرفته است، گسترش یافته است

5. The magnetic field that led to its discovery had vanished at the moment of that radio shriek.
[ترجمه ترگمان]میدان مغناطیسی که به کشف آن منجر می شد، در لحظه فریاد radio ناپدید شده بود
[ترجمه گوگل]میدان مغناطیسی که منجر به کشف آن شد، در لحظه ی خاموش شدن رادیو از بین رفته بود

6. Were the magnetic field to be found, Newtonians would celebrate a sensational victory.
[ترجمه ترگمان]اگر میدان مغناطیسی یافت می شد، Newtonians پیروزی شورانگیز را جشن می گرفت
[ترجمه گوگل]میدان مغناطیسی یافت شد، نیوتنی ها یک پیروزی حساس را جشن گرفتند

7. Like a lighthouse beacon, this magnetic field has guided ocean voyagers for hundreds of years.
[ترجمه ترگمان]این میدان مغناطیسی مانند یک برج فانوس دریایی، voyagers اقیانوسی را به مدت صدها سال هدایت می کند
[ترجمه گوگل]این میدان مغناطیسی مانند یک چراغ فانوس دریایی صدها سال به مسافران اقیانوس هدایت می کند

8. None the less, the earth's magnetic field is a much more reliable guide.
[ترجمه ترگمان]با این حال، میدان مغناطیسی زمین راهنمای قابل اطمینان تری است
[ترجمه گوگل]با این وجود، میدان مغناطیسی زمین بسیار مفید است

9. At the upper critical field the magnetic field completely penetrated the sample and it reverted entirely to its normal state.
[ترجمه ترگمان]میدان مغناطیسی به طور کامل به نمونه نفوذ کرده بود و به طور کامل به حالت عادی خود برگردد
[ترجمه گوگل]در میدان بحرانی فوقانی، میدان مغناطیسی به طور کامل به نمونه نفوذ کرده و به طور کامل به حالت عادی بازگشته است

10. The solution was a watch with a magnetic field strong enough to undo a zip.
[ترجمه ترگمان]راه حل، ساعت مچی با میدان مغناطیسی بود که به اندازه کافی قوی بود تا بتواند از آن عبور کند
[ترجمه گوگل]این راه حل یک ساعت مچی با یک میدان مغناطیسی بود که بتواند یک فشرده را خنثی کند

11. It is linked to the magnetic field of the transmitted wave - not the turns of the coil.
[ترجمه ترگمان]این امر مربوط به میدان مغناطیسی موج انتقالی - و نه چرخش سیم پیچ است
[ترجمه گوگل]این به میدان مغناطیسی موج منتقل شده است - نه چرخش کویل

12. The flow of a magnetic field is taken from magnetic north pole to magnetic south pole.
[ترجمه ترگمان]جریان میدان مغناطیسی از قطب شمال به قطب جنوب گرفته می شود
[ترجمه گوگل]جریان میدان مغناطیسی از قطب شمال مغناطیسی به قطب جنوب مغناطیسی گرفته شده است

13. The magnetic field is thus one aspect of the earth that scientists have studied in detail for centuries.
[ترجمه ترگمان]بنابراین میدان مغناطیسی یک جنبه از زمین است که دانشمندان در طول قرن ها به تفصیل مورد مطالعه قرار داده اند
[ترجمه گوگل]بنابراین میدان مغناطیسی یک جنبه از زمین است که دانشمندان برای قرن ها به طور دقیق مطالعه کرده اند

14. A strong magnetic field made the electrons swirl around and so shed energy in the form of radio waves.
[ترجمه ترگمان]میدان مغناطیسی قوی الکترون ها را به چرخش در می آورد و انرژی را به شکل موج های رادیویی پراکنده می کند
[ترجمه گوگل]یک میدان مغناطیسی قوی موجب شده که الکترونها در اطراف حرکت کنند و انرژی را به صورت امواج رادیویی پخش کنند

15. However, the weaker the magnetic field, the lower the frequency needed for a given ion mass.
[ترجمه ترگمان]با این حال، میدان مغناطیسی ضعیف تر است، فرکانس مورد نیاز برای یک جرم یون داده شده کم تر است
[ترجمه گوگل]با این حال، میدان مغناطیسی ضعیف تر، فرکانس مورد نیاز برای یک جرم یونی معادل پایین تر است

پیشنهاد کاربران

magnetic field ( فیزیک )
واژه مصوب: میدان مغناطیسی
تعریف: میدانی بُرداری که در هر جا که نیروهای مغناطیسی حضور داشته باشند، برقرار است


کلمات دیگر: