1. a scene designer
صحنه پرداز،طراح صحنه
2. a scene of bloodshed and death appeared before my eyes
منظره ای از خونریزی و مرگ در نظرم ظاهر شد.
3. a scene of unusual beauty
یک منظره ی فوق العاده زیبا
4. a scene of utter revulsion
صحنه ای کاملا مشمئز کننده
5. a scene of woe
صحنه ای اندوهبار
6. intercut scene
نمای میان برش
7. that scene was forever branded in her mind
آن صحنه برای همیشه در خاطرش نقش بست.
8. the scene now being enacted in the courtroom
صحنه ای که اکنون در دادگاه در شرف اجرا می باشد.
9. the scene of hamlet is denmark
"هملت " در دانمارک روی می دهد.
10. the scene of the lovers' first meeting
صحنه ی اولین ملاقات عشاق
11. a battle scene
صحنه ی نبرد،رزمگاه
12. a dreary scene of abandoned farm houses
صحنه ی اندوهبار خانه های روستایی متروکه
13. a frightening scene that curdles the blood
منظره ی ترسناکی که خون انسان را منجمد می کند
14. a frightful scene
صحنه ی تکان دهنده
15. a pastoral scene
صحنه ی شبانی
16. a rustic scene
یک منظره ی روستایی
17. a spectacular scene
یک صحنه ی پر شکوه
18. his death scene is still vivid in my memory
صحنه ی مرگ او هنوز در خاطره ام زنده است.
19. the battle scene got the audience going
صحنه ی نبرد تماشاگران را گرفت.
20. the final scene really grabbed the audience
صحنه ی نهائی واقعا حضار را تحت تاثیر قرار داد.
21. the first scene is laid in paris
صحنه ی اول در پاریس است.
22. the last scene of the play is very moving
آخرین صحنه ی نمایش بسیار تاثرانگیز است.
23. the murder scene horrified us
صحنه ی قتل ما را غرق در وحشت کرد.
24. the poetry scene
محیط شعر و شاعری
25. make the scene
(خودمانی) 1- حضور داشتن 2- شرکت کردن،(در کاری) فعالیت کردن
26. on the scene
حاضر (در محل)
27. set the scene for something
شرح دادن صحنه ای که در آن چیزی در شرف وقوع است،(برای چیزی) صحنه چینی کردن
28. a horrible, hair-raising scene
صحنه ی وحشتناکی که مو را بر بدن سیخ می کند
29. he depicted the scene with the greatest nicety
او آن صحنه را با حداکثر خوش سلیقگی ترسیم کرد.
30. she draws the scene from memory
او منظره را از حفظ می کشد.
31. to make a scene
بساط درآوردن،الم شنگه راه انداختن
32. to set a scene
صحنه را آراستن
33. come on the scene
ظاهر شدن،فرارسیدن،هویدا شدن،وارد شدن
34. her glance embraced the scene
نگاهش متوجه صحنه شد.
35. her performance in that scene was a complete debacle
بازی او در آن صحنه افتضاح محض بود.
36. reporters were on the scene at the wedding
خبرنگاران به عروسی آمده بودند.
37. she kept reviving the scene in her mind
او مرتبا آن صحنه را در فکر خود مرور می کرد.
38. the murderer haunted the scene of his crime
جانی مرتبا به محل جنایت خود سر می زد.
39. a picture of a rural scene
تصویر یک منظره ی روستایی
40. curious crowds hustled to the scene of the crime
انبوه مردم کنجکاو با فشار و ازدحام به محل جنایت روی آوردند.
41. i became dizzy and the scene became a complete blear to me
سرم گیج رفت و صحنه در نظرم تار و مبهم شد.
42. the police roped off the scene of the murder
پلیس صحنه ی قتل را با نرده ی طنابی محصور کرد.
43. the sun enamelled the whole scene
خورشید تمام صحنه را رنگارنگ کرده بود.
44. this painting presents a shocking scene from the war
این نقاشی یک صحنه ی تکان دهنده از جنگ را نشان می دهد.
45. this story portrays a rural scene
این داستان یک صحنه ی روستایی را نشان می دهد.
46. a dexterous description of the river scene
توصیف ماهرانه ی منظره ی رودخانه
47. a graphic description of the battle scene
شرح زنده ای از نبردگاه
48. a large crowd gathered at the scene of the accident
جمعیت زیادی در محل حادثه گرد آمده بودند.
49. a new leader erupted on the scene
رهبر جدیدی به صحنه آمد.
50. completely discomfited, the robbers fled the scene
راهزنان که کاملا ناکام شده بودند از صحنه فرار کردند.
51. music enhanced the impact of that scene
موسیقی اثر آن صحنه را بیشتر کرد.
52. the rising curtain revealed a street scene
پرده در حال بالا رفتن منظره ی یک خیابان را ظاهر کرد.
53. the curtain rose and revealed a beautiful scene
پرده بالا رفت و صحنه ی زیبایی را آشکار کرد.
54. the police kept bystanders away from the scene of accident
پلیس تماشاچیان را از محل حادثه دور کرد.
55. what a shame, if he were alive he would enjoy this scene
صد افسوس،اگر زنده بود از این صحنه لذت می برد.