کلمه جو
صفحه اصلی

saturation


معنی : اشباع
معانی دیگر : سیراسازی، سیرایی، مالامالی، سرشاری، انباردگی، آغشته سازی، میزان خلوص رنگ، (رنگ) نابی، بیژگی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being filled, soaked, or unable to absorb further.

(2) تعریف: the act or process of filling, soaking, or absorbing.
مشابه: drench

• act of soaking, act of filling to capacity; state of being soaked, state of being filled to capacity; purity of tint, percentage of white in a given color

دیکشنری تخصصی

[شیمی] سیر شدن
[سینما] اشباع رنگی
[عمران و معماری] اشباع
[کامپیوتر] اشباع شدت یک رنگ . رنگی که به شدت اشباع شده، به صورت زنده و روشن تشخیص داده می شود . و برای تیره کردن آن ( کم کردن اشبا, آن ) باید مقداری از رنگ مکمل آن را به رنگ اصلی اضافه کرد. نگاه کنید به color .HSB .
[برق و الکترونیک] اشباع 1. شرایطی که در آن افزایش بیشتر یک متغیر، افزایش بیشتری را در اثر حاصل از آن ایجاد نمی کند . 2. شرایطی که به هنگام راه اندازی ترانزیستور با جریان زیاد ایجاد می شود به طوری که در جهت مستقیم بایاس می شود (مثلاً در ترانزیستور PNP، کلکتور نسبت به بیس مثبت می شود .) در کاربردهای سوییچنگ تحت شرایط اشباع، باز ذخیره شده در ناحیه بیس مانع از خاموش شدن سریع ترانزیستور می شود . - اشباع
[مهندسی گاز] اشباع
[زمین شناسی] اشباع - درجه شدت اختلاف بین یک رنگ و رنگ منبع نوری بیرنگ با همان درجه روشنایی
[ریاضیات] اشباع
[آب و خاک] اشباع

مترادف و متضاد

اشباع (اسم)
imbibition, glut, satiation, suffusion, impregnation, saturation

جملات نمونه

1. Reforms have led to the saturation of the market with goods.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات منجر به اشباع بازار با کالا شده اند
[ترجمه گوگل]اصلاحات به اشباع بازار با کالاها منجر شده است

2. The company's sales are now close to saturation in many western countries.
[ترجمه ترگمان]اکنون فروش این شرکت بسیار نزدیک به اشباع در بسیاری از کشورهای غربی است
[ترجمه گوگل]فروش این شرکت در حال حاضر به اشباع در بسیاری از کشورهای غربی بستگی دارد

3. The refugee camps have reached saturation point.
[ترجمه ترگمان]اردوگاه های پناهندگان به نقطه اشباع رسیده اند
[ترجمه گوگل]اردوگاه های پناهندگان به نقطه اشباع رسیده است

4. There was saturation coverage of the event by the media.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها پوشش اشباع رویداد را پوشش دادند
[ترجمه گوگل]پوشش رسانه ای این رویداد را پوشش می دهد

5. The market for computer games has reached saturation point.
[ترجمه ترگمان]بازار بازی های کامپیوتری به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه گوگل]بازار بازی های رایانه ای به نقطه اشباع رسیده است

6. The trial was given saturation coverage by the press.
[ترجمه ترگمان]این محاکمه تحت پوشش خبری مطبوعات قرار گرفت
[ترجمه گوگل]محاکمه پوشش اشباع توسط مطبوعات داده شد

7. Demand for the product has reached saturation point.
[ترجمه ترگمان]تقاضا برای محصول به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه گوگل]تقاضا برای محصول به نقطه اشباع رسیده است

8. Newspapers, television and radio are all providing saturation coverage.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها، تلویزیون و رادیو همه پوشش اشباع دارند
[ترجمه گوگل]روزنامه، تلویزیون و رادیو همه پوشش پوشش را فراهم می کنند

9. Road traffic has reached saturation point.
[ترجمه ترگمان]ترافیک جاده به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه گوگل]ترافیک راه به نقطه اشباع رسیده است

10. I have complete absence of remorse in this saturation of pleasure.
[ترجمه ترگمان]من در این saturation خیلی احساس پشیمانی می کنم
[ترجمه گوگل]من در این اشباع لذت بردن کامل از رضایت کامل دارم

11. The coffee bar market has almost reached its saturation point.
[ترجمه ترگمان]بازار نوار قهوه تقریبا به نقطه اشباع خود رسیده است
[ترجمه گوگل]بازار قهوه تقریبا به نقطه اشباع خود رسیده است

12. Note that the saturation potential differences are close to the supply e. m. f. s biasing the operational amplifier.
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که تفاوت های بالقوه اشباع به منبع تغذیه نزدیک هستند متر f در تقویت کننده عملیاتی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که اختلاف پتانسیل اشباع نزدیک به عرضه است متر f s تعویض تقویت کننده عملیاتی

13. There seems to be no saturation point.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هیچ نقطه اشباع وجود ندارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نقطه اشباع وجود ندارد

14. Supplemental oxygen increases oxygen saturation but does not reduce the incidence of clinically important cardiac arrhythmias.
[ترجمه ترگمان]اکسیژن تکمیلی، اشباع اکسیژن را افزایش می دهد اما شیوع بیماری های قلبی مهم بالینی را کاهش نمی دهد
[ترجمه گوگل]اکسیژن اضافی باعث افزایش اشباع اکسیژن می شود، اما میزان بروز آریتمی های قلبی مهم بالینی را کاهش نمی دهد

15. This model of saturation does not in any way diminish the importance of behavior change for individuals.
[ترجمه ترگمان]این مدل اشباع به هیچ وجه اهمیت تغییر رفتار برای افراد را کاهش نمی دهد
[ترجمه گوگل]این مدل اشباع به هیچ وجه اهمیت تغییر رفتار افراد را کاهش نمی دهد

پیشنهاد کاربران

لبریز

رطوبت هم معنی میده

در نقش صفت به معنای: گسترده، سراسری

اشباع

اشباع، میزان خلوص، ناب بودن، نابی

کامل کردن، تکمیل کردن

saturation ( مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ )
واژه مصوب: خلوص
تعریف: یکی از ابعاد رنگ که بیانگر میزان فاصلۀ رنگ از یک رنگ خاکستری با همان روشنی است|||متـ . نابی

شدت خالص بودن رنگ
هرچه خلوص رنگ کمتر باشد، کدرتر و مات تر و متمایل تر به خاکستری است.

[رنگ] غلظت


کلمات دیگر: