کلمه جو
صفحه اصلی

kernel


معنی : هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو
معانی دیگر : (ذرت و گندم و غیره) دانه، (در هسته ی میوه یا گردو و بادام و غیره) مغز، (مطلب و اندیشه و غیره) لب، بخش اصلی، جان (کلام)، هسته ی مرکزی

انگلیسی به فارسی

مغز، هسته، مغزهسته، خستو، تخم، دانه


هسته اصلی، شالوده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the seed contained within the husk of a nut or the stone of a fruit.
مترادف: seed
مشابه: germ, meat, nut, nutmeat, stone

- The monkey broke into the fruit with its teeth and pulled out the kernel.
[ترجمه ترگمان] میمون با دندانش شکست و کرنل را بیرون کشید
[ترجمه گوگل] میمون با دندان هایش به میوه افتاد و کرنل را از بین برد

(2) تعریف: a grain of wheat, corn, or the like.
مشابه: germ, grain

- The chickens pecked at the hard kernels of corn scattered on the ground.
[ترجمه ترگمان] مرغ ها به the ذرت که روی زمین پراکنده بودند نوک می زدند
[ترجمه گوگل] جوجه ها در هسته های سخت ذرت پراکنده بر روی زمین پشته شده اند

(3) تعریف: the most central part of something; core; nucleus.
مترادف: center, core, heart, marrow, nucleus, pith, soul
مشابه: crux, essence, germ, gist, meat, quintessence, substance

- That all humans deserve forgiveness was the kernel of the minister's sermon for that day.
[ترجمه ترگمان] برای آن روز، تمام انسان ها حق بخشش داشتند
[ترجمه گوگل] این که همه انسانها سزاوار بخشش هستند، هسته ای از خطبه وزیر برای آن روز بود
- I understand the kernel of your argument, but your essay needs greater development.
[ترجمه ترگمان] من هسته of رو درک می کنم، اما مقاله تو به پیشرفت بیشتری نیاز داره
[ترجمه گوگل] هسته استدلال شما را درک می کنم، اما مقاله شما نیاز به توسعه بیشتر دارد

(4) تعریف: a tiny but significant element of something.
مشابه: element, grain

- I noted a kernel of disgust in his voice when he told us what he'd found out.
[ترجمه ترگمان] وقتی چیزی را که فهمیده بود به ما گفت، در صدایش احساس انزجار می کردم
[ترجمه گوگل] من وقتی که به او گفتم آنچه را که می دانستم، می شنیدم که هسته ای از انگیختن صدایش است
- We had to admit there was a kernel of truth in what she said.
[ترجمه ترگمان] ما مجبور بودیم اعتراف کنیم که اون چیزی که اون گفت وجود داره
[ترجمه گوگل] ما مجبور شدیم اعتراف کنیم که در آنچه که او گفت، هسته ای از حقیقت وجود دارد

• seed, softer and often edible section contained within husk or stone; grain (of wheat, corn, etc.); point, essence, core; part of an operating system which deals with basic hardware (computers)
the kernel of a nut is the part inside the shell.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] هسته ی اصلی - بخش مرکزی یک سیستم عامل. در بسیاری از سیستمهای عامل فقط این هسته ی اصلی می تواند بی واسطه به سخت افزار دسترسی داشته باشد. - شالوده ،هسته اصلی
[برق و الکترونیک] هسته
[ریاضیات] هسته، شالوده، مغز، کرنل
[آمار] هسته

مترادف و متضاد

هسته (اسم)
atom, core, nucleus, kernel, stone

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

شالوده (اسم)
base, sole, skeleton, infrastructure, kernel, foundation, texture, pedestal, ground plan

مغز (اسم)
brain, nucleus, kernel, marrow, pith, pate, encephalon, pericranium, gray matter

تخم (اسم)
kernel, seed, fry, egg, zygote, semen, testicle, testis

هسته اصلی (اسم)
kernel

مغزهسته (اسم)
kernel

خستو (اسم)
kernel

seed, essence


Synonyms: atom, bit, center, core, crux, fruit, germ, gist, grain, heart, hub, keynote, marrow, matter, meat, morsel, nub, nubbin, nut, part, piece, pith, root, substance, upshot


جملات نمونه

1. a kernel of corn
دانه ی ذرت

2. almond kernel
مغز بادام

3. the kernel of his argument
هسته ی اصلی بحث و استدلال او

4. the kernel of some fruit pits
مغز هسته ی برخی میوه ها

5. there is a kernel of truth in what he claims
آنچه که او ادعا می کند در اصل راست است.

6. the walnut shell includes the kernel
پوست گردو هسته ی آنرا در بر دارد.

7. He that would eat the kernel must crack the nut.
[ترجمه ترگمان]او می تواند چیزی بخورد که کرنل می تواند آن را بشکند
[ترجمه گوگل]او که هسته را می خورد، باید مهره را بشکند

8. The kernel of that message was that peace must not be a source of advantage or disad-vantage for anyone.
[ترجمه ترگمان]هسته آن پیام این بود که صلح نباید منبع مزیت یا disad برای هر کسی باشد
[ترجمه گوگل]هسته این پیام این بود که صلح نباید منبع منافع یا مزیتی برای هر کسی باشد

9. This evidence is the kernel of the defendants' case.
[ترجمه ترگمان]این مدرک هسته متهمان است
[ترجمه گوگل]این شواهد، هسته پرونده متهمان است

10. There is often a kernel of truth in what they say.
[ترجمه ترگمان]اغلب یک هسته از حقیقت در آنچه آن ها می گویند وجود دارد
[ترجمه گوگل]اغلب در آنچه که می گویند اغلب یک هسته حقیقت است

11. This inner ode may be called the kernel mode, in which case the intermediate ode is called the supervisor mode.
[ترجمه ترگمان]این قصیده ای درونی ممکن است به عنوان حالت هسته نام گذاری شود، که در آن، قصیده ای در وسط، حالت ناظر نامیده می شود
[ترجمه گوگل]این ode داخلی ممکن است حالت kernel نامیده شود، در این صورت ode middle می تواند حالت supervisor نامیده شود

12. It now has a fully multi-threaded kernel and can support up to 30 processors.
[ترجمه ترگمان]حالا هسته کاملا multi دارد و می تواند از ۳۰ پردازنده پشتیبانی کند
[ترجمه گوگل]این در حال حاضر دارای یک هسته کاملا چند threaded است و می تواند تا 30 پردازنده را پشتیبانی کند

13. Gently press corn kernel mixture into the flour-egg-cornmeal mixture.
[ترجمه ترگمان]خمیر ذرت را به آرامی به مخلوط آرد - تخم مرغ فشار دهید
[ترجمه گوگل]به آرامی مخلوطی از هسته ذرت را به مخلوط آرد، تخم مرغ و ذرت تبدیل کنید

14. It includes the Streamware Kernel that enables the networking protocol to be used in proprietary and embedded environments, the firm says.
[ترجمه ترگمان]شرکت می گوید: این شامل the کرنل است که پروتکل شبکه سازی را قادر می سازد که در محیط های اختصاصی و توکار مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]این شرکت شامل هسته Streamware است که پروتکل شبکه را می توان در محیط های اختصاصی و جاسازی شده استفاده کرد

15. A Kernel object used to serialise access to a resource, which may be shared between threads across processes.
[ترجمه ترگمان]یک شی کرنل برای دسترسی به منابع به کار می رود، که ممکن است بین نخ ها در طول فرآیندها به اشتراک گذاشته شود
[ترجمه گوگل]یک شیء کرنل برای دسترسی به یک منبع، که ممکن است بین موضوعات در فرآیندها به اشتراک گذاشته شود، استفاده شود

a kernel of corn

دانه‌ی ذرت


wheat and barley kernels

دانه‌های گندم و جو


almond kernel

مغز بادام


the kernel of some fruit pits

مغز هسته‌ی برخی میوه‌ها


There is a kernel of truth in what he claims.

آنچه او ادعا می‌کند، در اصل راست است.


the kernel of his argument

هسته‌ی اصلی بحث و استدلال او


پیشنهاد کاربران

هسته
مغز
دانه
اصل
جوهر
هسته مرکزی
قسمت اصلی

اندک

kernel ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: دانۀ غلات
تعریف: دانۀ کامل گندم، جو، ذرت و سایر غلات

هسته یک جمله در فارسی ، یعنی در یک گروه اولین کلمه ای که کسره می گیرد " هسته " و بقیه ی کلمات وابسته هستند


کلمات دیگر: