کلمه جو
صفحه اصلی

managerial


وابسته به مدیر و مدیریت، ویژه ی مدیران، مدیرانه، سامان گرانه، ریاست، اداره کننده، مابانه

انگلیسی به فارسی

مدیرانه،ریاست،مدیر ،اداره کننده،مابانه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: managerially (adv.)
• : تعریف: of or relating to management or a manager.
مشابه: administrative

• of or pertaining to a manager or management
managerial means relating to the work of a manager or manageress.

جملات نمونه

1. Tim was being groomed for a managerial position.
[ترجمه ترگمان]تیم در حال آماده شدن برای یک موقعیت مدیریتی بود
[ترجمه گوگل]تیم به خاطر موقعیت مدیریتی پرورش یافت

2. With good managerial skills and organizational capabilities.
[ترجمه ترگمان]با مهارت های مدیریتی خوب و توانمندی های سازمانی
[ترجمه گوگل]با مهارت های مدیریتی خوب و قابلیت های سازمانی

3. He has also had managerial experience on every level.
[ترجمه ترگمان]او همچنین تجربه مدیریتی در هر سطحی داشته است
[ترجمه گوگل]او همچنین دارای تجربه مدیریتی در هر سطح بوده است

4. Excessive managerial control is inimical to creative expression.
[ترجمه ترگمان]کنترل مدیریتی بیش از حد مغایر با بیان خلاقانه است
[ترجمه گوگل]کنترل مدیریت بیش از حد به بیان خلاقانه است

5. Does she have any managerial experience?
[ترجمه ترگمان]آیا او هیچ تجربه مدیریتی دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا او دارای تجربه مدیریتی است؟

6. A portfolio approach would keep entry into the managerial profession open and flexible.
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد پورتفولیو ورود به حرفه مدیریتی را باز و انعطاف پذیر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک رویکرد نمونه کارها می تواند ورود به حرفه مدیریت را باز و قابل انعطاف نگه دارد

7. She was promoted into some kind of managerial job.
[ترجمه ترگمان]او به نوعی شغل مدیریتی ارتقا یافت
[ترجمه گوگل]او به نوعی از کار مدیریتی ارتقا یافت

8. The clerk was elevated to a managerial position.
[ترجمه ترگمان]کارمند به مقام مدیریتی ارتقا یافت
[ترجمه گوگل]کارمند به سمت مدیریتی ارتقا یافت

9. What we need is managerial hierarchy that understands its own nature and purpose.
[ترجمه ترگمان]چیزی که ما نیاز داریم سلسله مراتب مدیریتی است که ماهیت و هدف خود را درک می کند
[ترجمه گوگل]آنچه که ما نیاز داریم سلسله مراتب مدیریتی است که ماهیت و هدف خود را درک می کند

10. The managerial labour market thus has both an internal and an external dimension.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، بازار کار مدیریتی هم یک بعد داخلی و هم یک بعد خارجی دارد
[ترجمه گوگل]بنابراین بازار کار مدیریتی هر دو ابعادی داخلی و خارجی دارد

11. The Bush team's depth of managerial expertise has been rightly praised.
[ترجمه ترگمان]عمق تخصص مدیریتی بوش به درستی مورد تمجید قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]عمیق مهارت مدیریتی تیم بوش به خوبی مورد ستایش قرار گرفته است

12. Densan tended initially to limit managerial discretion much more and thus seemed to offer a better alternative for labour.
[ترجمه ترگمان]Densan در ابتدا تمایل به محدود کردن اختیار مدیریتی بیشتر و در نتیجه به نظر می رسد که جایگزین بهتری برای کار است
[ترجمه گوگل]در ابتدا Densan تمایل بیشتری برای محدود کردن اختیارات مدیریتی داشت و به نظر می رسید که جایگزین مناسب برای کار را ارائه می داد

13. Alan Milburn smart young executive seeking managerial post in progressive company.
[ترجمه ترگمان]الن Milburn مدیر اجرایی جوان باهوش است که به دنبال پست مدیریتی در یک شرکت پیشرو است
[ترجمه گوگل]آلن میلبورن مدیر اجرایی هوشمندانه به دنبال مدیریت پست در شرکت مترقی است

14. Knowledge of their applications is vital to upgrade managerial skills and to enhance advancement opportunities.
[ترجمه ترگمان]دانش کاربرد آن ها برای ارتقا مهارت های مدیریتی و افزایش فرصت های پیشرفت حیاتی است
[ترجمه گوگل]آگاهی از برنامه های کاربردی خود برای ارتقاء مهارت های مدیریتی و افزایش فرصت های پیشرفت حیاتی است

15. Cuckney regards such managerial mobility as healthy.
[ترجمه ترگمان]Cuckney چنین تحرک مدیریتی را سالم تلقی می کنند
[ترجمه گوگل]Cuckney چنین تحرک مدیریتی را به عنوان سالم در نظر می گیرد

پیشنهاد کاربران

مدیریتی

Administarative

مدیرمآبانه


کلمات دیگر: