کلمه جو
صفحه اصلی

dwelling


معنی : منزل، مسکن، سکنی، مقام، سکونت، مکان، مقیم
معانی دیگر : محل اقامت، اقامتگاه، خانه، منزل (dwelling place و dwelling house هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

مسکن، سکونت، منزل، سکنی، مقام، مکان، مقیم


انگلیسی به انگلیسی

• house, residence, abode, apartment, place where people live
a dwelling is a house or other place where someone lives; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] محل سکونت - مسکن

مترادف و متضاد

منزل (اسم)
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwelling, habitation, lodging, lodge, destination, hospice, inn, caravan-serai, halting place

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

سکنی (اسم)
abode, dwelling, habitation, residence, inhabitancy, habitancy

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

سکونت (اسم)
dwelling, habitation, residence, habitancy

مکان (اسم)
dwelling, habitation, site, stead, place, spot, position, location, locality, locus

مقیم (صفت)
dwelling, biding, resident, residing, domiciled, indwelling, inhabiting, habitant

home


Synonyms: abode, castle, commorancy, den, digs, domicile, dump, establishment, habitat, habitation, haunt, hole in the wall, house, lodging, pad, quarters, residence, residency


جملات نمونه

1. a dwelling place of the cast-off old
مسکن پیران از همه جا رانده و بی کس

2. cave dwelling was one of the aspects of the childhood of civilization
غارنشینی یکی از جنبه های نوپایی (طفولیت) تمدن بود.

3. a mean dwelling
خانه ای محقر

4. a mud dwelling
خانه ی گلی

5. his permanent dwelling is in kashan
اقامتگاه دایم او در کاشان است.

6. It's time you stopped dwelling on the past.
[ترجمه e.h] وقت آن است که شما زندگی کردن در گذشته را متوقف کنید
[ترجمه ترگمان]وقتش است که تو در گذشته توقف کنی
[ترجمه گوگل]وقت آن است که شما در گذشته زندگی کنید

7. In former times there were far fewer people dwelling on earth than there are now.
[ترجمه ترگمان]در زمان های گذشته افراد کمتری در جهان وجود داشتند که حالا وجود دارند
[ترجمه گوگل]در زمان های گذشته، افراد کمتری در زمین زندگی می کردند که در حال حاضر وجود دارد

8. Those two men are dwelling with us.
[ترجمه ترگمان] اون دوتا مرد با ما زندگی میکنن
[ترجمه گوگل]این دو مرد با ما زندگی می کنند

9. Our stable abuts against his dwelling.
[ترجمه ترگمان] طویله ما در مقابل خونه - ش قرار داره
[ترجمه گوگل]باقی مانده پایدار ما در برابر خانه اش

10. There was no point in dwelling on that.
[ترجمه ترگمان]در این مورد هیچ فایده ای نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در این مورد وجود نداشت

11. Welcome to my humble dwelling.
[ترجمه ترگمان]به خانه محقر من خوش آمدید
[ترجمه گوگل]به خانه فروتن من خوش آمدید

12. I was dwelling on negative stuff.
[ترجمه ترگمان] من به چیزای منفی فکر می کردم
[ترجمه گوگل]من در مورد مسائل منفی ساکن بودم

13. Tell me, he said, your ideal dwelling place.
[ترجمه ترگمان]گفت: بگویید، خانه ایده آل شما
[ترجمه گوگل]او گفت، به من بگویید، محل زندگی ایده آل من است

14. All that exists of the imposing dwelling is a few feet of wall and an open fireplace adjoining Cumnor Church.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که وجود دارد، چند قدم از دیوار و یک شومینه باز است که در مجاورت کلیسای Cumnor قرار دارد
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که از خانه پر تحرک وجود دارد، چند فوت دیوار و یک شومینه باز و مجاورت کلیسای Cumnor است

15. Do not sidetrack into dwelling on what is wrong with it.
[ترجمه ترگمان]هیچ کاری نکن که در این مورد دخالت کنی
[ترجمه گوگل]با توجه به آنچه که با آن اشتباه است، به محل اقامت نروید

His permanent dwelling is in Lorestan.

اقامتگاه دائم او در لرستان است.


welcome to my humble dwelling!

به خانه‌ی محقر من خوش آمدید!


پیشنهاد کاربران


think, speak, or write at length about ( a particular subject, especially one that is a source ofunhappiness, anxiety, or dissatisfactio ) .

Resort, home

پاتوق

تشریح ( در زمینه مقاله نویسی و تحقیقات ) ، بسط دادن بحث ( فلسفه )

dwelling on something یعنی هی به یک چیز گیر بدی، مثلا هی با خودت بگی اگه تو اون دعوا فلان چیز رو میگفتم بهتر بود، فلان کار رو میکردم بهتر بود. . .

اقامتگاه، مسکن

مسکن

متمرکز


کلمات دیگر: