کلمه جو
صفحه اصلی

flying


معنی : پرواز، مسافرت هوایی، پرواز کننده، بال و پر زن، بسرعت گذرنده، سریع السیر، پردار، قابل پرواز
معانی دیگر : تند، سریع، پرواز مانند، کوتاه و پرشتاب، سرپایی، اضطراری، تندواکنشی، ضربتی، تندکنشی، پرنده، پروازگر، پروازی، پران، وابسته به هواپیماها و خلبانان، هواپیمایی، خلبانی

انگلیسی به فارسی

پرواز، پروازکننده، پردار، تندرو‌، بال‌وپر زن، به‌سرعت گذرنده، مسافرت هوایی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: that is able to fly or seems to fly.

- a flying beetle
[ترجمه ترگمان] سوسک پرنده
[ترجمه گوگل] سوسک پرواز
- a flying thought
[ترجمه ترگمان] فکری به ذهنش خطور کرد
[ترجمه گوگل] یک فکر پرواز

(2) تعریف: moving very fast.

- a flying car
[ترجمه ترگمان] یک اتومبیل پرنده
[ترجمه گوگل] یک ماشین پرواز

(3) تعریف: rushed and brief.

- a flying visit home
[ترجمه ترگمان] یک سفر هوایی به خانه
[ترجمه گوگل] یک سفر به خانه

(4) تعریف: of, pertaining to, or for aviation or aviators.

- a flying helmet
[ترجمه ترگمان] کلاه ایمنی به سر داشت
[ترجمه گوگل] کلاه ایمنی
- flying school
[ترجمه ترگمان] یک مدرسه پرواز
[ترجمه گوگل] مدرسه پرواز

• traveling through the air; flight
traveling through the air on wings; carried in the wind; quick, swift; passing; escaping
if you take a flying leap or jump, you run forward and jump.
a flying animal is able to fly.
if you get off to a flying start, you start something very well, for example a race or a new job.
with flying colours: see colour.

مترادف و متضاد

پرواز (اسم)
plane, flight, fly, blast off, flying

مسافرت هوایی (اسم)
flying

پرواز کننده (صفت)
volant, flying

بال و پر زن (صفت)
flying

بسرعت گذرنده (صفت)
flying

سریع السیر (صفت)
fast, express, quick, swift, rapid, speedy, flying

پردار (صفت)
flying, fledge, plumate, plumose, plumy

قابل پرواز (صفت)
flying, flyable

in the air, winged


Synonyms: aerial, aeronautical, airborne, avian, drifting, express, flapping, fleet, floating, fluttering, gliding, hovering, mercurial, mobile, on the wing, plumed, soaring, speedy, streaming, swooping, volant, volar, volitant, waving, winging, zooming


Antonyms: ground, grounded


جملات نمونه

1. a flying machine
هواپیما

2. a flying squad
گروه تند واکنشی،گروه ضربت

3. a flying trip
سفر کوتاه و شتاب آمیز

4. formation flying
(هواپیما) پرواز نمایشی،پرواز هماهنگ

5. send flying
1- با شتاب گسیل کردن،با عجله روانه کردن 2- (مثلا با ضربه ی مشت) گیج کردن،پس افکندن،فروکوفتن،تارومار کردن

6. with flying colors
با پیروزی درخشان،با سرفرازی

7. at a flying speed
با سرعت زیاد

8. i am flying tomorrow
فردا (با هواپیما) پرواز می کنم.

9. we are flying to australia but our car is being shipped
ما با هواپیما به استرالیا می رویم ولی اتومبیلمان با کشتی فرستاده می شود.

10. the planes were flying so close to each other that their wings lapped
هواپیماها آنقدر نزدیک به هم پرواز می کردند که بال هایشان لب به لب شده بود.

11. keep the flag flying
به پشتیبانی از مرام (یا وطن و غیره ی خود) ادامه دادن

12. flames and sparks were flying up the chimney
شعله و جرقه از دودکش بخاری بالا می رفت.

13. millions of mosquitoes were flying around the lamp
هزاران هزار پشه دور چراغ پرپر می زدند.

14. we sent the rebels flying
ما یاغیان را تارومار کردیم.

15. an illusion that he was flying like a bird
این توهم که داشت همچون پرنده پرواز می کرد

16. he passed the examination with flying colors
او با سربلندی در امتحان موفق شد.

17. she has a thing about flying
درباره ی پرواز با هواپیما ترس نامعقول دارد.

18. his airplane has the capability of flying faster than sound
این هواپیما توانایی پرواز مافوق صوت را دارد.

19. these airplanes retract their wheels while flying
این هواپیماها هنگام پرواز چرخ های خود را تو می کشند.

20. the little bird made an essay at flying
پرنده ی کوچک کوشید که پرواز کند (بال های خود را آزمود).

21. he was not the first man to think of inventing a flying machine
او اولین کسی نبود که به فکر اختراع یک ماشین پرنده افتاد.

22. it took him many months to evolve his design for a flying machine
ماه ها طول کشید تا طرح ماشین پرنده ی خود را تکمیل کرد.

23. I'm terrified of flying I'd rather go by sea.
[ترجمه ترگمان]من از پرواز وحشت دارم و ترجیح می دهم به دریا بروم
[ترجمه گوگل]من از پرواز می ترسم، من از دریایی می خواهم

24. The geese were flying in a V.
[ترجمه ترگمان]غازها در یک V پرواز می کردند
[ترجمه گوگل]غازها در یک هواپیما پرواز کردند

25. The bat is flying with swiftness.
[ترجمه ترگمان]چوب به سرعت پرواز می کند
[ترجمه گوگل]خفاش با سرعت در حال پرواز است

26. We are flying at an altitude of 6 000 metres.
[ترجمه ترگمان]ما در ارتفاع ۶۰۰۰ متری در پرواز هستیم
[ترجمه گوگل]ما در ارتفاع 6000 متر پرواز می کنیم

27. The aircraft was flying in a northerly direction.
[ترجمه ترگمان]هواپیما در جهت شمال به پرواز درآمد
[ترجمه گوگل]این هواپیما در جهت شمالی پرواز می کرد

28. He was hit in the arm by flying shrapnel.
[ترجمه ترگمان] اون با پرتاب گلوله به دستش ضربه خورد
[ترجمه گوگل]او در پرواز با اسلحه ضربه زد

29. A security guard brought him down with a flying tackle.
[ترجمه ترگمان]یک مامور امنیتی او را با یک توپ پرنده به پایین آورد
[ترجمه گوگل]یک نگهبان امنیتی او را با یک پرواز پرواز آورد

at a flying speed

با سرعت زیاد


a flying trip

سفر کوتاه و شتاب‌آمیز


a flying squad

گروه تند واکنشی، گروه ضربت


پیشنهاد کاربران

something able to fly


کلمات دیگر: