کلمه جو
صفحه اصلی

plunk


معنی : وزش، ضربت، تلپی افتادن، قار قار کردن، صدای تند و خشن دراوردن، با صدای تلپ
معانی دیگر : (سازهای زهی) مضراب کشیدن، (با زخمه یا انگشت و با صدای بلند) زدن، (محکم و با صدای بلند) افکندن، انداختن، گذاشتن، صدای ((تالاپ)) یا ((تلپ)) کردن (plump هم می گویند)، تالاپ، تلپ، تاپ، ونگ، درست، دقیقا، (سازهای زهی) صدای پر طنین ایجاد کردن، ونگ ونگ کردن، صدای ((تاپ)) یا ((شترق)) کردن، (عامیانه) ضربه ی سخت، تو سری محکم، با صدای تالاپ (یا تلپ و غیره)

انگلیسی به فارسی

صدای تند وخشن درآوردن، قار قار کردن، تلپی افتادن،وزش، ضربت، باصدای تلپ


لکه دار کردن، وزش، ضربت، قار قار کردن، تلپی افتادن، صدای تند و خشن دراوردن، با صدای تلپ


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plunks, plunking, plunked
(1) تعریف: (informal) to cause (a string or strings of a musical instrument) to make brief, hollow sounds; pluck.
مشابه: pick

(2) تعریف: to put or throw heavily (often fol. by down).
مشابه: pluck

- I plunked my money down on the counter.
[ترجمه ترگمان] پول را روی پیشخوان گذاشتم
[ترجمه گوگل] من پولم را روی شمارنده گذاشتم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: (informal) to fall or drop heavily (often fol. by down).
مشابه: plump

- The old dog plunked down by the fireside and went to sleep.
[ترجمه ترگمان] سگ پیر کنار بخاری نشست و به خواب رفت
[ترجمه گوگل] سگ قدیمی که از آتشفشان خارج شده و به خواب میرود

(2) تعریف: to make a brief, hollow sound.

- The coin plunked as it hit the bottom of the can.
[ترجمه ترگمان] سکه ای که به کف قوطی می خورد plunked می شود
[ترجمه گوگل] این سکه به عنوان پایین قوطی کشیده شده است
قید ( adverb )
(1) تعریف: (informal) with a brief, hollow sound.

(2) تعریف: directly; exactly.

- It hit plunk in the middle.
[ترجمه ترگمان] در وسط به plunk اصابت کرد
[ترجمه گوگل] آن را در وسط ضربه زدن
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a brief, hollow sound.
مشابه: plump

- He fell with a plunk.
[ترجمه ترگمان] با صدای plunk از زمین بلند شد
[ترجمه گوگل] او سقوط کرد

• sound of a collision, sound of of an impact; sound made when one plucks the strings of a musical instrument
pluck the strings of a musical instrument; cast, throw; fall heavily
with a thud, with a loud sound upon impact

مترادف و متضاد

وزش (اسم)
afflatus, guff, airflow, blast, bop, flatus, whiff, whop, plunk

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

تلپی افتادن (فعل)
plop, plunk

قار قار کردن (فعل)
plunk

صدای تند و خشن دراوردن (فعل)
plunk

با صدای تلپ (قید)
plop, plunk

throw down


Synonyms: drop, dump, plonk, plop, plump, unload


جملات نمونه

1. plunk in the center
درست در وسط

2. plunk down
(عامیانه) پرداختن،سلفیدن

3. the plunk of a kamancheh
صدای ونگ ونگ کمانچه

4. the plunk of horse hooves
صدای تاپ تاپ سم اسب ها

5. Why don't you plunk yourself down with a good book?
[ترجمه ترگمان]چرا خودت رو با یه کتاب خوب خالی نمی کنی؟
[ترجمه گوگل]چرا شما با یک کتاب خوب خود را نمی کنید؟

6. Plunk down your money!
[ترجمه ترگمان]! پولت رو کم کن
[ترجمه گوگل]رها کردن پول خود را!

7. I plunk down a dollar and confront my deepest fears.
[ترجمه ترگمان]یک دلار را پایین می آورم و با عمیق ترین ترس هایم مبارزه می کنم
[ترجمه گوگل]من یک دلار را پایین کشیدم و با عمیق ترین ترس هایم مقابله کردم

8. Marketers usually plunk down the equivalent of $ 40, 000 or so in cash, goods or services for placement.
[ترجمه ترگمان]بازاریابان معمولا معادل ۴۰ هزار دلار یا بیشتر در پول نقد، کالا و یا خدمات برای قرار گیری می کنند
[ترجمه گوگل]بازاریاب معمولا مبلغی معادل 40، 000 دلار یا بیشتر را به صورت نقدی، کالاها یا خدمات برای قرار دادن پایین می آورند

9. Americans love to plunk themselves down in front of the TV.
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها دوست دارند خودشان را جلوی تلویزیون ببینند
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها دوست دارند خود را در مقابل تلویزیون قرار دهند

10. Before you see the plastic surgeon, before you plunk down half a paycheck on that pricey anti-aging cream, in fact, before you do anything, put on sunscreen.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه جراحی پلاستیک را قبل از اینکه نیمی از حقوق خود را در این کرم ضد پیری خریداری کنید، در واقع قبل از این که کاری انجام دهید ضد آفتاب قرار دهید
[ترجمه گوگل]قبل از این که جراح پلاستیک را ببینید، قبل از اینکه شما نصف پولشویی را در کرم ضد پیری بپوشانید، در واقع قبل از انجام هر کار، کرم های ضد آفتاب را بر روی پوست قرار دهید

11. So T-Mobile customers are being asked to plunk down $199 and sign a two-year service agreement for a phone whose freshness date is about to expire.
[ترجمه ترگمان]بنابراین از مشتریان تلفن همراه خواسته می شود ۱۹۹ دلار پیش پرداخت کنند و یک توافقنامه خدمات دو ساله را برای تلفن امضا کنند که قرار است تاریخ آن منقضی شود
[ترجمه گوگل]از این رو مشتریان T-Mobile خواسته اند قیمت 199 دلار را کاهش دهند و قرارداد سرویس دو ساله را برای گوشی هایی که تاریخ شفافیت آنها به پایان رسیده است، امضا کند

12. Glad I bought it and I'd plunk down my hard earned money again.
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که آن را خریدم و دوباره پول را از دست دادم
[ترجمه گوگل]خوشحالم که آن را خریدم و دوباره پول سختی را به دست آوردم

13. I'll plunk for noodles rather than buns.
[ترجمه ترگمان]من به جای کیک ماکارونی برای noodles می سازم
[ترجمه گوگل]من برای رشته فرنگی به جای بنزین پهن می کنم

14. In fact, if you were to plunk down this control on a page in your existing site, it wouldn't operate because the Membership service refuses to disclose cleartext passwords by default.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، اگر شما بخواهید این کنترل را بر روی یک صفحه در سایت فعلی خود پیاده کنید، به این دلیل عمل نخواهد کرد که سرویس عضویت حاضر نیست به طور پیش فرض رمز عبور را فاش کند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، اگر شما این صفحه را در سایت موجود خود قرار داده اید، این کار نمی کند، زیرا سرویس عضویت به طور پیشفرض رمزهای عبور واضح را افشا می کند

15. Before we plunk down our hard-earned money, we consumers like to know that we'll be happy with our purchases.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه پول خود را به دست آوریم، مشتریان دوست دارند بدانند که ما از خرید خود خوشحال خواهیم شد
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه پول خرج شده ما را خراب کنیم، مصرف کنندگان دوست دارند بدانند که ما با خریدمان خوشحال خواهیم شد

She started plunking the (strings on the) guitar.

شروع کرد به گیتار زدن.


The fat lady plunked in the chair.

زن چاق تلپی روی صندلی نشست.


He plunked the books on the table.

کتاب‌ها را تالاپی روی میز انداخت.


the plunk of a kamancheh

صدای ونگ‌ونگ کمانچه


the plunk of horse hooves

صدای تاپ‌تاپ سم اسب‌ها


plunk in the center

درست در وسط


اصطلاحات

plunk down

(عامیانه) پرداختن، سلفیدن


پیشنهاد کاربران

plunk ( plŭngk ) also plonk ( plŏngk, plŭngk )
v. plunked, plunk�ing, plunks also plonked or plonk�ing or plonks
v. tr.
1. To throw or place heavily or abruptly: plunked the money down on the counter.
2. To strum or pluck ( a stringed instrument ) .
v. intr.
1. To drop or fall abruptly or heavily; plump: plunked onto the couch with a sigh of relief.
2. To emit a hollow twanging sound.
n.
1. Informal A heavy blow or stroke.
2. A short hollow twanging sound.
adv. Informal
1. With a short hollow thud.
2. Exactly; precisely: The dart landed plunk in the center of the target.

پر و پیت کردن پرنده, جدا کردن پرها ( قبل از پختن )

In total, global automakers have already plunked down more than $300billion in investments.
Blink down= دانگ گذاشتن


کلمات دیگر: