کلمه جو
صفحه اصلی

corral


معنی : غول، جای اسب و گله، اغل، حصار درست کردن، احاطه کردن
معانی دیگر : طویله، اصطبل (بی طاق)، حصار، کمرا، ستورگاه، در طویله یا ستورگاه نگهداشتن، به درون حصار راندن، جا کردن، (امریکا - خودمانی) به چنگ آوردن، گیر آوردن، تصرف کردن، موضع دفاعی (که با پهلوی هم قرار دادن دلیجان ها به صورت دایره ایجاد می شد)، گیرانداختن، محاصره کردن، گرفتار کردن، (چارپایان را) گردآوری و در یک جا جمع کردن، قرار دادن دلیجان ها به صورت دایره (برای پدافند)، دفاعی که از واگون وعرابه میسازند

انگلیسی به فارسی

آغل، جای اسب و گله، دفاعی که از واگون و عرابه می‌سازند، حصار درست کردن، احاطه کردن


مرجانی، جای اسب و گله، غول، اغل، احاطه کردن، حصار درست کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an enclosed area in which horses or cattle are kept.

(2) تعریف: a defensive enclosure of vehicles such as wagons.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: corrals, corralling, corralled
(1) تعریف: to drive into or keep in or as if in a corral.
مشابه: yard

(2) تعریف: (informal) to get in one's possession; gather; capture.

- He corralled us into going with him.
[ترجمه ترگمان] از ما خواست که با او برویم
[ترجمه گوگل] او ما را به رفتن با او فرستاد

• fenced in area (for horses, cattle, etc.); circle of wagons arranged around a camp
put in a corral; form a circle of wagons
a corral is a space surrounded by a fence where cattle or horses are kept, for example on a ranch or farm.
to corral cattle or horses means to drive them into a corral and keep them there.

مترادف و متضاد

غول (اسم)
hole, ear, cave, cavern, corral, bogy, giant, ogre, colossus, ghoul, gargantua, bugaboo, hobgoblin

جای اسب و گله (اسم)
corral

اغل (اسم)
pen, corral, cote, cratch, home range, kraal, pound

حصار درست کردن (فعل)
corral

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

enclosure


Synonyms: compound, paddock, pen, pound, stockade


enclose


Synonyms: cage, confine, coop up, fence in, lock up, pen, shut in, shut up


Antonyms: set free


جملات نمونه

1. he is going to corral most of the votes
او اکثریت آرا را به دست خواهد آورد.

2. he kept the cows in one corral and the horses in another
او گاوها را در یک حصار و اسب ها را در حصاری دیگر نگهداری می کرد.

3. The kids were kept in the small corral.
[ترجمه ترگمان]بچه ها را در the کوچک نگه می داشتند
[ترجمه گوگل]بچه ها در جبهه کوچک نگهداری می شدند

4. They drove the ponies into a corral.
[ترجمه ترگمان]اسب چه هاشان را به یک اصطبل بردند
[ترجمه گوگل]آنها اسبها را به قارچ کشاندند

5. We could corral them into one big mass of frightened bugs.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم آن ها را به یک توده بزرگ از حشرات که به وحشت افتاده بودند، برگردانیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم آنها را به یک توده بزرگ از اشکالات ترسناک تبدیل کنیم

6. Corral gunfight in Tombstone, Arizona, lasted a minute, and has lived in legend since 188
[ترجمه ترگمان]Corral gunfight در Tombstone آریزونا یک دقیقه به طول انجامید و از سال ۱۸۸ تا کنون در افسانه بوده است
[ترجمه گوگل]جنگجوی Corral در Tombstone، آریزونا، یک دقیقه طول کشید و از سال 188 در افسانه زندگی کرده است

7. That night he slept in the corral beside the horse.
[ترجمه ترگمان]آن شب در کنار اسب به خواب رفت
[ترجمه گوگل]آن شب او در فلفل در کنار اسب خوابید

8. We stood around the corral watching a cowboy saddle the horse.
[ترجمه بهنام] ما در کنار حصار ایستاده بودیم و کاوچرانی که اسبی را زین می کرد تماشا می کردیم.
[ترجمه ترگمان]ما در کنار طویله ایستاده بودیم و یک گاوچران را تماشا می کردیم که اسبش را زین کرده بود
[ترجمه گوگل]ما در اطراف مرجانی ایستاده بودیم که یک اسب کبریویی را می زد

9. Tallis went to the makeshift corral and let the animal out, stroking her bruised face, patting her flanks.
[ترجمه ترگمان]tallis به اصطبل موقتی رفت و حیوان را رها کرد و صورت زخمی او را نوازش کرد
[ترجمه گوگل]تالیس به فلفل موقت رفت و حیوان را بیرون آورد، سرخ کرد و صورتش را کوبید و سرش را تکان داد

10. Workers corral the geese into trucks and ship them off to the slaughterhouse.
[ترجمه ترگمان]کارگران غازها را به کامیون ها corral و آن ها را به کشتارگاه حمل می کنند
[ترجمه گوگل]کارگران غازها را به کامیون ها منتقل می کنند و آنها را به کشتارگاه می فرستند

11. The ranch house, corral and outbuildings have been restored and contain exhibits, photographs and period furniture.
[ترجمه ترگمان]خانه دامداری، corral و outbuildings outbuildings بازسازی شده اند و شامل نمایشگاه ها، عکس و مبلمان دوره هستند
[ترجمه گوگل]خانه مزرعه، مراتع و ساختمان های قدیمی بازسازی شده اند و حاوی نمایشگاه ها، عکس ها و مبلمان دوره ای هستند

12. They had to step outside and corral six other men to help before they could position it tastefully in the showroom.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند بیرون بروند و شش مرد دیگر را آرام کنند تا قبل از اینکه بتوانند موقعیت را با سلیقه در نمایشگاه ببینند، به آن ها کمک کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند به خارج از خانه و مرجان شانزده نفره بروند تا قبل از اینکه بتوانند به راحتی در نمایشگاه حضور پیدا کنند

13. His attempts to corral the tourist trade at the Falls had failed.
[ترجمه ترگمان]تلاش او برای آرام کردن تجارت گردشگری در آبشار ناموفق بود
[ترجمه گوگل]تلاش های او برای ترویج تجارت گردشگری در Falls شکست خورده بود

14. Instead, the government used the block as a corral for an Army camp set up a few blocks away.
[ترجمه ترگمان]در عوض، دولت از بلوک به عنوان a برای اردوگاه ارتش استفاده کرد که چند بلوک آن دورتر بود
[ترجمه گوگل]در عوض، دولت از بلوک به عنوان یک مرغابی برای اردوگاه ارتش چند بلوک دور استفاده می کند

15. But outside the corral stood a fine sorrel with a white blaze across his face.
[ترجمه ترگمان]اما بیرون اصطبل، اسب کرند بلندی بود که شعله های سفیدی بر چهره اش سوسو می زد
[ترجمه گوگل]اما در خارج از مرجانی، یک جسد خوب با یک لکه سفید در سراسر صورتش ایستاده بود

He kept the cows in one corral and the horses in another.

او گاوها را در یک حصار و اسب‌ها را در حصاری دیگر نگه‌داری می‌کرد.


She first corralled the sheep and then milked the cows.

اول گوسفندها را جا کرد و سپس گاوها را دوشید.


Reporters corralled the senator in a corner of the lobby.

خبرنگاران سناتور را در گوشه‌ی سرسرا گیر انداختند.


He is going to corral most of the votes.

او اکثریت آرا را به دست خواهد آورد.


پیشنهاد کاربران

جذب کردن

گرد آمدن
جمع شدن


کلمات دیگر: