1. He was dumbfounded by the allegations.
[ترجمه ترگمان]او از این اتهامات گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او از اتهامات محروم بود
2. She was completely dumbfounded by the news.
[ترجمه ترگمان]از این خبر مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه گوگل]او کاملا از اخبار خائن بود
3. We were completely dumbfounded by her rudeness.
[ترجمه ترگمان]ما از بی نزاکتی او کاملا متحیر شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما به شدت با ناراحتی از او خشنود شدیم
4. He was completely dumbfounded by the incident.
[ترجمه ترگمان]او کاملا از این حادثه حیرت زده شده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از حادثه خسته شده بود
5. This suggestion dumbfounded Joe.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد جو را مات و مبهوت کرد
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد جو را خجالت زده کرد
6. I stood there dumbfounded.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت ایستادم
[ترجمه گوگل]من ایستادم خفه شدم
7. I've seen more than a few hives throwing off a swarm, and never has one failed to transfix me utterly, or to dumbfound everyone else within sight of it.
[ترجمه ترگمان]بیشتر از چند کندو زنبور را دیده ام که یک دسته زنبور را پرت می کند، و هیچ وقت هم نتوانسته است مرا کاملا میخکوب کند، یا هر کس دیگری را در نظر بگیرد
[ترجمه گوگل]من شاهد بیش از چند طناب طلایی شده بودم و هرگز نتوانستم به طور کامل از بین ببرم و یا هر کس دیگری را در معرض آن قرار دهم