کلمه جو
صفحه اصلی

brouhaha


جنجال، سر و صدا، قیل و قال، ولوله، های هوی

انگلیسی به فارسی

جنجال، سر‌و‌صدا، قیل و قال، ولوله، های‌وهوی


brouhaha


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: spirited noise, discussion, or confusion among many people; commotion; hubbub.

- A brouhaha ensued after the winner was announced.
[ترجمه Behnam] بعد از اینکه برنده اعلام شد یک جنجال به پا شد.
[ترجمه ترگمان] پس از این که برنده اعلام شد یک brouhaha پس از اعلام برنده اعلام شد
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه برنده اعلام شد، یک brouhaha ایجاد شد

(2) تعریف: an event involving such commotion.

• disorder, confusion

جملات نمونه

1. The inevitable scientific brouhaha proceeded, but this time it took on an angry timbre that no one would have predicted.
[ترجمه ترگمان]The علمی اجتناب ناپذیر به راه خود ادامه داد، اما این بار با صدای خشم آلودی ادا شد که هیچ کس پیش بینی نمی کرد
[ترجمه گوگل]برادری علمی اجتناب ناپذیری پیش رفت، اما این بار آن را به یک طوفان عصبانی که هیچ کس پیش بینی نمی کرد، برداشت

2. Anyway, they've seized on this legal brouhaha as an example of Albion's perfidy, so to speak.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، آن ها این brouhaha قانونی را به عنوان نمونه ای از بی وفایی Albion اثبات کرده اند تا بتوانند حرف بزنند
[ترجمه گوگل]به هر حال، آنها به عنوان نمونه ای از جعل البیون به این بروشور قانونی دست زده اند

3. Budget cuts set off a whole new brouhaha at the university.
[ترجمه ترگمان]کاهش بودجه مجموعه جدیدی از brouhaha را در دانشگاه آغاز کرد
[ترجمه گوگل]کاهش بودجه دانشگاه آزاد اسلامی،

4. And while all this brouhaha was going on Richard Harris was getting up Heston's famously broken nose.
[ترجمه ترگمان]و در حالی که همه این brouhaha در حال رفتن به سمت ریچارد هریس بود، بینی شکسته Heston را بالا می برد
[ترجمه گوگل]و در حالی که تمام این brouhaha در حال رفتن بر روی ریچارد هریس افتادن معروف شکسته بینی هوندا بود

5. The infant formula brouhaha created a monster which may yet check and balance the dread corporation: the multinational pressure group.
[ترجمه ترگمان]فرمول نوزاد brouhaha یک هیولا ایجاد کرده است که ممکن است در حال بررسی و تعادل شرکت وحشت باشد: گروه فشار چند ملیتی
[ترجمه گوگل]تعبیر خواب نوزاد باعث ایجاد یک هیولایی شد که هنوز ممکن است گروه فشار و فشار بین المللی را بررسی و متعادل سازد

6. Mayor Richard Greene dismissed the brouhaha as a media-driven invention.
[ترجمه ترگمان]شهردار ریچارد گرین این brouhaha را به عنوان یک اختراع مبتنی بر رسانه عزل کرد
[ترجمه گوگل]شهردار ریچارد گرین بروداخا را به عنوان اختراع رسانه ای هدایت کرد

7. Among the cast of clowns is the Brouhaha theatre group and poet Jegsy Dodd.
[ترجمه ترگمان]در میان نقش دلقک، گروه تئاتر Brouhaha و شاعر Jegsy داد است
[ترجمه گوگل]در میان بازیگران دلقک گروه تئاتر Brouhaha و شاعر Jegsy Dodd است

8. I think for example of the brouhaha over Mike Tyson.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، این بی نظمی بین \"مایک تایسون\" - ه
[ترجمه گوگل]من برای مثال از brouhaha بیش از مایک تایسون فکر می کنم

9. Is all this brouhaha justified? In the short term, yes.
[ترجمه ترگمان]آیا همه این brouhaha موجه است؟ در کوتاه مدت، بله
[ترجمه گوگل]آیا همه این brouhaha توجیه است؟ در کوتاه مدت، بله

10. The brouhaha comes as TBWA pitching to retain ad duties for Visa.
[ترجمه ترگمان]The به عنوان pitching TBWA برای حفظ وظایف خود برای ویزا به دست می آید
[ترجمه گوگل]این توافقنامه به عنوان TBWA برای حفظ وظایف آگهی ویزا صورت می گیرد

11. A brouhaha by the football players resulted in three black eyes.
[ترجمه ترگمان]بازی بازیکنان فوتبال به سه چشم سیاه ختم شد
[ترجمه گوگل]یک بروشه توسط بازیکنان فوتبال باعث سه چشم سیاه شد

12. And Cibelli is disgusted with the brouhaha.
[ترجمه ترگمان]و \"Cibelli\" از این بی نظمی خیلی بدش میاد
[ترجمه گوگل]و Cibelli با brouhaha نفرت انگیز است

13. Is all this brouhaha justified?
[ترجمه ترگمان]همه این بی نظمی رو توجیه می کنه؟
[ترجمه گوگل]آیا همه این brouhaha توجیه است؟

14. However, there are two lessons to be learned from the brouhaha of the past week: one specific, one general.
[ترجمه ترگمان]با این حال، از brouhaha هفته گذشته دو درس وجود دارد: یک مورد خاص، یک ژنرال
[ترجمه گوگل]با این حال، دو درس از brouhaha از هفته گذشته یک خاص، یک عمومی وجود دارد

پیشنهاد کاربران

هیاهو
همهمه

درواقع به دعواهایی که تعداد زیادی آدم کتک کاری میکنن میگن


کلمات دیگر: