کلمه جو
صفحه اصلی

رشک بردن

فارسی به انگلیسی

envy, grudge

فرهنگ فارسی

حسادت کردن . حسد ورزیدن . رشک کردن

لغت نامه دهخدا

رشک بردن. [ رَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) حسادت کردن. حسد ورزیدن. رشک کردن. ( یادداشت مؤلف ). غار. غیر. ( دهر ). رشک خوردن. حسد بردن. رشکین شدن. ( ناظم الاطباء ). اضباب. ( منتهی الارب ) :
همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم
به مرگ بومثل و مرگ شاکر جلاب.
ابوطاهر خسروانی.
خنک آن کسی را کز او رشک برد
کسی کاو به بخشایش اندر بمرد.
عنصری.
همی رشک برد از زن خویش مرد
گه حمله مردوار علی.
ناصرخسرو.
در بزم رشک برده از او شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار.
انوری.
سیمرغ به نامه بردن فتح
می رشک برد کبوتران را.
خاقانی.
رشک بر دوست بر فزونتر از آنک
بر زن اختیارکرده خویش.
خاقانی.
ما شرف داریم و غیری نعمت از درگاه شاه
رشک بردن بهر نعما برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند.
سعدی.
دانی کدام خاک براو رشک می برم
آن خاک نیک بخت که در رهگذار اوست.
سعدی.
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
که التفات کند چون تو مجلس آرایی.
سعدی.
دوش بر نعش رفیعی رشکها بردم که تو
همرهش گریانتر ازاهل عزا می آمدی.
رفیعی ( از آنندراج ).
نَأل ، نَاءَل ، نَاءَلان ، نَئیل ؛ رشک بردن و بد خواستن کسی را. ( منتهی الارب ). || غبطه خوردن. ( یادداشت مؤلف ).

جدول کلمات

حسد

پیشنهاد کاربران

حال و روز کسی را آرزو داشتن بی آن که خواهان زوال آن باشیم

غیرت ، تعصب، حمیت


کلمات دیگر: