کلمه جو
صفحه اصلی

dot


معنی : نقطه، خال، لکه، نقطه دار کردن
معانی دیگر : مخفف: وزارت ترابری، خجک، نکته، لکه ی کوچک، داغ کوچک، خالچه، گردی (کوچک)، با نقطه مشخص کردن، نقطه نقطه کردن، خال خال کردن، نقطه چین کردن، (ریاضی) علامت اعشار، نشان دهگان، (تلگراف) نقطه (در مقابل خط: dash)، مهریه (بیشتر می گویند: dowry)

انگلیسی به فارسی

نقطه، لکه، خال، نقطه دار کردن


نقطه، خال، لکه، نقطه‌دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

• spot, speck
mark with a dot or dots
a dot is a very small round mark.
if things are dotted around a particular area, they are scattered around it in small groups.
if something happens on the dot, it happens at exactly the right time.
see also dotted.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] کد استانداردی که از سوی اداره حمل و نقل آمریکا (US Departmant of Tarnsportation) برای روغن ترمزهای هیدرولیک تعیین شده است.در بازار سه نوع روغن ترمز DOT3, DOT4, DOT5 وجود دارد. شماره DOT بزرگتر نشان دهنده بیشتر بودن دمای جوش روغن ترمز و در نتیجه کیفیت بهتر آن است.
[عمران و معماری] نقطه چین
[کامپیوتر] نقطه - کاراکتر نقطه (0) که عمدتاً درنام فایلها و آدرسهای اینترنت به کار می رود. - نقطه
[برق و الکترونیک] نقطه
[ریاضیات] نقطه، نقطه گذاردن، خال

مترادف و متضاد

Synonyms: atom, circle, dab, droplet, fleck, flyspeck, grain, iota, jot, mite, mote, particle, period, pinpoint, point, speck, spot, tittle


make spot(s)


Synonyms: bespeckle, dab, dabble, fleck, freckle, pepper, pimple, sprinkle, stipple, stud


نقطه (اسم)
stop, ace, speck, point, spot, dot, part, jot, period, mark, prick, mote, minim, iota, plot, fleck, full stop, splotch, punctation, speckle, tittle

خال (اسم)
blotch, speck, spot, dot, mote, beauty spot, mole, freckle, mother's mark, stigma, pip, fleck, speckle

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

نقطه دار کردن (فعل)
dot

tiny mark, drop


جملات نمونه

There is a dot on the "i".

روی «i» یک نقطه است.


From a distance those islands appeared as tiny dots.

از فاصله‌ی دور آن جزایر همچون نقطه‌های کوچک دیده می‌شد.


Put a dot in front of those who have come.

جلو اسم آنهایی که آمده‌اند یک نقطه بگذار.


the telltale dots of measles

لکه‌های آشکار (بیماری) سرخک


polka dot

خال خال، خالدار


a dotted line

خط نقطه‌چین، خط مقطع، خط نقطه‌ای


1. dot and carry
ده بر یک

2. dot one's i's and cross one's t's
بسیار دقت کردن

3. polka dot
خال خال،خال دار

4. fishing villages dot the coast
ساحل از دهکده های ماهی گیران پوشیده شده است.

5. put a dot in front of those who have come
جلو اسم آنهایی که آمده اند یک نقطه بگذار.

6. on the dot
(عامیانه) درست سر ساعت،درست به موقع

7. the year dot
(انگلیس - خودمانی) سال ها پیش

8. there is a dot on the "i"
روی "i" یک نقطه است.

9. The island is a small green dot on the map.
[ترجمه ترگمان]جزیره یک نقطه سبز کوچک روی نقشه است
[ترجمه گوگل]این جزیره یک نقطه سبز کوچک در نقشه است

10. The President's address is WWW dot Whitehouse dot. gov.
[ترجمه ترگمان]آدرس رئیس جمهور WWW نقطه Whitehouse است دولت
[ترجمه گوگل]آدرس رئیس جمهور نقطه دیتا وایتهایوس WWW است دولت

11. He's very punctual always arrives on the dot.
[ترجمه ترگمان]او خیلی وقت شناس و وقت شناس به نقطه می رسد
[ترجمه گوگل]او بسیار دقیق است همیشه به نقطه می رسد

12. There is a dot between 6 and 0.
[ترجمه ترگمان]یک نقطه بین ۶ تا ۰ وجود دارد
[ترجمه گوگل]نقطه ای بین 6 و 0 وجود دارد

13. Small coastal towns dot the landscape.
[ترجمه ترگمان]شهره ای ساحلی کوچک، چشم انداز را بررسی می کنند
[ترجمه گوگل]شهرهای ساحلی کوچک نقطه چشم انداز

14. Mr Green arrived at six on the dot .
[ترجمه ترگمان]آقای گرین به ساعت شش رسید
[ترجمه گوگل]آقای سبز در نقطه ای به 6 نقطه رسید

15. The island was just a dot on the horizon.
[ترجمه ترگمان]این جزیره فقط یک نقطه در افق بود
[ترجمه گوگل]این جزیره فقط یک نقطه در افق بود

16. The three o'clock train arrived on the dot.
[ترجمه ترگمان]قطار ساعت سه به نقطه رسید
[ترجمه گوگل]قطار سه ساعت وارد نقطه شد

17. The plane landed at two o'clock on the dot.
[ترجمه ترگمان]هواپیما ساعت دو در نقطه فرود آمد
[ترجمه گوگل]هواپیما دو ساعت در نقطه فرود آمد

Rustic houses dotted the landscape.

خانه‌های روستایی چشم‌انداز را نقطه‌نقطه کرده بودند.


Fishing villages dot the coast.

ساحل از دهکده‌های ماهیگیران پوشیده شده است.


dot and carry

ده بر یک


اصطلاحات

dot one's i's and cross one's t's

بسیار دقت کردن


dotted line

خط نقطه‌چین


on the dot

(عامیانه) درست سر ساعت، درست به موقع


the year dot

(انگلیس - عامیانه) سالها پیش


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Department Of Transportation
موضوع: سازمانی
وزارت ترابری ایالات متحده آمریکا (United States Department of Transportation) یکی از پانزده وزارتخانه های دولت فدرال ایالات متحده آمریکا است.
مقر سازمان در واشنگتن است.

پیشنهاد کاربران

damage over time

نقطه ، لکه ، خال

فرهنگ عناوین حرفه ها

The Dictionary of Occupational Titles

پراکندن، پراکنده شدن

نقطه

نقطه گذاری کردن

پایان دادن، پایان یافتن

پوشاندن

پر کردن

The deer picturesquely dotted the meadows in 1832

نقطه ای


کلمات دیگر: