کلمه جو
صفحه اصلی

exhausting


معنی : خروجی، طاقت فرسا، خستگی اور
معانی دیگر : خسته کننده

انگلیسی به فارسی

خسته کننده، طاقت فرسا، خروجی، خستگی اور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: causing great physical fatigue.
مشابه: tiring

- It was an exhausting hike to the top of the cliff, so we rested for some time before going back down.
[ترجمه برهان] پیاده روی خسته کننده ای بود برای بالا رفتن از صخره به خاطر همین موقع برگشت کمی استراحت کردیم
[ترجمه ترگمان] پیاده روی خسته کننده ای بود به بالای صخره، برای همین مدتی قبل از اینکه به پایین برویم استراحت کردیم
[ترجمه گوگل] این یک پیاده روی خسته کننده به بالای صخره بود، بنابراین قبل از رفتن به عقب، برای مدت زمان استراحت کردیم

(2) تعریف: causing great mental fatigue.
مشابه: tiring

- The final exam was exhausting; I was writing for three hours.
[ترجمه Dss] امتحان خسته کننده ای بود . من سه ساعت مشغول به نوشتن بودم.
[ترجمه زهرا] امتحان نهایی خسته کننده ای بود. من سه ساعت مشغول نوشتن بودم.
[ترجمه Black ship] امتحان نهایی طاقت فرسا بود من ۳ ساعت مشغول نوشتن بودم
[ترجمه مهرآفرین] امتحان فاینال یا نهایی خسته کننده بود من برای سه ساعت در حال نوشتن بودم
[ترجمه .] امتحان نهایی خسته کننده بود . من سه ساعت در حال نوشتن بودم .
[ترجمه ترگمان] امتحان نهایی خسته کننده بود؛ سه ساعت مشغول نوشتن بودم
[ترجمه گوگل] آزمون نهایی خسته کننده بود من برای سه ساعت نوشتم

• tiring, draining

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] تخلیه هوا : بیرمن راندن هوای موجود در لا به لای قطعات داخل قوطی و فضای بالای قوطی یا بسته های دیگر است که معمولا با حرارت دادن،داغ پر کردن،ایجاد خلا،و بخار دادن بالای قوطی صورت میگیرد.

مترادف و متضاد

خروجی (صفت)
deferent, discharging, exhausting

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

خستگی اور (صفت)
exhausting, irksome

جملات نمونه

1. The most exhausting thing in life is being insincere.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین چیز زندگی، insincere است
[ترجمه گوگل]اذیت کننده ترین چیز در زندگی، بی پروایی است

2. It's exhausting commuting from Brighton to London every day.
[ترجمه Avin💋] این خسته کننده هست که هر روز از برایتون به لندن رفت و آمد کنی.
[ترجمه ترگمان]از رفتن به لندن هر روز از \"برایتون\" تا لندن خسته کننده است
[ترجمه گوگل]هر روز از برایتون به لندن رفت و آمد می کند

3. This work is physically exhausting and emotionally draining.
[ترجمه ترگمان]این کار از نظر فیزیکی خسته کننده و از لحاظ احساسی تخلیه است
[ترجمه گوگل]این کار از لحاظ جسمی و تخلیه عاطفی است

4. It had been an exhausting day.
[ترجمه 😁😁😁] من یک روزخسته کننده داشتم
[ترجمه ترگمان]روز خسته کننده ای بود
[ترجمه گوگل]این یک روز خسته کننده بود

5. This is exhausting work, but I manage to keep going somehow.
[ترجمه ترگمان]این کار خسته کننده است، اما من سعی می کنم که به طریقی به آن ادامه بدهم
[ترجمه گوگل]این کار خسته کننده است، اما من می توانم به نحوی ادامه دهم

6. Trainee commandos are put through an exhausting assault course.
[ترجمه ترگمان]کماندوهای Trainee از طریق یک مسیر حمله خسته کننده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]کماندوهای کارآموز از طریق یک دوره یارانه ی خسته کننده اجرا می شوند

7. It was an exhausting schedule she had set herself.
[ترجمه ترگمان]برنامه خسته کننده ای بود که او برای خودش برنامه ریزی کرده بود
[ترجمه گوگل]این یک برنامه خسته کننده بود که خودش خودش را تنظیم کرده بود

8. After an exhausting few weeks I needed some time to recuperate.
[ترجمه ترگمان]بعد از چند هفته خسته کننده، به کمی زمان نیاز داشتم تا بهبود پیدا کنم
[ترجمه گوگل]پس از چند هفته خسته کننده، برای بازپرداخت نیاز داشتم

9. We are in danger of exhausting the world's oil supply .
[ترجمه ترگمان]ما در خطر نابودی ذخایر نفت جهان قرار داریم
[ترجمه گوگل]ما در معرض تهدید عرضه نفت جهان هستیم

10. The police have spent an exhausting day searching the woods.
[ترجمه ترگمان]پلیس روز خسته کننده ای رو در جستجوی جنگل سپری کرده
[ترجمه گوگل]پلیس یک روز خسته کننده را در جنگل گذرانده است

11. I find her exhausting to be with—she's too intense.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، خسته کننده است که با او باشد - او بیش از حد مشتاق است
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که او بسیار سخت است

12. The trip has been exhausting and I'll be glad to be home.
[ترجمه ترگمان]سفر خسته کننده بود و من خوشحال میشم که خونه باشم
[ترجمه گوگل]این سفر خسته کننده است و من خوشحال خواهم شد که در خانه باشم

13. This exhausting work is enough to run everyone down.
[ترجمه ترگمان]این کار خسته کننده کافیه تا همه رو نابود کنه
[ترجمه گوگل]این کار خسته کننده به اندازه کافی برای اجرای همه افراد است

14. They've just finished an exhausting 75-date European tour.
[ترجمه ترگمان]آن ها تازه یک سفر خسته کننده ۷۵ ساله اروپایی را به پایان رسانده اند
[ترجمه گوگل]آنها فقط یک تور اروپایی 75 روزه اروپایی خسته کننده را به پایان رسانده اند

پیشنهاد کاربران

خسته کننده

exhausting things make you very tired

خسته کننده _طاقت فرسا _حوصله سربر

طاقت فرسا

خسته کننده_ طاقت فرسا

خستگی

خسته کننده _طاقت فرسا _خسته آور😏

it was an exhausting day for clerks because they had worked for 12 hours

تخلیه هوا

چیزی که باعث بشه خسته شی
حالا بماند اون چیزه چیه

Make you tired

make yourtired


فرسایش، فرسودگی
فرساینده، فرسوده کننده

خسته کننده tiring
Exhausting things make you very tired


فارسی : خسته کننده
اینگلیسی :exhausting things make you very tired

Means tiring
یعنی خسته کننده ( خسته آور )

exhausting ( adj ) = بسیار خسته کننده، به شدت طاقت فرسا، کمر شکن، ازبین رفتنی یا تمام شدنی ( در مورد منابع )

exhausting activity = فعالیت به شدت طاقت فرسا
exhausting resources = منابع تمام شدنی، منابع از بین رفتنی

example:
I've had an exhausting day.
روز بسیار خسته کننده ای داشته ام.

فرسایشی



کلمات دیگر: