کلمه جو
صفحه اصلی

wholesale


معنی : عمدهفروشی، عمدهفروشی کردن، بطور یکجا
معانی دیگر : کلان فروشی، بنکدار، در سطح گسترده، در مقیاس وسیع، چکی، (به صورت ) یکجا، گسترده، قلمب، قلمبه، سرجمع، گته، بی تمایز، همگانی، به طور گسترده، سرتاسری، به کلی، یکجا، کلان فروختن

انگلیسی به فارسی

عمده فروشی، بطور یکجا، عمده فروشی کردن


عمده فروشی، عمدهفروشی، عمدهفروشی کردن، بطور یکجا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the sale of goods in large quantity and at less than the price charged to customers buying in small amounts. (Cf. retail.)

- Our company only deals in wholesale.
[ترجمه Sara] شرکت ما فقط به صورت عمده فروشی توزیع می کند.
[ترجمه ترگمان] شرکت ما تنها در عمده فروشی سر و کار دارد
[ترجمه گوگل] شرکت ما تنها در عمده فروشی معاملات
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or carrying on the sale of goods at wholesale.

- Even at the wholesale price, these are pretty expensive.
[ترجمه ترگمان] حتی در قیمت عمده فروشی، اینها بسیار گران قیمت هستند
[ترجمه گوگل] حتی در قیمت عمده فروشی، این بسیار گران است
- There is a wholesale fish market by the pier.
[ترجمه Sara] یک فروشگاه عمده فروشی ماهی کنارِ اسکله وجود دارد.
[ترجمه ترگمان] یک بازار عمده فروشی ماهی در اسکله وجود دارد
[ترجمه گوگل] یک بازار عمده فروشی ماهی توسط اسکله وجود دارد

(2) تعریف: widespread, large-scale, or indiscriminate.
متضاد: partial

- The battle was one of wholesale slaughter.
[ترجمه ترگمان] نبرد یکی از wholesale قتل عام بود
[ترجمه گوگل] نبرد یکی از کشتارهای عمده بود
قید ( adverb )
(1) تعریف: at the wholesale price.

- We can buy the plates wholesale, but we would have to buy at least a hundred.
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم صفحات را به طور عمده بخریم، اما باید دست کم صد دلار بخریم
[ترجمه گوگل] ما می توانیم بشقاب های بزرگ را خریداری کنیم، اما ما مجبور به خرید حداقل صد است

(2) تعریف: in great numbers, on a large scale, or indiscriminately.
متضاد: selectively

- The disease spread wholesale across the region.
[ترجمه ترگمان] این بیماری در سرتاسر منطقه شیوع پیدا کرده است
[ترجمه گوگل] این بیماری در سراسر منطقه گسترش یافته است
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: wholesales, wholesaling, wholesaled
مشتقات: wholesaler (n.)
• : تعریف: to sell, engage in selling, or be sold at wholesale.

- Our company wholesales our machine-made products.
[ترجمه ترگمان] شرکت ما محصولات ساخت ماشین ما را تبلیغ می کند
[ترجمه گوگل] شرکت ما به طور عمده محصولات ماشینی تولید می کند

• sale of goods to retailers in mass quantities
buy or sell in large quantities at a reduced price
pertaining to or engaged in the sale of goods to retailers in mass quantities; being on a large scale
on a large scale; in large quantities; at a wholesale price
you use wholesale to refer to the activity of buying and selling goods cheaply in large quantities, especially the activity of selling goods to shopkeepers who then sell them to the general public.
you also use wholesale to describe something you consider undesirable or unpleasant that you think is done to an excessive extent.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] عمده فروشی
[ریاضیات] عمده فروشی، کلی فروشی

مترادف و متضاد

all-inclusive


عمده فروشی (اسم)
wholesale

عمده فروشی کردن (فعل)
wholesale

بطور یکجا (قید)
wholesale

Synonyms: broad, bulk, complete, comprehensive, extensive, far-reaching, general, in bulk, indiscriminate, in quantity, in the mass, large-scale, mass, overall, quantitative, sweeping, total, wide-ranging, widespread


Antonyms: part, partial, retail


جملات نمونه

1. The wholesale price of milk is six cents a quart lower than retail.
قیمت عمده فروشی شیر در هر کوارت، شش سنت کمتر از خرده فروشی آن است

2. Many people were angered by the wholesale slaughter of birds.
بسیاری از مردم از کشتار گسترده پرندگان عصبانی می شوند

3. By buying my ties wholesale I save fifteen dollars a year.
با خرید تخم مرغ به قیمت عمده فروشی هر سال پانزده دلار پس انداز می کنم

4. wholesale criticism
انتقاد گسترده

5. wholesale prices
قیمت های عمده فروشی

6. a wholesale merchant
تاجر عمده فروش

7. the wholesale massacre of civilians
کشتار همگانی غیر نظامیان

8. at wholesale
1- به قیمت عمده فروشی 2- به میزان عمده فروشی

9. by wholesale
1- به قیمت عمده فروشی 2- از طریق عمده فروشی 3- به طور گسترده،به مقیاس وسیع،یک باره،یکجا

10. they rejected our proposals wholesale
پیشنهادات ما را به کلی رد کردند.

11. they killed off the mice by wholesale
موش ها را یکجا کشتند.

12. the retail price of each commodity is higher than its wholesale price
بهای خرده فروشی هر کالا از بهای عمده فروشی آن بیشتر است.

13. Such shoes usually wholesale for much less.
[ترجمه ترگمان]این کفش ها معمولا به طور عمده به طور عمده به فروش می رسند
[ترجمه گوگل]این کفش ها معمولا برای خیلی کمتر است

14. A wholesale rush from the burning stores.
[ترجمه ترگمان]یک هجوم دسته جمعی از فروشگاه های در حال سوختن
[ترجمه گوگل]عجله عمده فروشی از فروشگاه های سوختن

15. These young people die wholesale from heroin overdoses.
[ترجمه ترگمان]این جوانان به طور عمده از مصرف بیش از حد اعتیاد جان خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل]این جوانان بزرگتر از مصرف بیش از حد هروئین میمیرند

16. I am in the wholesale trade.
[ترجمه ترگمان]من در این عمده فروشی کار می کنم
[ترجمه گوگل]من در تجارت عمده فروشی هستم

17. What the system needs is wholesale reform.
[ترجمه ترگمان]آنچه که سیستم نیاز دارد اصلاح کامل است
[ترجمه گوگل]سیستم مورد نیاز اصلاحات عمده فروشی است

18. They wholesale the T - shirts at $ 5 each.
[ترجمه ترگمان]قیمت هر کدام ۵ دلار است
[ترجمه گوگل]آنها تی شرت های 5 دلاری را به فروش می رسانند

19. Some shopkeepers closed early to prevent the wholesale destruction of their property by the hooligans.
[ترجمه ترگمان]برخی مغازه داران زود تعطیل شدند تا از تخریب عمده اموالشان توسط اراذل جلوگیری کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از مغازه داران برای جلوگیری از تخریب اموال توسط حراست ها، زود هنگام بسته شدند

20. I can get it for you wholesale.
[ترجمه ترگمان]من می توانم این کار را به خاطر شما به عهده بگیرم
[ترجمه گوگل]من می توانم آن را برای شما عمده فروشی

21. Wholesale slaughter was carried out in the name of progress.
[ترجمه ترگمان]قتل عام زیادی به نام پیشرفت صورت گرفت
[ترجمه گوگل]کشتار عمده به نام پیشرفت انجام شد

22. She's in the wholesale fruit trade.
[ترجمه ترگمان]این عمده فروشی میوه است
[ترجمه گوگل]او در تجارت میوه فروشی عمده فروشی است

wholesale prices

قیمت‌های عمده‌فروشی


a wholesale merchant

تاجر عمده‌فروش


wholesale criticism

انتقاد گسترده


the wholesale massacre of civilians

کشتار همگانی غیر نظامیان


They rejected our proposals wholesale.

پیشنهادات ما را به کلی رد کردند.


They killed off the mice by wholesale.

موشها را یکجا کشتند.


اصطلاحات

at wholesale

1- به قیمت عمده‌فروشی 2- به میزان عمده‌فروشی


by wholesale

1- به قیمت عمده‌فروشی 2- از طریق عمده‌فروشی 3- به‌طور گسترده، به مقیاس وسیع، یک باره، یکجا


پیشنهاد کاربران

به طور عمده، عمدتا

اگر صفت باشد : وسیع ، گسترده ، عمده

e. g. Eighty - five cents, wholesale
عمده فروشی، 85 سنت

عمده فروشی

in large amounts as well as less costly


کلمات دیگر: