1. his arguments lacked consistency
بحث های او پیوستگی منطقی نداشت.
2. the need for consistency and continuity in government policy
نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت
3. boil the grape juice to the consistency of syrup
آب انگور را آنقدر بجوشانید تا به غلظت شیره برسد.
4. he followed his own advice with consistency
او از معتقدات خودش با ثبات رای پیروی می کرد.
5. His views lack consistency: one day he's a conservative, the next he's a liberal.
[ترجمه مسیح پویا] نگرش های او فاقد بهم - پیوستگی منطقی است:یک روز محافظه کار است، فردای همان روز لیبرال.
[ترجمه مینا] نگر شهای او انسجام ندارند یک روز محافظه کار و روز بعد آزادی خواه است
[ترجمه ترگمان]دیدگاه او سازگاری ندارد: یک روز او یک محافظه کار است، بعد یک لیبرال است
[ترجمه گوگل]دیدگاه های او یک روز یکپارچه نیست؛ او محافظه کار است، بعد او یک لیبرال است
6. He scores goals with remark-able consistency.
[ترجمه ترگمان]او به ثبات و ثبات اشاره می کند
[ترجمه گوگل]او اهداف را با قاطعیت قابل قبول نمره می دهد
7. He has shown remarkable consistency in his exam results.
[ترجمه ترگمان]او ثبات قابل توجهی در نتایج امتحان خود نشان داده است
[ترجمه گوگل]او در نتایج امتحانش قوت قابل توجهی نشان داده است
8. Consumer groups are demanding greater consistency in the labelling of food products.
[ترجمه ترگمان]گروه های مصرف کننده نیاز به سازگاری بیشتر در برچسب زدن محصولات غذایی دارند
[ترجمه گوگل]گروه های مصرف کننده خواستار انطباق بیشتر در برچسب زدن محصولات غذایی هستند
9. She loved the creamy consistency of fresh paint.
[ترجمه ترگمان]رنگ کرم رنگ را دوست داشت
[ترجمه گوگل]او قهوه رنگ تازه را دوست داشت
10. Mix flour and liquid to the right consistency.
[ترجمه ترگمان]آرد و مایع مخلوط شده را به استحکام مناسب مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]آرد و مایع را به قوام راست مخلوط کنید
11. Beat the ingredients together to a creamy consistency.
[ترجمه ترگمان]مواد را با هم بزنید تا استحکام کرم داشته باشید
[ترجمه گوگل]مواد تشکیل دهنده را به یک قوام کرم تبدیل کنید
12. Beat the eggs up to a frothy consistency.
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ ها را با یک سازگاری frothy خرد کنید
[ترجمه گوگل]تخم مرغ را تا یک قوسی ضخیم بچینید
13. It's important to show some consistency in your work.
[ترجمه ترگمان]مهم است که در کارتان ثبات پیدا کنید
[ترجمه گوگل]مهم است که در کار خود نشان داده شود
14. Knead the dough to the right consistency.
[ترجمه ترگمان]خمیر را به استحکام مناسب وصل کنید
[ترجمه گوگل]خمیر را به قوام راستی خرد کنید
15. Consistency of performance depends on several factors.
[ترجمه ترگمان]ثبات عملکرد به چندین عامل بستگی دارد
[ترجمه گوگل]ثبات عملکرد بستگی به عوامل متعددی دارد