1. worth one's (or its) weight in gold
بسیار پرارزش
2. worth one's salt
دارای ارزش کافی (در مقابل مزدی که می گیرد یا در برابر هزینه ی آن)
3. worth one's salt
مستحق حقوق و مزایایی که می گیرد،زبده،کارآمد
4. worth one's while
مفید،به درد خور،چیزی که به وقتش می ارزد
5. worth one's while
سودمند،قابل صرف وقت
6. his worth is estimated anywhere from ten to twelve million dollars
ثروت او را بین ده تا دوازده میلیون دلار تخمین می زنند.
7. his worth is warrant for his welcome hither
(شکسپیر) ارجمندی او ایجاب می کند که در اینجا به او خوش آمد گفته شود.
8. ideas worth fighting for
عقایدی که ارزش جنگیدن را دارند
9. the worth of a canadian dollar
ارزش یک دلار کانادا
10. woe worth the day
اندوهی که برای آن روز مناسب بود
11. (be) worth an effort
ارزش جد و جهد را داشتن،به کوشش ارزیدن
12. anything worth doing is worth doing well
هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد ارزش آن را دارد که خوب انجام شود
13. not worth a continental
(امریکا) ارزش یک پول سیاه را نداشتن،یک غاز نیرزیدن
14. not worth a damn
(عامیانه - ناپسند) بی ارزش،خیلی بد
15. not worth a damn (or a straw etc. )
کاملا بی ارزش
16. not worth a fig
کاملا بی ارزش
17. not worth a red cent
یک غاز هم نیارزیدن،یک پول سیاه هم ارزش نداشتن
18. not worth a shit
(خودمانی) بی ارزش،بی مصرف،اصلا به درد نخور
19. not worth a whoop
(امریکا - عامیانه) کاملا بی ارزش
20. not worth the paper it's written on
(قرار داد یا دست نوشته) بی اعتبار،بی ارزش
21. a dollar's worth of apples
سیب به اندازه ی یک دلار
22. a man worth half of million
مردی که نیم میلیون دارایی دارد
23. a man's worth does not depend on his office; rather the worth of his office depends on him
نه به منصب بود بلندی مرد / بلکه منصب شود به مرد بلند
24. an hour's worth of hard work
به اندازه ی یک ساعت کار سخت
25. any teacher worth his salt knows that
هر معلم واقعی آن (چیز) را می داند.
26. it isn't worth my while to go to that meeting
رفتن به آن جلسه برای من صرف نمی کند.
27. it isn't worth the bother
به دردسرش نمی ارزد.
28. it's not worth a hill of beans!
اصلا ارزش ندارد!
29. it's not worth a hoot
یک پشیز هم نمی ارزد.
30. it's not worth shucks
یک غاز هم نمی ارزد.
31. it isn't worth a bean
(خودمانی) یک شاهی نمی ارزد،یک غاز هم نمی ارزد
32. one's money's worth
به اندازه ی میزان پول صرف شده،به قدر ارزش پولی که داده شده
33. it is not worth a tinker's damn
یک غاز هم نمی ارزد.
34. this book is worth reading
این کتاب ارزش خواندن را دارد.
35. to estimate the worth of a gold watch
قیمت یک ساعت طلا را تخمین زدن
36. (a game) not worth the candle
کاری که به زحمتش نمی ارزد
37. for all one's worth
(خودمانی) با تمام قوا،با همه ی انرژی یا نیرو
38. for what it's worth
به هرچه که بیارزد،به هر بهایی،به هر قیمتی
39. a hat that is worth $50
کلاهی که 50 دلار می ارزد
40. a suggestion that is worth considering
پیشنهادی که قابل ملاحظه است
41. ending the war was worth any concession
پایان دادن به جنگ ارزش هرگونه گذشتی را داشت.
42. his opinion is not worth a straw
عقیده ی او یک پول سیاه هم نمی ارزد.
43. his promise is not worth a fig
قول او یک پول سیاه هم ارزش ندارد.
44. i failed but it's worth another try
موفق نشدم ولی ارزش یک بار کوشش دیگر را دارد.
45. it is not even worth a farthing
حتی ارزش یک پول سیاه را هم ندارد.
46. it is not even worth a picayune
یک پشیز هم نمی ارزد.
47. javad proved to be worth his salt
در عمل معلوم شد که بودن جواد به صرفه است (کارش از حقوقی که می گیرد بیشتر ارزش دارد).
48. this contract is not worth the paper it is written on
این قرارداد ارزش کاغذی را که روی آن نوشته شده است،ندارد.
49. this hat is not worth a whoop
این کلاه یک غاز نمی ارزد.
50. this job is not worth a damn!
مرده شور این شغل را ببرد! این شغل یک غاز نمی ارزد!
51. this radio is not worth a straw
این رادیو یک پشیز هم نمی ارزد (به کفر ابلیس نمی ارزد).
52. it was the only book worth reading
آن تنها کتابی بود که ارزش خواندن را داشت.
53. none of those books is worth reading
هیچیک از آن کتابها ارزش خواندن ندارد.
54. this old bicycle is not worth keeping
این دوچرخه ی قراضه ارزش نگهداشتن را ندارد.
55. your friendship is of great worth to me
دوستی تو برای من بسیار ارزش دارد.
56. put in one's two cent's worth
نظر خود را ابراز کردن،عقیده ی خود را گفتن
57. a bird in the hand is worth two in the bush
سیلی نقد به از حلوای نسیه
58. in an emergency a good car is worth its weight in gold
در مواقع اضطراری یک اتومبیل خوب ارزش طلا را دارد.
59. and this is my opinion, for what it's worth
و این نظر بنده است،تا چه قدر ارزش داشته باشد.
60. i chased the thief for all i was worth
با تمام نیرویم آن دزد را تعقیب کردم.
61. according to the experts' appraisal, this house is not worth more than ten million
طبق ارزیابی خبرگان این خانه بیش از ده میلیون ارزش ندارد.
62. hiring a taxi costs a little more but it is worth it
کرایه ی تاکسی کمی بیشتر است ولی می ارزد.