کلمه جو
صفحه اصلی

tolerance


معنی : بردباری، اغماض، تحمل، تاب، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر
معانی دیگر : مدارا، رواداری، سازگاری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، پذیرش، جایز شماری، طاقت، قدرت تحمل، تاب تحمل، مقاومت، آزادگی، دگراندیش پذیری

انگلیسی به فارسی

تحمل، تاب


مدارا، سعه نظر، اغماض، تحمل، بردباری، (پزشکی) قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر


تحمل، بردباری، اغماض، تاب، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the ability or practice of accepting the race, religion, customs, opinions, or the like of other people; absence of negative prejudice; open-mindedness.
مترادف: broad-mindedness, liberalism, open-mindedness, toleration
متضاد: intolerance
مشابه: acceptance, altruism, benevolence, consideration, sympathy, understanding

(2) تعریف: the act or ability of withstanding or enduring.
مترادف: acceptance, endurance, forbearance, toleration
مشابه: indulgence, patience, resignation, restraint, stoicism, sufferance

- her tolerance of hot weather
[ترجمه ب گنج جو] تاب و توان او در برابر آب و هوای گرم
[ترجمه ترگمان] تحمل آب و هوای گرم،
[ترجمه گوگل] تحمل او از آب و هوای گرم

(3) تعریف: in medicine, the ability to withstand the effects of a drug, poison, or the like.
مشابه: acceptance, limit, measure

(4) تعریف: in machine parts, a variation in size that will not cause malfunction; allowable variation.
مترادف: margin
مشابه: flexibility, give, latitude, leeway, variation

• endurance, broad-mindedness, indulgence; act of tolerating something (such as pain or difficulty)
tolerance is the quality of letting other people say and do as they like, even if you do not agree or approve of it; used showing approval.
tolerance is the ability to bear something painful or unpleasant.
if someone or something has tolerance to a substance, they are exposed to it so often that it does not have very much effect on them.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] رواداری - مجال - خورند - مرز گذشت - تحمل - انحراف
[برق و الکترونیک] رواداشت، محدوده خطا، تلرانس - تحمل پذیری انحراف مجاز از مقدار معین شده که بر حسب مقادیر واقعی یا اغلب به صورت در صدی از مقدار نامی بیان می شود .
[مهندسی گاز] حدمجاز
[صنعت] تلرانس، خطا، حد قابل قبول خطا - انحراف مجاز از یک استاندارد یا اندازه اسمی که در بردارنده اندازه، شکل و عملکرد می باشد.
[نساجی] رواداری - دقت تنظیم - دقت ساخت
[ریاضیات] خطای مجاز، حد مجاز خطا، مقدار خطا، تحمل، مجاز
[پلیمر] بادخوری، لقی، حد مجاز

مترادف و متضاد

بردباری (اسم)
philosophy, toleration, fortitude, bearing, tolerance, patience, longanimity

اغماض (اسم)
connivance, tolerance

تحمل (اسم)
forbearance, toleration, tolerance, endurance, longanimity

تاب (اسم)
swing, sway, glow, tolerance, patience, twist, insinuation, kink

سعه نظر (اسم)
perspective, tolerance

قدرت تحمل نسبت به دارو یا زهر (اسم)
tolerance

open-mindedness


Synonyms: altruism, benevolence, broad-mindedness, charity, clemency, compassion, concession, endurance, forbearance, freedom, good will, grace, humanity, indulgence, kindness, lenience, leniency, lenity, liberalism, liberality, liberalness, license, magnanimity, mercifulness, mercy, patience, permission, permissiveness, sensitivity, sufferance, sympathy, toleration, understanding


Antonyms: bias, disapproval, intolerance, narrow-mindedness, prejudice


fortitude, grit


Synonyms: endurance, guts, hardiness, hardness, opposition, patience, resilience, resistance, stamina, staying power, steadfastness, steadiness, strength, sufferance, toughness, vigor


Antonyms: intolerance, weakness


جملات نمونه

1. tolerance is a sign of breeding
نداشتن تعصب نشانه ی داشتن پرورش صحیح است.

2. the government's tolerance of political dissenters
رواداری مخالفان سیاسی توسط دولت

3. a plant's heat tolerance
قدرت تحمل حرارت توسط یک گیاه

4. the basis of tolerance is the knowledge that there might be truth in opponents' ideas too
اساس مدارا این وقوف است که ممکن است عقاید مخالفان هم حاوی حقیقت باشد.

5. . . . generosity towards friends, tolerance toward enemies
. . . با دوستان مروت با دشمنان مدارا

6. i don't have any tolerance for liars
اصلا تاب تحمل دروغگوها را ندارم.

7. the degree of work tolerance of a diseased heart
میزان قدرت تحمل کار قلب بیمار

8. She had no tolerance for jokes of any kind.
[ترجمه A.A] او تحمل هیچگونه شوخی را نداشت
[ترجمه ب گنج جو] کوچک ترین ظرفیتی در مقابل هر گونه شوخی و مزاح رو نداره.
[ترجمه ترگمان]او از هیچ گونه شوخی و شوخی خوشش نمی آمد
[ترجمه گوگل]او هیچ جوابی نداشت

9. Some children have a low tolerance for boredom.
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان نسبت به ملالت، تحمل کم دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از کودکان تحمل کمتری برای خستگی دارند

10. He has a sense of humour plus tolerance and patience.
[ترجمه ترگمان]او حس شوخ طبعی به علاوه شکیبایی و شکیبایی را دارد
[ترجمه گوگل]او حس شوخ طبعی و تحمل و صبر دارد

11. Human beings have limited tolerance of noise.
[ترجمه ترگمان]انسان ها تحمل سر و صدا را محدود کرده اند
[ترجمه گوگل]انسانها تحمل محدودی از نویز دارند

12. Some people say schools need to teach tolerance of alternative lifestyles.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد می گویند که مدارس باید تحمل سبک زندگی جایگزین را آموزش دهند
[ترجمه گوگل]بعضی ها می گویند مدارس باید به تحمل شیوه زندگی جایگزین آموزش دهند

13. Tolerance is an essential ingredient for a happy marriage.
[ترجمه ترگمان]تحمل یک جز ضروری برای ازدواج سعادتمند است
[ترجمه گوگل]Tolerance یک عنصر ضروری برای ازدواج شاد است

14. As the addict's tolerance increases, he requires ever larger doses of the drug.
[ترجمه ترگمان]با افزایش تحمل معتاد، او به دوزهای بالاتر مواد مخدر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]همانطور که تحمل اعتیاد افزایش می یابد، او نیاز به مقدار بیشتری از دارو را دارد

15. Tolerance is one of her many strengths.
[ترجمه ترگمان]تحمل یکی از نقاط قوت اوست
[ترجمه گوگل]تحمل یکی از نقاط قوت بسیاری است

16. My tolerance of heat is considerably greater after having lived in the Far East for a couple of years.
[ترجمه ترگمان]تحمل گرما پس از زندگی در خاور دور به مدت چند سال بیشتر است
[ترجمه گوگل]تحمل گرما بعد از اینکه در چند سال گذشته در خاورمیانه زندگی کرد، قابل توجه است

17. Many old people have a very limited tolerance to cold.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد سالخورده تحمل بسیار محدودی نسبت به سرما دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد سالم تحمل بسیار محدودی نسبت به سرما دارند

... generosity towards friends, tolerance toward enemies

... با دوستان مروت با دشمنان مدارا


the government's tolerance of political dissenters

رواداری مخالفان سیاسی توسط دولت


The basis of tolerance is the knowledge that there might be truth in opponents' ideas too.

اساس مدارا این وقوف است که ممکن است عقاید مخالفان هم حاوی حقیقت باشد.


the degree of work tolerance of a diseased heart

میزان قدرت تحمل کار قلب بیمار


a plant's heat tolerance

قدرت تحمل حرارت توسط یک گیاه


I don't have any tolerance for liars.

اصلاً تاب تحمل دروغگوها را ندارم.


پیشنهاد کاربران

به دامنه تغییرات یک کمیت تلرانس گفته میشود.

تلورانس: این کلمه در واقع غلط مصطلحی است که به جای تولرانس به کار می رود. معادل انگلیسی آن Tolerance می باشد و به معنی میزان تفاضل بزرگترین و کوچکترین مقادیر مجاز می باشد.

تاب آوری

ایرادپذیری ، خطاپذیری

بازه پذیرش/مُجاز

دامنه پذیرش/مجاز

تلرانس درسته تلورانس.
منظور دامنه تغیرات یه عدد هست



تحمل کردن
قبول کردن چیزی با اینکه با آن نظر مخالف باشی

در الکترونیک ضریب خطا

درصد حساسیت

مدارا، رواداری، بردباری، سازگاری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، پذیرش، جایز شماری
. . . generosity towards friends , tolerance toward enemies
. . . با دوستان مروت با دشمنان مدارا
the government's tolerance of political dissenters
رواداری مخالفان سیاسی توسط دولت
the basis of tolerance is the knowledge that there might be truth in opponents' ideas too
اساس مدارا این وقوف است که ممکن است عقاید مخالفان هم حاوی حقیقت باشد.
آزادگی، دگراندیش پذیری
تاب، تحمل، طاقت، قدرت تحمل، تاب تحمل، مقاومت
the degree of work tolerance of a diseased heart
میزان قدرت تحمل کار قلب بیمار
a plant's heat tolerance
قدرت تحمل حرارت توسط یک گیاه
I don't have any tolerance for liars
اصلا تاب تحمل دروغگوها را ندارم.


حدمجاز - حدود

tolerance در برنامه های گرافیکی اصولا به میزان آزادی در انتخاب نواحی گفته می شود و یه جورایی میشه حساسیت ترجمش کرد .

انتقاد پذیری

تحمل

در برنامه فتوشاپ به معنی شدت ( شدت رنگ نواحی انتخاب شده )

هَمشَکیبایی = شکیبا بودن دربرابر همدیگر.

tolerance ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: تحمل
تعریف: توان یک گیاه یا حیوان در تولید بیشتر در مجاورت یک عامل بیماری یا آفت یا تنش محیطی

در حالت اسم: بردبار، صبور


کلمات دیگر: