کلمه جو
صفحه اصلی

dinner


معنی : مهمانی، شام، ناهار، غذای مفصل
معانی دیگر : نهار، مهمانی شام یا نهار، ضیافت، سور، ناهار یعنی غذای عمده روز که بعضی اشخاص هنگام ظهر وبعضی شب می خورند

انگلیسی به فارسی

شام، ناهار، غذا (غذای کاملی که بعضی اشخاص هنگام ظهر و بعضی شب می‌خورند)


ضیافت، مهمانی


شام، ناهار، مهمانی، غذای مفصل


انگلیسی به انگلیسی

• evening meal; lunch; main meal of the day; festive meal
dinner is the main meal of the day. some people use dinner to refer to the meal they have in the middle of the day, and some people use dinner to refer to their evening meal.
a dinner is a formal social event in the evening at which a meal is served.

مترادف و متضاد

مهمانی (اسم)
party, reception, entertainment, banquet, feast, dinner, regale, cocktail

شام (اسم)
evening, dinner, supper

ناهار (اسم)
dinner, lunch, luncheon, nooning

غذای مفصل (اسم)
dinner

evening meal


Synonyms: banquet, blowout, chow, collation, din-din, eats, feast, feedbag, fete, main meal, major munch, potluck, principal meal, refection, regale, repast, ribs, spread, supper, table d’hôte


جملات نمونه

ask somebody to dinner

کسی را به شام/نهار دعوت کردن، کسی را به صرف غذا دعوت کردن


1. dinner at $20 a plate
شام هر پرس 20 دلار

2. dinner at five dollars a head
شام نفری پنج دلار

3. dinner burned to a crisp
شام سوخته،شام زیاد پخته شده

4. dinner has been done for an hour
یک ساعت است شام آماده شده است.

5. dinner is ready
شام حاضر است.

6. dinner is ready, excellency
عالیجناب،شام حاضر است.

7. dinner is ready, my lord
سرورم،شام حاضر است.

8. dinner is served between five and eight
شام بین ساعت پنج و هشت سرو می شود.

9. dinner time
وقت شام

10. dinner time
وقت شام،شامگاه

11. dinner will be served at eight
ساعت هشت شام داده می شود.

12. a dinner date
قرار شام

13. a dinner for two
شام دو نفره

14. a dinner honoring the new ambassador
ضیافتی به افتخار سفیر جدید

15. a dinner party
مهمانی شام

16. a dinner party where everyone unbends and has a good time
مهمانی شام که در آن همه می آسایند و خوش هستند

17. a dinner table
میز شام

18. after dinner abbas khan nodded off on the sofa
پس از شام عباس خان روی کاناپه چرتی زد.

19. following dinner we went home
پس از شام به منزل رفتیم.

20. is dinner included too?
آیا شام هم منظور شده است ؟

21. substantial dinner
شام فراوان

22. tonight's dinner
شام امشب

23. a delicious dinner was waiting for them
یک شام لذیذ در انتظار آنها بود.

24. a full-dress dinner
شام تمام رسمی (با لباس رسمی)

25. a heavy dinner
شام سنگین (ثقیل)

26. a ready-cooked dinner
شام پیش پخته

27. a seven-course dinner
شام هفت بخشی (دارای هفت کرس)

28. a sit-down dinner for twenty
شام نشسته برای بیست نفر

29. i eat dinner at six
من ساعت شش شام می خورم.

30. she made dinner
او شام را آماده کرد.

31. to prepare dinner
شام درست کردن

32. toward the dinner hour
حدود وقت شام

33. a whacking great dinner
یک شام واقعا محشر

34. a whirl of dinner parties
مهمانی های پی درپی شام

35. don't laugh at dinner table, kids!
بچه ها،سر سفره ی شام نخندید!

36. halfway through the dinner
در وسط شام

37. she called, "manoocher, dinner is ready"
او داد زد: ((منوچهر،شام حاضر است)).

38. they came to dinner
برای شام آمدند.

39. to lay the dinner table
میز شام را چیدن

40. to set the dinner table
میز شام را چیدن

41. we diced for dinner in the restaurant
سر شام در رستوران تاس انداختیم.

42. before sitting at the dinner table, you are to wash up
قبل از این که سر میز شام بنشینی باید خودت را بشویی.

43. he invited me to dinner
مرا به شام دعوت کرد.

44. i had scarcely finished dinner when he arrived
تازه شام را تمام کرده بودم که او وارد شد.

45. i was requested to dinner
به شام دعوت شده بودم.

46. in his opinion, a dinner is incomplete without pickles
به نظر او شام بدون ترشی کامل نیست.

47. o, what an icky dinner table!
وای چه میز خوراک زننده ای !

48. the guests stayed for dinner too
مهمانان برای شام هم ماندند.

49. to scramble up a dinner
باشتاب شام جور کردن

50. we had chicken for dinner
برای شام مرغ داشتیم.

51. he came in late for dinner and the whole family landed on him
دیر سر شام آمد و همه ی خانواده او را سرزنش کردند.

52. homa called everyone to the dinner table
هما همه را به سفره فراخواند.

53. i was tucking into my dinner when the phone rang
داشتم شام می خوردم که تلفن زنگ زد.

54. i will stand you a dinner
شام تو را مهمان می کنم.

55. they have gone out for dinner
برای شام از خانه بیرون رفته اند.

56. to discuss a matter over dinner
موضوعی را در خلال شام مورد مذاکره قرار دادن

57. to proceed to eat one's dinner
به صرف شام پرداختن

58. we all went down to dinner
همگی برای شام خوردن به طبقه پایین رفتیم.

59. after reading the koran, he had dinner
پس از قرائت قرآن شام خورد.

60. he acted very churlishly at the dinner table
سر میز شام خیلی دهاتی بازی درآورد.

61. he took the whole family to dinner
همه ی خانواده را برد به شام.

62. is it your pleasure to have dinner now?
میل دارید حالا شام صرف بفرمایید؟

63. music enhanced our enjoyment of the dinner
موسیقی لذت ما را از شام بیشتر کرد.

64. sherry bought a sparkling set of dinner glasses
شری یک دست ظرف غذاخوری نو و براق خرید.

65. the maid had cooked a delectable dinner
کلفت شام لذیذی پخته بود.

66. the regulation components of a thanksgiving dinner
مخلفات معمولی شام عید شکرگزاری

67. the smell of cooking indicated that dinner was also in the offing
بوی آشپزی نشان می داد که شام هم در کار بود.

68. tonight, we are having guests for dinner
امشب برای شام مهمان داریم.

69. we went home, where we had dinner
به خانه رفتیم و در آنجا شام صرف کردیم.

70. when she called, we were at dinner
وقتی تلفن زد داشتیم شام می خوردیم.

It's time for dinner!

وقت غذا است.


be at dinner

سر غذا بودن


have dinner

شام خوردن، غذا خوردن


give a dinner for somebody

به افتخار کسی ضیافت دادن


پیشنهاد کاربران

غذای ویژه ی شب


شام - غذای شب

شام

غذای شام

شام - غذای که شب ها می خوریم

تعریف نداره

عصرانه

شام . مهمانی


ته بندی آخر شب


My mother always makes special dinner for the family on weekends
مادرم همیشه آخر هفته ها شام مخصوصی برای کل خانواده می پزد 👒👒👒

واژه dinner به معنای شام
واژه dinner به معنای شام به آخرین وعده غذایی از سه وعده غذای اصلی گفته می شود که در شب خورده می شود. مثلا:
?what shall we have for dinner tonight ( امشب برای شام چی بخوریم؟ )
در انگلیسی بریتانیایی مخصوصا در شمال کشور انگلستان برخی اوقات واژه dinner به معنای وعده غذایی نیمروز ( که در وسط روز خورده می شود ) گفته می شود. مثلا:
school dinners ( غذای نیمروز مدرسه )
واژه supper و dinner هر دو به معنای شام است اما با هم تفاوتی دارند. اگر وعده غذایی که شب ها خورده می شود، بیشتر در رستوران سرو شود و حالت رسمی داشته باشد dinner محسوب می شود. منظور از رسمی این است که غذای اصلی، پیش غذا و پس غذا داشته باشد و سر میز سرو شود. اما حالت غیررسمی تر این وعده غذایی supper است در خانه سرو می شود و به غذای حاضری گفته می شود که معمولا سرپا یا قبل از خواب خورده می شود.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: