کلمه جو
صفحه اصلی

crew


معنی : خدمه، خدمه کشتی، کارکنان هواپیما و امثال ان
معانی دیگر : (مردم) دسته، گروه، جماعت، دارو دسته، باند، (گروهی که زیر دست یا تحت فرمان کسی کار کنند) خدمه، کارگران، (کشتی) ناویان (به استثنای افسران)، ملوانان، جاشویان، (قایق های پارویی مسابقه ای) پاروزنان (معمولا بین دو تا هشت نفر)، (این ورزش) پاروزنی، (هواپیمایی و فضانوردی و غیره) سرنشینان، ناوبران، (قدیمی) گروه مسلح، (انگیسی) یکی از دو زمان گذشته ی فعل: crow

انگلیسی به فارسی

خدمه کشتی، کارکنان هواپیما و امثال آن


خدمه، خدمه کشتی، کارکنان هواپیما و امثال ان


انگلیسی به انگلیسی

• group of people working together on an air or watercraft; team of people working together (i.e. on a stage, construction site, etc.); group of people on a rowing team
competitive sport of rowing in a racing shell
the people who work on and operate a ship, aeroplane, or spacecraft are called the crew.
you also use crew to refer to people with special technical skills who work together on a task or project.
the people who crew a ship, aeroplane, or spacecraft are the people who work on it or operate it.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a group of people working together to perform a joint function.
مشابه: gang, outfit, party, shift, staff, team

- The road crew finished putting a new surface on the highway.
[ترجمه ترگمان] خدمه جاده ای یک سطح جدید را در بزرگراه به پایان رساندند
[ترجمه گوگل] خدمه جاده پایان دادن به یک سطح جدید در بزرگراه
- He'll be joining the welding crew for this project.
[ترجمه ترگمان] او برای این پروژه به پرسنل جوشکاری ملحق خواهد شد
[ترجمه گوگل] او برای این پروژه پیوستن به خدمه جوشکاری خواهد بود

(2) تعریف: the personnel working aboard a ship or an airplane.
مشابه: outfit

- Many of the ship's crew survived the attack and were rescued, but the captain went down with the ship.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از خدمه کشتی از این حمله جان سالم به در بردند و نجات یافتند، اما کاپیتان با کشتی پایین رفت
[ترجمه گوگل] بسیاری از خدمه کشتی جان سالم به در بردند و نجات یافتند اما کاپیتان با کشتی رفت
- The pilot gave instructions to the crew.
[ترجمه ترگمان] خلبان به خدمه دستور داد
[ترجمه گوگل] خلبان دستورالعمل به خدمه داد

(3) تعریف: a team of people who handle the oars in a racing shell, or the sport of racing in such shells.

- We loved to watch crew on the Charles River.
[ترجمه ترگمان] ما دوست داشتیم خدمه روی رودخانه چارلز را تماشا کنیم
[ترجمه گوگل] ما دوست داشتیم که خدمه را در رودخانه چارلز تماشا کنیم

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خدمه

مترادف و متضاد

خدمه (اسم)
attendants, crew, auxiliaries

خدمه کشتی (اسم)
crew

کارکنان هواپیما و امثال ان (اسم)
crew

group working together


Synonyms: aggregation, assemblage, band, bevy, bunch, cluster, collection, company, complement, congregation, corps, covey, crowd, faction, gang, hands, herd, horde, lot, mob, organization, pack, party, posse, retinue, sailors, sect, set, squad, swarm, team, troop, troupe, workers, working party


جملات نمونه

1. air crew (or flight crew)
ناوبران هواپیما

2. ground crew
آمادگران (مکانیک ها و سایر خدمه ای که هواپیما و غیره را آماده می کنند ولی پرواز نمی کنند)،خدمه غیرپروازی

3. gun crew
خدمه ی توپ،توپچیان

4. road crew
کارگران راه (راهسازی)

5. salvage crew
گروه بازیابی

6. a demolition crew
گروه ویرانگر،گروه تخریب (که کار آن خراب کردن بناهای ناخواسته است)

7. a film crew
گروه فیلمبرداری

8. a wrecking crew
کارگران ویژه ی تخریب

9. the maintenance crew for the telephone lines
ماموران حفظ و نگهداری خطوط تلفن

10. the obstreperous crew of that ship
جاشویان گردن کش آن کشتی

11. the president and his crew
رئیس جمهور و دارو دسته اش

12. the ship carried a crew of twenty and ninety passengers
کشتی بیست ملوان و نود مسافر داشت.

13. he was only interested in wrestling and crew
او فقط به کشتی گیری و پاروزنی علاقمند بود.

14. this boat can be manned by a small crew
نفرات کمی می توانند این کشتی را به کار بیاندازند.

15. The crew lashed down the cargo on the fore deck.
[ترجمه ترگمان]جاشو ان بار کشتی را به عرشه کشتی انداختند
[ترجمه گوگل]خدمه محموله را بر روی عرشه جلو گذاشت

16. Cabin crew, please stand by for takeoff.
[ترجمه ترگمان] کابین خلبان، لطفا آماده پرواز باشید
[ترجمه گوگل]خدمه کابین، لطفا برای خروج ایستادن

17. The crew hurried to hoist the flag.
[ترجمه ترگمان]کارکنان به شتاب پرچم را بالا کشیدند
[ترجمه گوگل]خدمه عجله کرد تا پرچم را بالا ببرد

18. The ship's crew was sluicing down the deck.
[ترجمه ترگمان]خدمه کشتی از عرشه کشتی پایین آمدند
[ترجمه گوگل]خدمه کشتی به پایین عرشه افتاد

19. The people she'd invited were a pretty motley crew.
[ترجمه ترگمان]کسانی که دعوت کرده بودند، گروه motley بود
[ترجمه گوگل]افرادی که او دعوت کرده بودند یک خدمه بسیار شیک بود

20. The plane crashed, killing all its passengers and crew.
[ترجمه ترگمان]هواپیما سقوط کرد و همه مسافران و خدمه آن را کشت
[ترجمه گوگل]هواپیما سقوط کرد و تمام مسافران و خدمه آن را کشت

21. The Captain and crew welcome you aboard.
[ترجمه ترگمان]کاپیتان و خدمه به شما خوش آمد می گن
[ترجمه گوگل]کاپیتان و خدمه به شما خوش آمد می گوییم

22. The pumps were started and the crew began to douse the fire with water.
[ترجمه ترگمان]پمپ آغاز شد و جاشو ان شروع به خاموش کردن آتش با آب کردند
[ترجمه گوگل]پمپ ها آغاز شد و خدمه شروع به آتش زدن با آب نمود

the president and his crew

رئیس‌جمهور و کارکنانش


gun crew

خدمه‌ی توپ، توپچیان


road crew

کارگران راه (راه‌سازی)


a film crew

گروه فیلمبرداری


The ship carried a crew of twenty and ninety passengers.

کشتی بیست خدمه و نود مسافر داشت.


He was only interested in wrestling and crew.

او فقط به کشتی‌گیری و پاروزنی علاقه‌مند بود.


air crew (or flight crew)

ناوبران هواپیما


ground crew

آمادگران (مکانیک‌ها و سایر خدمه‌ای که هواپیما و غیره را آماده می‌کنند؛ ولی پرواز نمی‌کنند)، خدمه غیرپروازی


پیشنهاد کاربران

تیم

خدمه پرواز

سرنشین ، سرنشین دار

کارکنان کشتی یا هواپیما

پرسنل

تیم فیلمبرداری

[شرکت، سازمان و . . . ]

نیرو ، نیروها ، نیروی کار/کاری

( ( شکارچی ) ) . مثل فیلم [[ night crew ]] که به معنی شکارچیان شب میباشد

( Verb ( I - T :
جزو خدمه یک قایق یا کشتی بودن

کارکنان

فعالیت کردن به عنوان یکی از اعضای خدمه
( در صورتی که به شکل فعل بیاد )
crewed; crewing; crews. Definition of crew ( Entry 3 of 3 ) intransitive verb. : to act as a member of a crew.


( فعل )
ناوبری کردن ( کار کردن در کشتی/ هواپیما )


کلمات دیگر: