کلمه جو
صفحه اصلی

clan


معنی : دسته، قبیله، خاندان، طایفه، خانواده
معانی دیگر : دودمان، ایل، (عامیانه) خانواده (به ویژه اگر بزرگ باشد)، گروهی از مردم که دارای منافع مشترک باشند، دار و دسته

انگلیسی به فارسی

خاندان، خانواده، طایفه، قبیله، دسته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: among the Scottish Highlanders, a traditional basis of social organization, composed of a group of families claiming a common hereditary ancestor.
مترادف: family
مشابه: dynasty, gens, lineage, pedigree, tribe

(2) تعریف: a group of people associated or united by a common interest or belief.
مترادف: circle, gang, tribe
مشابه: band, clique, coterie, crowd, fraternity, group, knot, party, sect, society, sorority

- a clan of religious activists
[ترجمه ترگمان] یک قبیله از فعالان مذهبی
[ترجمه گوگل] یک قبیله از فعالان مذهبی

(3) تعریف: a group, often large, of people from the same family.
مترادف: family, kin, kindred, kinfolk
مشابه: circle, relatives, tribe

• tribe, family, group related by common interests or characteristics
a clan is a group of families related to each other.

مترادف و متضاد

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

قبیله (اسم)
tribe, generation, caste, phylum, clan, gens, phyle

خاندان (اسم)
dynasty, clan, gens, family, household

طایفه (اسم)
race, tribe, people, clan, family, nation

خانواده (اسم)
tribe, dynasty, clan, gens, family, household, ilk

family, clique


Synonyms: association, band, bunch, club, coterie, crew, crowd, crush, faction, folks, gang, group, house, insiders, kinfolks, mob, moiety, organization, outfit, race, ring, sect, set, society, sodality, stock, tribe


جملات نمونه

1. to pipe the clan to battle
عشیره را به جنگ برانگیختن

2. the chief of biranvand clan
رئیس ایل بیران وند

3. good will within and without the clan
حسن نیت در داخل و خارج قبیله

4. The rest of the clan thinks the uniform is only fit for a barbarian or a man of the lowest class.
[ترجمه ترگمان]باقی قبیله فکر می کنند که این یونیفرم فقط برای یک فرد وحشی یا مرد پست ترین طبقات مناسب است
[ترجمه گوگل]بقیه قبیله ها فکر می کنند که لباس تنها برای یک بربری یا مرد کمترین کلاس مناسب است

5. The men mustered before their clan chiefs.
[ترجمه ترگمان]افراد خود را در برابر روسای قبیله جمع کردند
[ترجمه گوگل]این مردان قبل از رؤسای قبایلشان جمع شده بودند

6. Is/Are the whole clan coming to visit you for Christmas?
[ترجمه ترگمان]آیا کل خانواده برای کریسمس به دیدن شما میان؟
[ترجمه گوگل]Is / آیا کل رسیدن به کریسمس شما را میبیند؟

7. This clan was potlatched by a neighbouring clan.
[ترجمه ترگمان]این گروه توسط یه قبیله همسایه متحد شده بود
[ترجمه گوگل]این قبیله توسط یک قبیله همسایه گردهم آمد

8. The whole clan will be here over Christmas.
[ترجمه ترگمان]کل خانواده تا کریسمس اینجا میان
[ترجمه گوگل]تمام قبیله در اینجا کریسمس خواهد بود

9. And I belong to the Kakinishisha clan, the sharp claws.
[ترجمه ترگمان] و من متعلق به خاندان \"Kakinishisha\" هستم چنگال تیز
[ترجمه گوگل]و من متعلق به قبیله Kakinishisha، پنجه های شدید

10. In the spring the clan chief's steward came ashore to find the last surviving woman on the rocky shore.
[ترجمه ترگمان]در بهار پیشکار رئیس قبیله به ساحل آمد تا آخرین زن باقیمانده را در ساحل صخره ای پیدا کند
[ترجمه گوگل]در فصل بهار، استیوای رهبر قبیله نشین برای پیدا کردن آخرین زن باقی مانده در ساحل سنگی آمد

11. And friendship with Clan Diarmaid, that we've been fighting off and on for five generations!
[ترجمه ترگمان]و دوستی با طایفه بامعرفت ها است که ما برای پنج نسل در حال جنگ و مبارزه هستیم!
[ترجمه گوگل]و دوستی با Clan Diarmaid، که ما برای پنج نسل مبارزه کرده ایم!

12. Ken's clan didn't take kindly to that and rounded on the woman, who sought some kind of defence.
[ترجمه ترگمان]گروه کن با مهربانی و مهربانی به آن زن نگاه نکرد، که به دنبال نوعی دفاع بود
[ترجمه گوگل]قبیله کن به این موضوع لطف نداشت و بر روی زن متمرکز بود که به نوعی از دفاع دفاع می کرد

13. Below, left to right: Davey Philips of Clan Skates.
[ترجمه ترگمان]در زیر، چپ به راست: دیوی فیلیپس از قبیله Skates
[ترجمه گوگل]در پایین، دیوئی فیلیپس از اسکیت ها را به چپ به راست بکشید

14. Time was when the Richardson clan could scare this area witless.
[ترجمه ترگمان]زمانی بود که قبیله ریچاردسون می توانستند این منطقه را witless کنند
[ترجمه گوگل]زمانی بود که قبیله ریچاردسون می توانست این ناحیه را بترساند

15. The Chinese Christians, therefore, practically excommunicate themselves from their own clan.
[ترجمه ترگمان]بنابراین مسیحیان چینی عملا خود را از قبیله خود طرد می کنند
[ترجمه گوگل]بنابراین مسیحیان چینی عملا خود را از قبیله خود جدا می کنند

Some clans claimed to have descended from a single ancestor.

برخی از قبایل ادعا می‌کردند که جملگی از یک نیای واحد سرچشمه گرفته‌اند.


the chief of Biranvand clan

رئیس ایل بیرانوند


the Shaybanny Clan

شیبانی‌ها


پیشنهاد کاربران

گروه

The sicilian clan
خانواده سیسیلی

قبیله

طایفه

اعضای فامیل

تبار، ایل و تبار

این کلمه معنی. . گروه. . . رو میده. . . ولی گروه دوستان یا خانواده. . .


کلمات دیگر: