کلمه جو
صفحه اصلی

cosmopolitan


معنی : بین المللی، وابسته به همه جهان
معانی دیگر : جهانی، جهان شهری، (شخص - غیر محدود به سنت ها و عقاید محلی و ملی) جهان بین، گسترده اندیش، جهان میهن، جهان دیده، دنیا دیده، (گیاه و جانور - گسترده در بیشتر جهان) همه جا زی، هر جا زی

انگلیسی به فارسی

وابسته به همه جهان، بین‌المللی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, drawn from, or common to all the world or all the peoples of the world.
متضاد: local
مشابه: metropolitan

- Our university is a cosmopolitan institution.
[ترجمه ترگمان] دانشگاه ما یک موسسه بین المللی است
[ترجمه گوگل] دانشگاه ما یک نهاد جهانی است
- This cosmopolitan plant species grows in wetlands.
[ترجمه ترگمان] این گونه گیاه بین المللی در زمین های مرطوب رشد می کند
[ترجمه گوگل] این گونه گیاهی جهانگردی در تالاب ها رشد می کند

(2) تعریف: not encumbered by local prejudices or customs; at ease in most areas and countries.
متضاد: provincial
مشابه: sophisticated

- a cosmopolitan traveler
[ترجمه محمد حسن اسایش] یک گردشگر جهانی، یک مسافر بین المللی، یک مسافرجهان گرد
[ترجمه ترگمان] یک مسافر بین المللی
[ترجمه گوگل] یک مسافر جهانگردان
اسم ( noun )
مشتقات: cosmopolitanism (n.)
• : تعریف: one who is not bound by local prejudices and customs and is at ease in most areas and countries; cosmopolite.

• monthly american magazine for women that is published in several languages and covers topics of general interest (health, fashion, beauty, entertainment, career, etc.)
citizen of the world
worldly; not limited to a specific location or country; not belonging to any one place
cosmopolitan people or things have been influenced by many different countries and cultures.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شهری
[زمین شناسی] همجازی، هرجازی به یک نوع موجود زنده یا یک گونه گویند که در کل جهان توزیع شده و در ایالتهای متنوع جغرافیایی و بوم شناسی وجود دارد. اسم: cosopolite هرجازی.

مترادف و متضاد

بین المللی (صفت)
cosmopolitan, international

وابسته به همه جهان (صفت)
cosmopolitan

worldly-wise


Synonyms: catholic, cultivated, cultured, ecumenical, global, gregarious, metropolitan, planetary, polished, public, smooth, sophisticated, universal, urbane, well-travelled, worldly, worldwide


Antonyms: country, rural, rustic


جملات نمونه

1. a cosmopolitan outlook
بینش جهانی

2. london is cosmopolitan
لندن یک شهر بین المللی است.

3. his tastes in food and clothing are very cosmopolitan
سلیقه ی او در غذا و لباس محدود به فرهنگ خاصی نیست.

4. The club has a cosmopolitan atmosphere.
[ترجمه ترگمان]این باشگاه فضایی بین المللی دارد
[ترجمه گوگل]این باشگاه فضای جهانی دارد

5. London has always been a cosmopolitan city.
[ترجمه محمد حسن اسایش] لندن همواره یک شهرباشهرت بین المللی بوده است ( لندن همواره یک شهرمعروف در دنیا بوده است
[ترجمه ترگمان]لندن همیشه یک شهر بین المللی بوده است
[ترجمه گوگل]لندن همیشه یک شهر جهانگرا بوده است

6. Jamaica is a very cosmopolitan island.
[ترجمه ترگمان]جاماییکا یک جزیره بسیار بین المللی است
[ترجمه گوگل]جامائیکا یک جزیره بسیار جهانی است

7. Brigitta has such a cosmopolitan outlook on life.
[ترجمه ترگمان]بریجیتا یک دیدگاه جهانی در مورد زندگی دارد
[ترجمه گوگل]Brigitta چنین چشم انداز جهانی جهان را در زندگی است

8. Cosmopolitan chief Marcelle d'Argy Smith stormed out of the historic Oxford Union debating chamber after sitting through 90 minutes of bawdy horseplay.
[ترجمه ترگمان]chief د \/ Argy Smith اسمیت پس از نشستن در ۹۰ دقیقه پس از نشستن در ۹۰ دقیقه پس از نشستن به اتاق بحث کرد
[ترجمه گوگل]مارسیل داریگی اسمیت، فرمانده کلانشهری، پس از نشستن در 90 دقیقه از اسباب بازاری، از مجلس نمایندگان تاریخی آکسفورد، از محل برگزاری دادگاه تجاوز کرد

9. Istanbul is a great cosmopolitan city, situated between East and West.
[ترجمه ترگمان]استانبول یک شهر بزرگ بین المللی است که بین شرق و غرب واقع شده است
[ترجمه گوگل]استانبول یک شهر بزرگ جهانگردی است که بین شرق و غرب قرار دارد

10. In the West armies were cosmopolitan and religious animosities relatively insignificant.
[ترجمه ترگمان]در ارتش های غربی، خصومت های مذهبی و مذهبی نسبتا بی اهمیت بودند
[ترجمه گوگل]در ارتش های غرب، خصومت های جهانی و مذهبی نسبتا ناچیز بود

11. The cosmopolitan city of Cagliari is only 25 miles away.
[ترجمه ترگمان]شهر بین المللی کالیاری تنها ۲۵ مایل از این شهر فاصله دارد
[ترجمه گوگل]شهر کلگری کلگری تنها 25 مایل دورتر است

12. She 's a real cosmopolitan.
[ترجمه ترگمان]او یک کشور بین المللی است
[ترجمه گوگل]او یک جهانگردی واقعی است

13. Acapulco is a cosmopolitan city with a nightlife that puts Rio to shame.
[ترجمه ترگمان]آکاپولکو یک شهر بین المللی با زندگی شبانه است که ریو را خجالت زده می کند
[ترجمه گوگل]آکاپولکو یک شهر جهانگیر با شب زنده داری است که ریو را به شرم می اندازد

14. They lend the place a certain cosmopolitan tone.
[ترجمه ترگمان] اونا مکان خاصی رو بهم میدن
[ترجمه گوگل]آنها یک جایی جهان را به یک نقطه خاص می رسانند

London is cosmopolitan.

لندن یک شهر بین‌المللی است.


His tastes in food and clothing are very cosmopolitan.

سلیقه‌ی او در غذا و لباس محدود به فرهنگ خاصی نیست.


a cosmopolitan outlook

بینش جهانی


پیشنهاد کاربران

چند ملیتی

جهان وطنی

Including people from many different countries

جهان سرزمین ، جهان کشور

کلان شهر

جهان شمول

جهان وطن گرا

شهری که مردمانی از کشورهای مختلف در آن زندگی می کنند

چندملیتی
چندفرهنگی
جهان شهری

به نقل از هزاره:
جهان وطنی
[شخص] جهان وطن
جهانی

She is very cosmopolitan in her likes and attitudes

جهان میهنی

( فرد ) دنیا دیده ( کسی که افراد ومکان های مختلفی را در زندگی اش تجربه کرده است )

این کلمه بار معنایی منفی ندارد و به معنی فردی است که هیچ تعصبی به ملیت و دین و زبان خاصی ندارد.

۷۲ ملت

چند ملیتی، چند فرهنگه
adjective
[more cosmopolitan; most cosmopolitan]
1 : showing an interest in different cultures, ideas, etc
◀️cosmopolitan [=worldly, sophisticated] writers
◀️
Greater cultural diversity has led to a more cosmopolitan attitude among the town's younger generations.
the cosmopolitan taste/sophistication of the store's◀️ customers

2 : having people from many different parts of the world
It's one of the country's more cosmopolitan cities.
◀️the community's cosmopolitan atmosphere

noun
[count] : a person who has lived in and knows about many different parts of the world
◀️a young cosmopolitan

◀️ The United States has a lot of cosmopolitan cities like New york and los Angeles


کلمات دیگر: