کلمه جو
صفحه اصلی

follower


معنی : تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر
معانی دیگر : مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت

انگلیسی به فارسی

دنبالگر، پیرو


دنباله رو، پیرو، تابع، دنبالگر، تعقیب کننده، شاگرد، ملتزم، عشقبیاز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a student, disciple, or adherent of the teachings or ideas of another.
مترادف: adherent, disciple, pupil
متضاد: leader
مشابه: acolyte, advocate, aficionado, apologist, apprentice, convert, devotee, fan, hanger-on, partisan, prot�g�, satellite, student, supporter, votary

(2) تعریف: one who pays close and regular attention to something.
مشابه: aficionado, devotee, enthusiast, fan, groupie

- a baseball follower
[ترجمه ترگمان] پیرو بیسبال
[ترجمه گوگل] پیرو بیس بال

(3) تعریف: a seeker or pursuer.
مترادف: seeker
مشابه: pursuer

- a follower after truth
[ترجمه ترگمان] پیرو حقیقت
[ترجمه گوگل] دنباله ای پس از حقیقت

(4) تعریف: one with little initiative; one who imitates someone else.
متضاد: leader, maverick
مشابه: copycat, copyist, sheep

• admirer, supporter; student; one who follows
the followers of a person or belief are the people who support the person or accept the belief.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] دنباله رو

مترادف و متضاد

تابع (اسم)
submission, accessory, subsidiary, subordinate, function, citizen, sub, follower, suffragan, apanage, appanage, subaltern, sequela, servitor, subdominant

پیرو (اسم)
satellite, adherent, follower, disciple, impersonator, cohort, henchman, juniper

ملتزم (اسم)
follower

شاگرد (اسم)
votary, follower, disciple, mate, apprentice, student, pupil, prentice, protege, famulus, footboy, journeyman, learner

عشقبیاز (اسم)
follower, wooer, celadon, chaser

تعقیب کننده (اسم)
follower, prosecutor, whipper, chaser, pursuer, indictor, indicter

دنبالگر (اسم)
follower

person who believes or has great interest


Synonyms: addict, adherent, admirer, advocate, apostle, attendant, backer, believer, bootlicker, buff, client, cohort, companion, convert, copycat, devotee, disciple, fan, fancier, freak, habitué, hanger-on, helper, imitator, lackey, member, minion, parasite, participant, partisan, patron, promoter, proselyte, protégé, pupil, representative, satellite, sectary, servant, sidekick, stooge, supporter, sycophant, toady, vassal, votary, worshiper, zealot


Antonyms: leader


جملات نمونه

1. cam follower
پیرو بادامک

2. leader and follower
پیشوا و پیرو

3. he was a follower of shaikh bahai
او از مریدان شیخ بهایی بود.

4. he has always been a follower rather than a leader
او همیشه دنباله رو بوده است نه پیشگام.

5. She is a pious follower of the faith, never missing her prayers.
[ترجمه ترگمان]او پیرو مذهبی ایمان است و هرگز prayers را از دست نمی دهد
[ترجمه گوگل]او پیرو مؤمنان ایمان است، هرگز نماز او را از دست ندهد

6. Alexander is a pious follower of the faith.
[ترجمه ترگمان]آلکساندر پیرو مذهبی ایمان است
[ترجمه گوگل]اسکندر پیرو مؤمنان از ایمان است

7. Innovation distinguishes between a leader and a follower. Steve Jobs
[ترجمه ترگمان]ابتکار بین رهبر و پیرو تمایز قایل می شود استیو جابز
[ترجمه گوگل]نوآوری وجه تمایز بین یک رهبر و یک پیرو است استیو جابز

8. She herself insists she is no slavish follower of fashion.
[ترجمه ترگمان]خودش اصرار دارد که این زن پیرو مد و slavish نیست
[ترجمه گوگل]او خود را اصرار می کند که هیچ دنباله ای از برده داری مد نیست

9. He's a follower, not a leader.
[ترجمه ترگمان]او یک پیرو است، نه یک رهبر
[ترجمه گوگل]او پیرو، نه یک رهبر است

10. A natural follower, looking for a natural leader.
[ترجمه ترگمان]یک پیرو طبیعی که به دنبال یک رهبر طبیعی می گردد
[ترجمه گوگل]پیرو طبیعی، به دنبال یک رهبر طبیعی است

11. Vaught freely admitted that he is a follower.
[ترجمه ترگمان]Vaught آزادانه اعتراف می کند که پیرو یک پیرو است
[ترجمه گوگل]Vaught به طور آزاد پذیرفته است که او پیروی می کند

12. But although Shadwell saw himself as a follower of Ben Jonson, he was writing in a different era.
[ترجمه ترگمان]اما گرچه Shadwell خود را پیرو بن جانسون می دید، در عصر دیگری مشغول نوشتن بود
[ترجمه گوگل]اما اگرچه شادول خود را به عنوان پیرو بن جانسون دید، او در دوران متفاوت نوشت

13. Whether neighbour, camp follower or convenient snack, the wolves changed little as their owners were transformed.
[ترجمه ترگمان]چه همسایه، پیرو اردوگاه و چه میان وعده مناسب، وقتی که their تغییر کردند، گرگ ها تغییر کردند
[ترجمه گوگل]گرگ ها همسایه، پیروان اردوگاه و یا میان وعده های راحت تغییری نکردند، زیرا صاحبانشان تغییر یافتند

14. A hunt follower with a terrier sends it in after others try to divert the water.
[ترجمه ترگمان]یک دنبال شکار با یک سگ terrier بعد از اینکه بقیه سعی می کنند آب را منحرف کنند، آن را به داخل می فرستد
[ترجمه گوگل]یک پیروزی شکار با ترجیح می دهد آن را پس از دیگران سعی کنید آب را از بین ببرید

15. The relationship of cam with oscillating follower′s pressure angle and Basic dimensions were analyzed. an developing graphical design method precise soluting The cams basic dimensions was mentioned.
[ترجمه ترگمان]رابطه of با تغییر زاویه فشار follower's و ابعاد اولیه مورد بررسی قرار گرفت یک روش طراحی گرافیکی در حال توسعه دقیق ابعاد اصلی cams ذکر شده است
[ترجمه گوگل]رابطه طب مکمل و جایگزین با زاویه فشار پیوسته نوسان و ابعاد اصلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت یک روش طراحی گرافیکی در حال انجام دقیق در نظر گرفته شده است

one of Mossadegh's followers

یکی از پیروان مصدق


leader and follower

پیشوا و پیرو


He was a follower of Shaikh Bahai.

او از مریدان شیخ بهایی بود.


پیشنهاد کاربران

نوچه

پیرو، مرید، شاگرد، تبعیت کننده، متابعت کننده، هواخواه، هوادار، طرفدار.

[در شبکه های اجتماعی اینترنتی]

پی گیر ، پی گیرنده

دنبال کننده__ دنبال گر

دنبال کننده

follower
پِیلافار
پِیلافار : پِی - لاف - آر
پِی = دنبال
لاف = عشق :در لاف زدن ، اَلاف ، لیف ( همریشه با
انگلیسی : love
آلمانی : Liebe
آر = پسوند : کُننده ( این پسوند در : ویراستار، پرستار. . . )

دنبالگر/دنبالنده.


کلمات دیگر: