کلمه جو
صفحه اصلی

wolf


معنی : گرگ، حریصانه خوردن، بوحشت انداختن
معانی دیگر : (معمولا با: down) با ولع خوردن، بلعیدن، (جانور شناسی) گرگ (canis)، خز گرگ، پوست گرگ، آدم سبع و حریص، آزمند، درنده خوی، ددمنش، (خودمانی - مرد) اهل لاس زدن، زن باز، زن ربا، زن بازی کردن، (ساز زهی) ناهنجاری، بدصدایی

انگلیسی به فارسی

گرگ، حریصانه خوردن، بوحشت انداختن


(جانورشناسی) گرگ، حریصانه خوردن، بوحشت انداختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: wolves
عبارات: cry wolf, keep the wolf from the door, wolf in sheep's clothing
(1) تعریف: any of various wild, flesh-eating canines that have bushy tails and erect ears and that hunt in packs.

(2) تعریف: the pelt of this animal.

(3) تعریف: any of various similar or related animals.

(4) تعریف: a predatory or greedy person.

(5) تعریف: a man who makes sexual advances to many women.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wolfs, wolfing, wolfed
مشتقات: wolflike (adj.)
• : تعریف: (informal) to gulp down hungrily and greedily; eat quickly and voraciously (often fol. by down).
مشابه: devour, gulp

- After the game, the hungry players wolfed down some hamburgers.
[ترجمه علی عرب] پس از بازی ، بازیکنان گرسنه چند همبرگر را بلعیدند ( با ولع خوردند )
[ترجمه ستایش حسینخانی] پس از بازی بازیکنان گرسنه تعدادی از همبرگر ها را با ولع خوردند و بلعیدند.
[ترجمه ترگمان] بعد از بازی، بازیکنان گرسنه چند همبرگر را پایین آوردند
[ترجمه گوگل] پس از بازی، بازیکنان گرسنه برخی از همبرگرها را گول زدند

• wild dog; brutal person; womanizer; discordant sound (music)
eat ravenously; hunt wolves
a wolf is a wild animal that looks like a large dog and kills and eats other animals.
if someone cries wolf, they say that there is a problem when it is not true, with the result that people do not believe them when there really is a problem.
see also wolves.
if you wolf down food, you eat it quickly and greedily; an informal expression.

مترادف و متضاد

گرگ (اسم)
wolf

حریصانه خوردن (فعل)
gut, guzzle, gull, devour, engorge, gobble, lap, wolf

بوحشت انداختن (فعل)
frighten, fright, wolf

consume sloppily and fast


Synonyms: bolt, cram, devour, gobble, gorge, gulp, guzzle, ingurgitate, pack, slop, slosh, stuff, swallow


Antonyms: nibble


جملات نمونه

1. wolf in sheep's clothing
گرگ در لباس میش

2. a wolf is a savage animal
گرگ حیوان سبعی است.

3. the wolf growled and showed its fangs
گرگ غرید و دندان های (نیش) خود را نشان داد.

4. a wolf in sheep's clothing
گرگ در لباس گوسفند

5. keep the wolf from the door
وسایل زندگی را فراهم کردن،خود را برای روز مبادا آماده کردن

6. like a ravenous wolf
مانند گرگی که سیرایی ندارد

7. . . . saved from the fangs and claws of a wolf
. . . رهانید از دهان و چنگ گرگی

8. . . . rescued from the mouth (fangs) and claws of a wolf
. . . رهانید از دهان و چنگ گرگی

9. A growing youth has a wolf in his belly.
[ترجمه KamyarTTtoo1992] در جوان گرگیست که با او در حال رشد است
[ترجمه ترگمان]جوانی که رشد می کند، یک گرگ در شکمش دارد
[ترجمه گوگل]یک جوان در حال رشد یک گرگ در شکم خود دارد

10. The life of the wolf is the death of the lamb.
[ترجمه ترگمان]زندگی گرگ، مرگ بره است
[ترجمه گوگل]زندگی گرگ مرگ بره است

11. While you trust to the dog, the wolf slips into the sheepfold.
[ترجمه ترگمان]در حالی که به سگ اطمینان داری، گرگ به آغل می رود
[ترجمه گوگل]در حالی که به سگ اعتماد میکنید، گرگ به سمت گوسفند میرود

12. A thief knows a thief as a wolf knows a wolf.
[ترجمه ترگمان]دزد یک دزد را می داند که یک گرگ یک گرگ را می شناسد
[ترجمه گوگل]یک دزد یک دزد را می داند به عنوان یک گرگ یک گرگ را می داند

13. By little and little the wolf eateth the sheep.
[ترجمه ترگمان]کم کم گرگ گوسفند را نوازش می کرد
[ترجمه گوگل]با کمی و کمی گرگ می خورد گوسفند

14. Give never the wolf the wether.
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت گرگ را به من عطا نکن
[ترجمه گوگل]گرگ را هرگز نگذارید

15. The lone sheep is in danger of the wolf.
[ترجمه ترگمان]گوسفند تنها در خطر گرگ است
[ترجمه گوگل]گوسفند تنها در معرض گرگ است

16. When the wolf grows old, the crows ride him.
[ترجمه ترگمان]وقتی گرگ پیر می شود، کلاغ ها او را می رانند
[ترجمه گوگل]هنگامی که گرگ پیر می شود، کلاغ ها او را می کشند

17. It is a foolish sheep that makes the wolf his confessor.
[ترجمه ترگمان]این یک گوسفند ابله است که کشیش را به کشیش اقرار می کند
[ترجمه گوگل]این یک گوسفند احمقانه است که گرگ را عهده دار است

He wolfed down the bread and left.

نان را بلعید و رفت.


اصطلاحات

wolf in sheep's clothing

گرگ در لباس میش


keep the wolf from the door

وسایل زندگی را فراهم کردن، خود را برای روز مبادا آماده کردن


پیشنهاد کاربران

گرگ ، بلعیدن

بی رحم

گرگ

درنده

گرگ خودرستا یعنی تنها

گرگ یک سگ سان و در لیست حیوانات درنده است. گرگ گله ای زندگی میکند و حدودا تعداد گلیشان به ۲۰ گرگ میرسد.


wolf
این واژه ای ایرانی - اروپایی ست که دَر پارسی به شِکل :
وُلف< وُرف< وُرگ< گُرگ ( جورج )
وُلف< وُرف< گُرف< گُرب<گُربه
به جا مانده است.
دَر زَبان شِناسی وات "و" کَهَن به " گ" نُوین دِگَریده
می شَوَد ، مانَند ِ : وَردیدَن < گَردیدَن
وات " و" به "ب" : وَرف< بَرف
وات " ف" به " ب" :
اِنگلیسی : for
آلمانی : fur
پارسی : بَر، بَرا، بَرای
for = fur = bar/baraa/ baraay

گرگ ، جمع:Wolves.


کلمات دیگر: