معنی : توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند
معانی دیگر : پرتوان، پرزور، قدرتمند، توانمند، توانگر، سهمگین، سترگ، بسیار محکم، شدید، تهمتن، (عامیانه) بسیار، خیلی، زیاد، یک دنیا
mighty
معنی : توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند
معانی دیگر : پرتوان، پرزور، قدرتمند، توانمند، توانگر، سهمگین، سترگ، بسیار محکم، شدید، تهمتن، (عامیانه) بسیار، خیلی، زیاد، یک دنیا
انگلیسی به فارسی
نیرومند، توانا، زورمند، قوی، مقتدر، بزرگ
توانا، بزرگ، نیرومند، قوی، مقتدر، زورمند
انگلیسی به انگلیسی
• strong; powerful; great
very much (informal)
mighty means very large or powerful; a literary use.
in american english, mighty is also used in front of adjectives in order to emphasize them.
very much (informal)
mighty means very large or powerful; a literary use.
in american english, mighty is also used in front of adjectives in order to emphasize them.
مترادف و متضاد
توانا (صفت)
able, mighty, capable, puissant, authoritative
بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping
قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping
نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic
مقتدر (صفت)
mighty, handy, strong, light-handed, powerful, knacky
زورمند (صفت)
mighty, vigorous
forceful, powerful
Synonyms: boss, doughty, hardy, indomitable, lusty, muscular, omnipotent, potent, powerhouse, puissant, robust, stalwart, steamroller, stout, strapping, strengthy, strong, strong as ox, sturdy, vigorous, wieldy
Antonyms: delicate, powerless, weak
gigantic, monumental
Synonyms: august, bulky, colossal, considerable, dynamic, eminent, enormous, extensive, extraordinary, grand, great, heroic, high, huge, illustrious, immense, imposing, impressive, intense, irresistible, large, magnificent, majestic, massive, moving, notable, prodigious, renowned, stupendous, titanic, towering, tremendous, vast
Antonyms: insignificant, small, tiny, unimportant
جملات نمونه
1. a mighty drinker
مشروب خور قهار
2. a mighty wind
باد بسیار شدید
3. germany's mighty army smashed through poland
ارتش نیرومند آلمان لهستان را درهم کوبید.
4. the mighty amazon river
رودخانه ی عظیم آمازون
5. i am mighty happy to have met you!
یک دنیا از ملاقات شما خوشنودم !
6. i am mighty proud of you!
خیلی به تو مباهات می کنم !
7. high and mighty
(عامیانه) مغرور،گردن فراز
8. the tiger is a mighty hunter
پلنگ شکارچی پرتوانی است.
9. he overthrew the enemy with one mighty blow
دشمن را با یک ضربه ی سهمگین فرو افکند.
10. he was more interested in serving the mighty than the poor
او بیشتر علاقمند بود که به توانگران کمک کند تا به مسکینان
11. Through the fields flows the mighty River Po.
[ترجمه ترگمان]رودخانه پرتوان، رود پو، از میان کشتزارها می گذرد
[ترجمه گوگل]از طریق زمینه جریان رودخانه پوی قدرتمند است
[ترجمه گوگل]از طریق زمینه جریان رودخانه پوی قدرتمند است
12. That's a mighty fine car you have!
[ترجمه ترگمان]عجب ماشین قشنگی داری!
[ترجمه گوگل]این یک ماشین بزرگ و قدرتمند است!
[ترجمه گوگل]این یک ماشین بزرگ و قدرتمند است!
13. The mighty U. S. army was humbled by a small South East Asian country.
[ترجمه بهروز مددی] ارتش نیرومند آمریکا با شکست از کشوری کوچک در شرق آسیا تحقیر شد.
[ترجمه ترگمان]U بزرگ اس ارتش در یک کشور کوچک جنوب شرق آسیا به خاک سپرده شد[ترجمه گوگل]ارتش قدرتمند U S توسط یک کشور جنوب آسیا کوچک فروتن شد
14. A mighty roar went up from the crowd as the home team scored.
[ترجمه ترگمان]وقتی تیم گریفندور امتیاز گرفت غرش عظیمی از جمعیت برخاست
[ترجمه گوگل]همانطور که تیم میزبان گلزنی کرد، یک رکورد قدرتمند از جمعیت به دست آمد
[ترجمه گوگل]همانطور که تیم میزبان گلزنی کرد، یک رکورد قدرتمند از جمعیت به دست آمد
15. The entire metropolitan center possessed a high and mighty air calculated to overawe and abash the common applicant.
[ترجمه ترگمان]کل مرکز شهر، هوای بسیار بلندی داشت که overawe و overawe را از خود بی خود کرده بود
[ترجمه گوگل]مرکز کلان شهر دارای یک هوا بالا و قدرتمند است که به حساب می آید و متضرر می شود
[ترجمه گوگل]مرکز کلان شهر دارای یک هوا بالا و قدرتمند است که به حساب می آید و متضرر می شود
he was more interested in serving the mighty than the poor
او بیشتر علاقه‌مند بود که به توانگران کمک کند تا به مسکینان
Germany's mighty army smashed through Poland.
ارتش نیرومند آلمان لهستان را درهم کوبید.
He overthrew the enemy with one mighty blow.
دشمن را با یک ضربه‌ی سهمگین فرو افکند.
a mighty wind
باد بسیار شدید
the mighty Amazon river
رودخانه‌ی عظیم آمازون
The tiger is a mighty hunter.
پلنگ شکارچی پرتوانی است.
a mighty drinker
مشروب‌خور قهار
I am mighty proud of you!
خیلی به تو مباهات می‌کنم!
I am mighty happy to have met you!
یک دنیا از ملاقات شما خوشنودم!
اصطلاحات
the pen is mightier than the sword
قلم از شمشیر نیرومندتر است.
پیشنهاد کاربران
نیرومند
مقتدر
Very large, powerful or impressive
مقتدر و برجسته و مهم و حکمفرما !
با نفوذ و قدرتمند !
( دارای قدرت و نفوذ و اختیارات )
( دارای جاه و مقام )
dominant
influential
authoritative
با نفوذ و قدرتمند !
( دارای قدرت و نفوذ و اختیارات )
( دارای جاه و مقام )
dominant
influential
authoritative
به شدت
Mighty angry
Mighty angry
Great
Strong
Powerful
Strong
Powerful
مهیب
Strong
Bow down to the mighty
تعظیم کردن در برابر فرد قدرتمند /گردن کلفت
تعظیم کردن در برابر فرد قدرتمند /گردن کلفت
یکی از معادل هاش " زورگو" هم میتونه باشه.
قوی , قدرتمند ؛ خیلی
– He flexed his mighty muscles
– Their mighty army marched on Moscow
– She is mighty proud of you
– I'm mighty happy to have met you
– He flexed his mighty muscles
– Their mighty army marched on Moscow
– She is mighty proud of you
– I'm mighty happy to have met you
کلمات دیگر: