کلمه جو
صفحه اصلی

agony


معنی : درد، رنج، عذاب، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن، حالت نزع
معانی دیگر : درد جانکاه، زجر، شکنجه (روحی)، سکرات موت، احتضار، تقلای شدید، تکاپو، کشمکش، غلیان (احساسات)، تجلی، فوران

انگلیسی به فارسی

آکنه، عذاب، رنج، درد، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن، حالت نزع


درد، رنج، تقلا، سکرات مرگ، جان کندن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: agonies
(1) تعریف: intense and often prolonged physical or mental suffering.
مترادف: anguish, distress, martyrdom, misery, pain, suffering, torment, tribulation, woe, wretchedness
متضاد: ecstasy
مشابه: calamity, hell, hurt, rack, torture, trouble

- The wounded soldiers moaned in agony.
[ترجمه elham] سربازان مجروح از درد ناله می کردند.
[ترجمه ترگمان] سربازان مجروح در حال احتضار ناله می کردند
[ترجمه گوگل] سربازان زخمی شدید به دردسر افتادند
- She has suffered the agony of losing a child to cancer.
[ترجمه ترگمان] او رنج از دست دادن یک کودک به سرطان را تحمل کرده است
[ترجمه گوگل] او رنج کشیدن از دست دادن یک کودک را به سرطان رنج می برد

(2) تعریف: a sudden emotional outburst.
مترادف: paroxysm, spasm
مشابه: convulsion, throe, transport

- She erupted in an agony of weeping.
[ترجمه ترگمان] او از شدت گریه و زاری سر در آورد
[ترجمه گوگل] او فریاد کشید و گریه کرد

(3) تعریف: a violent struggle, esp. the struggle just before death.
مترادف: contest, struggle
مشابه: battle, conflict, wrestle

- We found the trapped animal in its death agony.
[ترجمه ترگمان] ما حیوان به دام افتاده را در عذاب مرگ پیدا کردیم
[ترجمه گوگل] ما حیوان به دام افتاده را در آزار مرگ خود یافتیم

• torment; struggle before death
agony is great physical or mental pain.

مترادف و متضاد

درد (اسم)
ache, pain, agony, distress, affliction, ailment, dregs, shoot, teen, pang

رنج (اسم)
mortification, throe, pain, agony, affliction, labor, toil, tribulation, discomfort, discomfiture, trial, fatigue, bale, difficulties, teen

عذاب (اسم)
agony, tribulation, suffering, torture, torment, excruciation, rack, anguish, inquisition

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

سکرات مرگ (اسم)
agony

جان کندن (اسم)
agony

حالت نزع (اسم)
agony

suffering, pain


Synonyms: affliction, anguish, distress, dolor, misery, pangs, passion, throes, torment, torture, woe


Antonyms: comfort, happiness, health, peace, success


جملات نمونه

1. agony aunt
(انگلیس - خودمانی) نویسنده ی روزنامه که به نامه های خوانندگان درباره ی مسایل شخصی آنان در روزنامه پاسخ می دهد،مشاورخوانندگان

2. agony column(s)
(در روزنامه و مجله) بخشی که در آن نامه های خوانندگان چاپ و مسائل شخصی آنها رایزنی می شود

3. the agony of losing one's child
درد عظیم از دست دادن فرزند

4. she screamed in agony
از شدت درد شیون کشید.

5. pile on the agony
چیزی را بدتر از آنچه هست پنداشتن یا جلوه دادن

6. piling on the agony
(انگلیس - خودمانی) سوخته کنی کردن

7. the wrestler folded up in agony
کشتی گیر از شدت درد به خود پیچید.

8. tortured men were howling in agony
مردان زیر شکنجه از شدت درد نعره می کشیدند.

9. the wounded soldier was thrashing in agony
سرباز زخمی از درد به خود می پیچید.

10. He was squirming on the floor in agony.
[ترجمه ترگمان]او در حال عذاب روی زمین خم شده بود
[ترجمه گوگل]او به سختی به زمین افتاد

11. His face was contorted in agony as he tried to lift himself out of the chair.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد خود را از روی صندلی بلند کند چهره اش از درد درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]چهره او در حالی که سعی داشت خود را از صندلی بیرون بکشد، از بین رفته بود

12. The old woman expired in agony.
[ترجمه فرایا] پیرزنی با درد شدید جان داد.
[ترجمه ترگمان]پیرزن به درد آمد
[ترجمه گوگل]زن پیرمردی به شدت از بین رفت

13. It was agony not knowing if she would live.
[ترجمه ترگمان]نمی دانست که زنده است یا نه
[ترجمه گوگل]آگاه بود که آیا او زنده خواهد ماند؟

14. Don't prolong the agony -just tell us who won!
[ترجمه ترگمان]این درد رو تحمل نکن - فقط به ما بگو کی برنده می شه!
[ترجمه گوگل]مزاحمت را طولانی نکنید - به ما بگویید که چه کسی برنده شد!

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

16. She asked the nurse how long her agony must last.
[ترجمه ترگمان]از دایه پرسید که تا چه حد رنج خواهد کشید
[ترجمه گوگل]او پرسید پرستار چقدر طول کشید تا آزارش ادامه یابد

the agony of losing one's child

درد عظیم از دست دادن فرزند


She screamed in agony.

از شدت درد شیون کشید.


اصطلاحات

agony column(s)

(در روزنامه و مجله) بخشی که در آن نامه‌های خوانندگان چاپ و مسائل شخصی آنها رایزنی می‌شود.


piling on the agony

(انگلیس - عامیانه) سوخته کنی کردن


agony aunt

(انگلیس - عامیانه) نویسنده‌ی روزنامه که به نامه‌های خوانندگان درباره‌ی مسایل شخصی آنان در روزنامه پاسخ می‌دهد، مشاورخوانندگان


پیشنهاد کاربران

Very great pain

Pain
Hurt
Misery
Suffering
grief
Torture

اندوه فراوان

extreme physical or mental suffering
رنج و سختی فراوان روحی و جسمی، زجر


درد و رنج و عذاب
Cuttlefish are intelligent creatures. hope they weren't in agony


کلمات دیگر: