کلمه جو
صفحه اصلی

flask


معنی : قمقمه، فلاسک، دبه مخصوص باروت تفنگ
معانی دیگر : (آزمایشگاه) بطری آزمایشگاه، بالون، بطری کتابی (بطری مشروب که در جیب جا می گیرد)، بطری جیبی، (ریخته گری فلزات و شیشه گری) ظرفی که شن قالبگیری در آن قرار دارد، جلد کتاب

انگلیسی به فارسی

قمقمه، فلاسک، دبه مخصوص باروت تفنگ


فلاسک، قمقمه، دبه مخصوص باروت تفنگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a rounded or cone-shaped bottle with a narrow neck that sometimes widens at the top, often with a fitted top or stopper.

(2) تعریف: a broad, flat metal or glass bottle designed to be carried in the pocket and usu. used to hold liquor.
مشابه: canteen

• round glass bottle with a long narrow neck (used in laboratory experiments); small glass or metal bottle with a screw-on lid; box, container (used in casting metal)
a flask is a bottle used for carrying alcoholic or hot drinks around with you.
you can use flask to refer to a container for liquids and its contents, or to the contents only.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] فلس، ورقه، پرک، بالن
[پلیمر] بالن

مترادف و متضاد

قمقمه (اسم)
canteen, thermos, flask

فلاسک (اسم)
thermos, flask

دبه مخصوص باروت تفنگ (اسم)
flask

small container for liquid


Synonyms: alembic, ampulla, bag, beaker, bottle, canteen, carafe, caster, chalice, crock, cruet, crystal, decanter, demijohn, ewer, fiasco, flacon, flagon, flasket, glass, goblet, gourd, horn, jar, jug, noggin, phial, retort, tumbler, urn, vial


جملات نمونه

1. He took out a metal flask from a canvas bag.
[ترجمه ترگمان]یک بطری فلزی از یک کیسه کرباسی برداشت
[ترجمه گوگل]او یک بطری فلزی را از یک کیسه بوم بیرون آورد

2. A vacuum flask keeps cool drinks cool and hot drinks hot.
[ترجمه ترگمان]یک بطری خالی، نوشیدنی خنک و نوشیدنی گرم را گرم می کند
[ترجمه گوگل]فلاسک خلاء نوشیدنی های خنک را گرم و گرم می کند

3. The flask is completely watertight, even when laid on its side.
[ترجمه ترگمان]شیشه کاملا ضد آب است، حتی زمانی که کنار آن قرار گرفته باشد
[ترجمه گوگل]فلاسک کاملا ضد آب است، حتی اگر در کنار آن گذاشته شود

4. We took a flask of tea with us.
[ترجمه ترگمان]یک بطری چای با خودمان برداشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک فنجان چای با ما گرفتیم

5. She pulled out her flask and drank from it.
[ترجمه ترگمان]قمقمه را بیرون کشید و از آن نوشید
[ترجمه گوگل]او فلاسک خود را بیرون کشید و از آن نوشید

6. Milk sloshed around in the flask.
[ترجمه ترگمان]شیر در بطری مشروب زیاد میشه
[ترجمه گوگل]شیر درون گلدان قرار دارد

7. There's some sandwiches here and a flask of coffee.
[ترجمه ترگمان]اینجا چند تا ساندویچ و یک قمقمه قهوه هست
[ترجمه گوگل]در اینجا یک ساندویچ و یک فنجان قهوه وجود دارد

8. The vacuum flask has a strong casing, which won't crack or chip.
[ترجمه ترگمان]فلاسک خلا دارای غلاف قوی است که ترک یا چیپ نخواهد شد
[ترجمه گوگل]فلاسک خلاء دارای یک پوشش قوی است که تراکم نخواهد کرد

9. She made sandwiches, filled a flask and put sugar in.
[ترجمه ترگمان]او ساندویچ درست می کرد و یک قمقمه پر می کرد و شکر می ریخت
[ترجمه گوگل]او ساخته شده ساندویچ ها، پر از یک فلاسک و شکر را وارد کنید

10. The hip flask was in the glove compartment.
[ترجمه ترگمان]قمقمه لگن توی داشبورد بود
[ترجمه گوگل]فلاسک هوپ در محفظه دستکش قرار داشت

11. Very handy with a hip flask, but didn't look as if he could tell a Renoir from a Renault.
[ترجمه ترگمان]خیلی به دردم خورد، اما به نظر نمی رسید بتواند از تابلوی نقاشی تابلویی از یک تابلوی نقاشی بکشد
[ترجمه گوگل]بسیار مفید با یک فلاسک هیپ، اما به نظر می رسید که او می تواند به رنویر از رنو بگویید

12. A soldier prised a small silver flask from the dead man's hand and passed it to Colonel Voss.
[ترجمه ترگمان]یک سرباز قمقمه کوچک نقره ای را از دست مرد مرده بیرون کشید و آن را به طرف سرهنگ واس داد
[ترجمه گوگل]یک سرباز یک گلدان کوچک نقره ای از دست مرد مرده را به ارمغان آورد و آن را به سرهنگ ووس انتقال داد

13. I took the flask out and had a pull.
[ترجمه ترگمان]بطری رو برداشتم و کشیدم کنار
[ترجمه گوگل]من فلاسک را برداشتم و کشیدم

14. He took out a flask from his vest pocket and poured it into the glass.
[ترجمه ترگمان]یک قمقمه از جیب جلیقه اش بیرون آورد و آن را در لیوان ریخت
[ترجمه گوگل]او یک گلدان را از جیب خود درآورد و آن را به شیشه ریخت

15. He drank some whisky from the flask in his pack.
[ترجمه ترگمان]او جرعه ای از قمقمه را در کوله پشتی اش نوشید
[ترجمه گوگل]او بعضی از ویسکی را از فلاسک در بسته خود نوشید

پیشنهاد کاربران

یک فریم ورک قدرتمند در زبان برنامه نویسی پایتون است

فلاسک

noun
1. a container for liquids

2. an extremely strong lead - lined container for transporting or storing radioactive nuclear waste
فلاسک یا فلاکسی که میگیم جفتش درسته و نگهدارنه مایعات هستش

جناب Dark Light;
خوبه که املای کلمه جلوی چشممونه و میبینیم که فلاسک درسته نه فلاکس.
مرسی❤❤

flask ( مهندسی مواد و متالورژی )
واژه مصوب: درجه 2
تعریف: قاب چوبی یا فلزی که برای ساختن و نگه داشتن قالب به کار می رود


کلمات دیگر: