کلمه جو
صفحه اصلی

cork


معنی : بافت چوب پنبه درخت بلوط، چوب پنبه، چوب پنبهای، چوب پنبهای، بستن، چوب پنبه گذاشتن، راه چیزی گرفتن، در دهن کسی را گذاشتن
معانی دیگر : (در بطری و غیره را با چوب پنبه) بستن، جلوگیری کردن، بند آوردن، چوب پنبه (پوست برونی درخت بلوط چوب پنبه: cork oak که نام لاتین آن quercus suber است)، سربطری (از چوب پنبه یا مواد دیگر)، (گیاه شناسی) برون پوست (پوست بیرونی تنه ی درخت که ناتراوا بوده و از یاخته های مرده تشکیل شده است)، (با چوب پنبه ی سوخته) سیاه کردن، کورک (نام دهستانی در کرانه ی جنوبی ایرلند - ایالت مانستر)، چوب پنبه گذاشتن در، راه چیزی را گرفتن

انگلیسی به فارسی

چوب‌پنبه، بافت چوب‌پنبه درخت بلوط، چوب‌پنبه‌ای،چوب‌پنبه گذاشتن (در)، بستن، راه چیزی (را) گرفتن، (مجازاً) در دهن کسی را گذاشتن


چوب پنبه، چوب پنبهای، بافت چوب پنبه درخت بلوط، چوب پنبه گذاشتن، بستن، راه چیزی گرفتن، در دهن کسی را گذاشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a species of oak native to the Mediterranean area, having thick, porous, water-resistant bark.

- Corks can live for hundreds of years.
[ترجمه ترگمان] corks می توانند صدها سال زندگی کنند
[ترجمه گوگل] کرک ها می توانند برای صدها سال زندگی کنند

(2) تعریف: the harvested bark of this tree used to make a variety of lightweight, water-resistant objects.

- She attached a float made of cork to the fishing line.
[ترجمه ترگمان] چوب پنبه را از چوب پنبه بیرون آورد و به قلاب ماهی گیری انداخت
[ترجمه گوگل] او یک شناور ساخته شده از چوب پنبه به خط ماهیگیری متصل کرد
- Cork is often used on the surface of a bulletin board.
[ترجمه ترگمان] چوب پنبه اغلب بر روی سطح یک تابلوی اعلانات استفاده می شود
[ترجمه گوگل] چوب پنبه اغلب در سطح تابلو اعلانات استفاده می شود

(3) تعریف: a tightfitting bottle stopper or other object made of this bark.

- The champagne cork flew across the room.
[ترجمه ترگمان] چوب پنبه بطری را به درون اتاق پرتاب کرد
[ترجمه گوگل] چوب پنبه شامپاین در سراسر اتاق پرواز کرد

(4) تعریف: in botany, an outer layer of water-resistant cells produced by the phellogen in woody plants; phellem.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: corks, corking, corked
(1) تعریف: to fit or seal (a bottle) with a cork.
مشابه: plug

(2) تعریف: to restrain, as if with a cork.

- He should cork those outbursts of temper.
[ترجمه ترگمان] او باید این outbursts را با چوب پنبه باز کند
[ترجمه گوگل] او باید آن سر و صدای خشمگین را بگیرد

• bark of the cork oak tree (used for making stoppers for bottles, etc.); stopper, plug; something made of cork
close with a cork, cap
cork is the soft, light, spongy bark of a mediterranean tree. it is used especially for making household goods such as table mats or notice boards.
a cork is a type of stopper made from cork. it is pushed into the end of a bottle to close it.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] چوب پنبه (پوست برونی درخت بلوط چوب پنبه : oak cork که نام لاتین آن suber Quercus است )
[عمران و معماری] چوب پنبه
[مهندسی گاز] چوب پنبه، چوب پنبه ای
[زمین شناسی] چوب پنبه یک لایه حفاظتی بافت چوب پنبه شده مرده بر روی بیرونی ساقه ها و ریشه های قدیمی که بوسیله یک کامبیوم چوب پنبه ای تشکیل می شود. نیز ببینید: پیراپوست (گیاه شناسی). مقایسه شود با: چوب پنبه پولیت.
[نساجی] چوپ پنبه
[ریاضیات] چوب پنبه

مترادف و متضاد

بافت چوب پنبه درخت بلوط (اسم)
cork

چوب پنبه (اسم)
stopper, cork

چوب پنبه ای (اسم)
cork

چوب پنبه ای (صفت)
cork, corky, suberose

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

چوب پنبه گذاشتن (فعل)
cork

راه چیزی گرفتن (فعل)
cork

در دهن کسی را گذاشتن (فعل)
cork

جملات نمونه

She took a swig and then corked up the bottle.

او یک قلپ خورد و سپس در بطری را گذاشت.


to cork a bottle

چوب‌پنبه زدن به بطری


to cork something up

چیزی را ابراز نکردن


1. cork has great buoyancy
چوب پنبه خاصیت شناوری زیادی دارد.

2. cork up
(در بطری را) گذاشتن،بستن

3. the cork kept bobbing on the surface (of the water)
چوب پنبه مرتب در سطح آب بالا و پایین می رفت.

4. the cork popped out of the bottle
چوب پنبه با صدای پاپ از بطری بیرون پرید.

5. to cork a bottle
چوب پنبه زدن به بطری

6. to cork something up
چیزی را ابراز نکردن

7. draw the cork gently and pour some lemonade
یواش چوب پنبه را بکش و قدری لیموناد بریز.

8. blow one's cork
(امریکا - عامیانه) از جا دررفتن،خشمگین شدن

9. to pull a cork from a bottle
چوب پنبه را از بطری درآوردن

10. The champagne cork popped when he pulled it out.
[ترجمه ترگمان]چوب پنبه بطری وقتی آن را بیرون کشید بیرون آمد
[ترجمه گوگل]چوب پنبه شامپاین هنگامی که آن را بیرون کشید، ظاهر شد

11. He drew the cork out of the bottle.
[ترجمه ترگمان]چوب پنبه بطری را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او چوب را از بطری بیرون آورد

12. The boat bobbed like a cork on the waves:light and buoyant.
[ترجمه ترگمان]قایق مثل چوب پنبه روی امواج آب تکان می خورد: سبک و سبک
[ترجمه گوگل]قایق به عنوان چوب پنبه در نور امواج و شناور چسبیده است

13. We heard the pop of a cork.
[ترجمه ترگمان]صدای انفجار چوب پنبه را شنیدیم
[ترجمه گوگل]ما پاپ یک چوب پنبه را شنیدیم

14. Can you get this cork to come out of the bottle?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید این چوب پنبه را بردارید که از بطری بیرون بیاید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این چوب پنبه را از بطری خارج کنید؟

15. The cork popped out and the Champagne gushed from the bottle.
[ترجمه ترگمان]چوب پنبه بیرون آمد و شامپاین از بطری بیرون زد
[ترجمه گوگل]این چوب پنبه ظاهر شد و شامپاین از بطری سوسو زد

اصطلاحات

blow one's cork

(امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن


cork up

(در بطری را) گذاشتن، بستن


پیشنهاد کاربران

سربند. [ س َ ب َ ] ( اِ مرکب ) پنبه یا جامه و یا چوبی که بر دهانه ٔ شیشه فروبرند تا مظروف از ریختن و تباهی مصون ماند. آنچه بر سرظرفی چرمین یا از شیشه و غیره بندند از جامه و چرم و غیره. ( یادداشت مؤلف ) .

دسم . [ دَ ] ( ع مص ) سربند بستن شیشه را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || بند کردن در را. ( از منتهی الارب ) . بستن در را. ( از اقرب الموارد ) .

چوب پنبه، سرِ بطری

چوب پنبه
سر چوب پنبه ای بطری
ابراز نکردن


کلمات دیگر: